شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

یکشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۵

اعدام صدام نشانه بربریت قرن بیست و یکم بود

این مطلبی که مشاهده میکنید توسط برادر عزیزم در وبلاگجنبش ناسیونال سوسیالیست ایران با اجازشون در اینجا هم گذاشتم مطلب فوق العاده منطقی

این بود اون دموکراسی و تمدن غربی؟ این بود اون آزادی رو که آمریکایی ها قولش رو به عراقی ها داده بودند؟ صدام بنا بر قوانین ژنو یک اسیر جنگی بود و بر طبق کنوانسیون حقوق اسرای جنگی صدام اصولا نباید اعدام میشد.ما واقعا در چه قرنی زندگی میکنیم؟در قرن بربریت؟ جرج دبیلیو بوش جانی تا قبل از حمله به عراق مدام دم از این میزد که عراق سلاح های کشتار جمعی داره و خطرناکه.آخر سر بعد از حمله به عراق و تصرف اون هیچ سلاح کشتار جمعی پیدا نکردند و برای توجیه جنگ خودشون صدام رو قربانی کردند.صدام تنها مرد عرب بود.آقایونی که از اعدام صدام خوشحالید تا صدام بود حتی یک بقالی به محض نمونه نمیتونست اجناسش رو احتکار کنه و با قیمت بالا بفروشه.هیچ کس چاپلوسی نمیکرد یک درهم گرونتر کنه.صدام تنها دشمن جمهوری اسلامی بود.اگه صدام نبود اینهمه بسیجی و سپاهی به درک واصل نمیشدند.توی جنگ ایران و عراق هم اینهمه نیروی ایرانی اگه رفت تو جبهه واسه اسلام خودشون و آقاجون خودشون و فتح کربلا بود وگرنه هیچکدامشون دلشون واسه ایران نسوخته بود.جنگ ایران و عراق رو هم ایران آغازگرش بود زیرا ایران داشت با تحریک شیعیان و مراجع تقلید در نجف و کربلا میخواست انقلاب اسلامی رو صادر کنه هرکی جای صدام بود جلوتر به ایران حمله میکرد.اگه صدام نبود شیعیان از همون اول عراق رو میکردند مثل ایران همچنان که حالا کردند و زبونشون هزارمتر دراز شده.همون صدام لایق اون شیعیان وحشی بود.صدام کردها رو کشت هرکی جای صدام بود اونها رو میکشت زیرا اونها کاسه شون با جمهوری اسلامی یکی شده بود.خوب طبیعیه که صدام هم اونها رو به درک واصل کرد.صدام بود که کابوس او را سران جمهوری اسلامی می دیدند و ترس از او همیشه در دلشان بود اما حالا چی؟بعد از سرنگونی صدام تنها اسلامگرایی افراطی اونهم از نوع شیعی اش بود که قدرت پیدا کرد.صدام بود و مشروب فروشی ها به راه بود.قیمت ویسکی چند دلار بود.مشروبات با نازلترین قیمت.صدام بود و دختران زیبای عراقی با دامن های کوتاه در خیابانهای بغداد جولان میدادند اما حالا چه؟ عراق رو کردند مثل جمهوری اسلامی ایران.اسلامگراها زنان بی حجاب رو تهدید به مرگ میکنند و سایه شوم اسلام سیاسی گسترش پیدا کرده.من تسلیت میگم زیرا صدام رو بی انصافانه دادگاهی کردند.شرافت انسانیت با این اعدام لکه دار شد.جرج بوش یک جنایتکاره و این چشم آبی های عوضی این اروپایی ها و آمریکایی ها رو باید دهنشونو سرویس کرد که اینهمه موجب آشوب و گسترش تروریسم در خاورمیانه شدند.شما میدونید چقدر آثار باستانی در زمان جنگ آمریکا علیه عراق نابود شد؟ همچنانکه میدانید عراق زمانی جزو کشور ایران و امپراطوری پارس بود.بیشتر آثار تیسفون نابود شدند آثاری که متعلق به کشور ایران بود و همه اینها تقصیر همین چشم آبی های عوضی است.اونها که خیالشون نمیاد سعی میکنند تا جائیکه میتونند آثار تمدن و فرهنگ کهن ما رو نابود کنند.سعی میکنند ماها رو بی هویت کنند تا خر خودشونو بتازونند و نفت رو مفت مفت از چنگ ماها دربیارند و کشورهای ماها رو غارت کنند

جمعه، دی ۰۸، ۱۳۸۵

کمونیست مکتبی شکست خورده

خیلی خنده دار است که برای مکتبی که شکست خورده است و همه از آن به عنوان یک مکتب شکست خورده یاد می کنند هنوز هم طرفدارانی وجود دارد البته این خصوصیت ملل جهان سوم است که حدود 10 سال دیرتر می روند از مکتبی پیروی می کنند این مکتب شکست خورده همان بلشویسم است مکتبی که زاده ذهن پلید یهود و حاصل عقده های عده ای نادان است این مکتب برای اولین بار حدود 150 سال پیش با بیاناتی که از دهان کثیف یهود(اشاره به کارل مارکس) زاده شد و در سال 1917 با سقوط حکومت تزاری در روسیه به قدرت رسید و در سری شورش های دهقانی در چین به دست مائو کالبد سیاسی پیدا کرد اما سرانجام آن چه بود؟ این مکتب که وجود خدا و ادیان را انکار می کند در طول73 سال جنایات بی شماری مرتکب شد زندگی میلیون ها کارگر ساده لوح را ویران کرد باعث فروریختن ارزش های اخلاقی در دنیا شد و در آخر سران این مکتب آشتی خود را با امپریالیسم آمریکا اعلام کردند اصولا افکار بلشویکی هیچ پشتوانه ای به جز عقده های طرفداران آن ندارد عده ای که تاب و تحمل کار کردن و پول در آوردن ندارند پیشرفت دیگران برایشان دردناک است و همچنین قدرت گرفتن حق خود از کپیتالیست ها را ندارند

هر بلشویک شخصی است که خداوند او را طرد کرده است و کشتن هر بلشویک یک پله برای رسیدن به بهشت می باشد همان طور که نازی ها در خلال جنگ جهانی دوم حدود 25 میلیون بلشویک را به درک واصل کردند و نام خود را در بین مردان خدا ثبت کردند. جالب است پیروان کنونی این مکتب نازیسم را به طرد شدگی و مورد انزجار بودن مردم متهم می کنند اما دنیا چه نظری دارد؟ امروزه دز استادیوم های فوتبال فریاد های نازیسم گوش مخالفان و خائنین به بشر را کر می کند در ایتالیا طرفداران باشگاه لاتزیو در هر بازی پرچم های صلیب شکسته را به اهتزاز در می آورند در اسپانیا این هفته در خلال بازی رئال ساراگوسا و بارسلونا فریاد های 35000 نئو نازیست تن هر پست نژادی را به لرزه در آورد هر ساله در سالروز جنایت شهر درسدن آلمان به دست متفقین نئونازیست ها حضور می یابند و انزجار خود را از دیکتاتوری آلمان فدرال به گوش جهانیان می رسانند فروش کتاب نبرد من و همچنین کتاب های مربوط به فلسفه نازیسم و سران نازیسم چندین برابر شده است حالا قضاوت کنید کی شکست خورده و کی مطرود جهانیان گشته پشت فلسفه نازیسم کیست؟ استاد فلسفه قرن نیچه بزرگ و همچنین نگین درخشان فلاسفه مارتین هایدگر کسی که هنوز هم اندیشمندان غرب از شناختن او ابراز ناتوانی می کنند اما حالا پشت بلشویسم چیه ؟ امثال مارکس و لنین . شما در روسیه به مارکس یا لنین توهین کنید هیچ کس برایش مهم نسیت ولی در آلمان یا ایتالیا یا اسپانیا به هیتلر توهین کنید ببینید چه عواقب سنگینی دارد باز هم قضاوت کنید چه کسی محبوب تر است

هیتلر و نازیسم حقی بس بزرگ بر گردن ایران زمین دارند در حالی که رضاخان از آمریکا خواست که به ایران برق برساند و فرانکلین روزولت در طی نامه ای این کار را کسر شان برای ایالات متحده دانست آلمان نازی به کمک ایران شتابید برق بهداشت پست راه آهن کارخانه های اسلحه سازی و.... را برای ایران احداث کرد. در حالی که شپش از سر و کول مردم آن زمان ایران بالا می رفت و به خاطر یک بیماری ساده کلی تلفات به جای می ماند هیتلر موهبت بهداشت را به ایران عرضه کرد . حالا عده ای نمک نشناس بر ضد او صحبت می کنند و به او افترا می بندند بدبختی ما ایرانیان این است گربه صفتی جزئی از وجود ما شده است اینچنین آدم های حق نشناس را باید اعدام کرد

پنجشنبه، دی ۰۷، ۱۳۸۵

کریسمس مبارک



پیشاپیش عید بزرگ مسیحیان را به تمامی بنیان گذاران حزب نازی آلمان جانباختگان جنگ جهانی دوم هم قطاران و هم اندیشان تبریک میگویم و همچنین آخرین فردی که به صف بزرگ نازی ها پیوست و جان باخت فرمانده نئو نازی های آمریکا بود دورد خداوند بر او باد روحش شاد امیدوارم سال خوبی برای مسیحیان عزیز باشد و همچنین مسیحیان عزیز ایرانی سالی پربار را از خدای همیشه عاشق ایران برایتان میطلبم

سه‌شنبه، دی ۰۵، ۱۳۸۵

مافیای بین المللی در ایران

مطلبی که امروز میخوام در مورد حکومت است حالا چرا تیتر رو زدم مافیای بین المللی در ایران اصل کلمه کاملا مشخص است در ایران هر شخصی که در حکومت من و شما می شناسیم برای خودشون یک حکومت جدا گانه دارند میگویید نه سری به وزارت خانه ها اداره ها و جاهایی که وابسته به دولت هستند بزنید البته ایرانی هایی که اونور آب طبل مقدس بودن جمهوری حیوانات رو میزنند لطف کنند تشریف بیاورند ایران تا ببینن چه خبره مقامات ایران برای خود ملت احمق ایران رهبر و رئیس جمهور و از این چیزا هستند در حالی که عملا هیچ کاری نمی توانند در ایران انجام دهند جز چند کار 1.نسل کشتی 2.محدود کردن فکر ملت 3.غارت سرمایه های ملی 4. عقب بردن کشور 5. به وجود آوردن انواع اقسام فساد از اون مواد مخدر گرفته تا اون فروختن دختران 6.چرت و پرت گفتن برای جهانیان نمونه اش همین انکارهولوکاست به نفع لبنانی ها 7. گرفتن مالیات سنگین از ملت

و خیلی چیزهای دیگر که به ذهنتان برسد ایران توسط مافیای بین المللی اداره میشود چه لزومی دارد ایران انرژی هسته ای داشته باشد؟ مردم چه میفهمند که انرژی هسته ای چیه البته سوءتفاهم نشود دانشجو یان نخبگان تحصیل کرده ها حالیشونه اما بر فرض که باشد علم درست حسابی نداریم یه وقت میزنیم کار دستمون میده اصفهان و شهرهایی که پایگاه دارند رفتن تو هوا که هیچ کشور های همجوار هم بیچاره میشوند ملت هوشیار باشند گرچه ملت بازم هیچی حالیشون نیست و باز مثل گوسفند میروند طویله نظام همینه دیگه وقتی مثلا 50 تا آدم باشند از اینها 10 تا شون عاقل باشند 40 تاش نفهم خوب معلومه اون 10 تا عاقل هم نفهم میشوند میروند طویله نظام نمونه اش روزهای اولیه انقلاب بود خمینی گفت صدام باید برود ملت هم صدا شدند جنگ رو ادامه دادند آخرش مگر صدام رفت؟ جونتون در بیاد کلی جوان رو به کشتن دادید اونم سر چیزای الکی که میشد با مذاکره حل و فصل کرد نه چون خمینی گفته صدام باید برود جنگ رو ادامه دادند بگذریم همین چند وقت پیش صحبتی شد سر شرکت زدن یکی از رفیق های من در حین صحبت ها بحث سر مالیات شد که من گفتم چرا مالیات برای چی که آخر جواب درست حسابی نگرفتم کسی نمیدونه قشنگ بگه که چرا مالیات میدهند به دولت اما من میدونم مالیات میدی که بهت خدمات بده اونم چه خدماتی دولت داره از مردم پول میگیره برای خودش به فکر ملت نیست

کشور سوئد به عنوان کشور مالیات معروف است مالیات سنگین هم میگیرد از مردم سوئد اما در عوض خدماتی میده که آدم ها بدجوری کف میکنند حداقل 60 درصد درآمد هر فردی در سوئد مربوط به مالیات است خدمات اتوبوس بهداشت بیمارستان خلاصه چتر خدمات برات باز میکنه دولتی که مردمش رو دوست داشته باشد به هیچ وجه راضی نیست ناراحتی مردمش رو ببیند در اونجا پیرمرد و پیرزنی شهری را به قصد جابه جایی خانه ترک کردند و در یک بیابان ساکن شدند چندی بعد ماموری از طرف شهرداری آمد و گفت برای چه به اینجا آمدید؟ آن دو شهروند گفتند ما دوست داریم در اینجا زندگی کنیم مامور شهرداری گفت هیچ راهی ندارد که برگردید به شهر و جواب منفی گرفت مامور رفت چندی بعد کابل برق تلفن لوله کشی آب و گاز به آن خانه راه پیدا کردند و آن پیرمرد و پیرزن در رفاه کامل قرار گرفتند به این میگن دولت خوب

اما دولت خراب شده ایران فقط داره دهن مردم رو سرویس میکنه بابا چی میخواهی از جون ملت ولمون کن دیگه تکون میخوری باید پول خرج کنی اونم کلان یه ذره هم خدمت هم نمیکنند مردم ما نمیدونند که چقدر بدبخت هستند از اونهایی که رفتن اون ور آب بپرسید بهتون قشنگ قضیه رو روشن میکنند زیاد از قضیه دور نشویم مافیای بین المللی بر ایران حکمرانی میکند باید قبول کنیم که انگلیس دخالت میکند آمریکا هم همینطور من نمیتونم براتون تشریح کنم که چه خبره چون هیچ کدامتان درک نخواهید کرد باید بروید و با چشم مبارکتون مشاهده کنید و ببینید که چه خبره

دوشنبه، دی ۰۴، ۱۳۸۵

ایران تحریم شد

دیروز با خبر شدیم که شورای امنیت سازمان ملل متحد قطعنامه ای بر علیه ایران تصویب کرد که شامل یکسری تحریم هایی خواهد بود و پس چند روز به اجرا گذاشته خواهد شد وقتی این خبر را شنیدم هم تاسف خوردم هم خوشحال تاسفم برای این بود که این تحریم هیچ فشاری به مقامات بلند پایه نظام مقدس! نخواهد وارد کرد این وسط فقط ملت گوسفندی است که بیچاره تر میشوند خوشحالی ام برای این بود که بالاخره نفس های نظام جمهوری اسلامی لاقل به شمارش افتاده به قولی دیگر چراغش رو به افول برود

وقتی این خبر به گوش مقامات جمهوری حیوانات رسید بلافاصله چنین قطعنامه ای که توسط شورای امنیت تصویب شد محکوم کردند و به آنها وعده دادند که از این به بعد روند سریع تری را در پیش خواهند گرفت یعنی چه کاری انجام می دهند؟ بله سه هزار دستگاه اگه اشتباه نکنم سانتیفیوژ باشد نصب خواهند کرد این جواب دندان شکنی به شورای امنیت بود دیروز این تنها خبر بد و شوکه ای بود برای مقامات ایران بد جوری بهشون برخورد از کشیدن مواد مخدر و مشروبات الکی و هزار جور مسخره بازی دست کشیدند تا دور هم جمع شوند تا چه خاکی بر سرشان بریزند حالا اینجاش جالبه که تحریم دردی را دوا نخواهد این وسط من و شماهایی که تو ایران به عنوان نسل سوم یا نسل سوخته یاد میکنند بیچاره تر میشویم این روزها میشنوم که اینترنت روز به روز محدود تر میشود ماهواره که دائم پارازیت است مخصوصا جهت تل استار که مجموعه شبکه های سیاسی در آنها حرف میزنند گرانی امان ما را بریده است و هزار جور کوفت زهر مار دیگر که گریبان ما است حالا از فردا که تحریم آغاز میشود دیگر نانی نیست که دولت بده ماها کوفت کنیم باید علف بخوریم حالا دوباره بازم بروید طویله نظام رجز خوانی کنید مرگ بر ضد ولایت فقیه تف بروی همتون

شنبه، دی ۰۲، ۱۳۸۵

بی رحم یا فرشته نجات شیلی


گرچه این نوشتار در جاهای دیگری هم یافت میشود مثل فاکس نیوز و روزنامه های آلمانی زبان اما دوست داشتم نام ژنرال پیونشه در وبلاگ باشد به هر حال مختصری از روند زندگی او

آگوستو پينوشه اوگارته در سال 1915 متولد شد و بزرگترين فرزند در ميان شش خواهر و برادر بود او پس از تحصيلات نظامی در 18 سالگی به ارتش پيوست و در سال 1969 او رئيس ستاد مشترک ارتش شد و در سال 1973 به درجه ژنرالی رسيد و فرمانده کل نيروهای مسلح شد آن زمان تقريبا سه سال از آغاز رياست جمهوری سالوادور آلنده می گذشت. کشمکش سياسی، تورم افسارگسيخته و هرج و مرج اقتصادی به يک کودتای نافرجام در ژوئن 1973 منجر شد

به فاصله دو ماه بعد آلنده پينوشه را به عنوان فرمانده ارتش برگزيد چرا که اعتقاد داشت می تواند به او اتکا کند اما در ماه سپتامبر پينوشه به آلنده گفت استعفا دهد يا با اقدام نظامی مواجه شود آلنده خودداری کرد و جسد او زمانی که نيروهای ارتش وارد کاخ رياست جمهوری شدند در آنجا پيدا شد.همسرش گفت که او به دست شورشيان کشته شد سايرين مرگ او را به خودکشی نسبت دادند

بعدها معلوم شد که سی آی ای سازمان اطلاعات مرکزی آمريکا دو ميليون دلار صرف بی ثبات کردن دولت آلنده کرده است

ژنرال پينوشه هدايت نيروهای نظامی شيلی در يک کودتای عظیم عليه دولت مارکسيست سالوادور آلنده را به عهده داشت در پی این کودتا شورش و سرکوب سراسر شيلی را فرا گرفت و جهان به لرزه در آمد

در سپتامبر 1973 هزاران نفر ضد نظام جدید دستگير و به ورزشگاه فوتبال سانتياگو برده شدند و عده ای از آنها همانجا اعدام شدند

در ژوئن 1974 پينوشه رئيس جمهور شد در 1978 در آنچه رايزنی ملی خوانده شد او 75 درصد آرا را کسب کرد و بالاخره ژنرال پیونشه با آن عينک دودی آمد تا هدايت کشور را به عهده گيرد زیاد طولی نکشید که مجلس یا همان پارلمان به حالت تعلیق در آمد و انتخابات ممنوع شد در تمام این مدت ژنرال گفت تلاش میکنم که شیلی به دست کمونیست ها نرسد در سال 1980، قانون اساسی تازه ای تصويب شد و سال بعد پينوشه برای يک دوره هشت ساله سوگند رياست جمهوری ياد کرد در دهه 1980 او با مشکلات فزاينده ای روبرو شد. سياست های او نرخ تورم را به طور چشمگيری کاهش داده بود که به رفاه بخش های حرفه ای و تجاری منجر شد

با اين حال او برای هفت سال ديگر همچنان فرماندهی نيروهای مسلح شيلی را به عهده داشت و بعد در تحولی که باعث ياس مخالفانش شد به عنوان سناتور دائمی در پارلمان دمکراتيک شيلی عضويت يافت اما با اینکه بریتانیا متحد شیلی بود و اگر ژنرال پينوشه فکر می کرد که در بازنشستگی آسوده خواهد بود اشتباه می کرد او که مرتب به بريتانيا نزد دوستانش سفر می کرد در 1998 در آنجا دستگير شد

دادگاهی در اسپانيا خواستار استرداد او برای مواجه شدن با اتهامات نقض حقوق بشر شده بود و دولت بريتانيا پس از کشمکش های قانونی مفصل او را تحت بازداشت خانگی قرار داد اما بعد در ميان خشم مخالفان، تيم برجسته ای از پزشکان نتيجه گيری کردند که پينوشه ناخوش تر از آن است که محاکمه شود و دولت بريتانيا با بازگشت او به کشورش موافقت کرد

اما در ماه مارس 2000، پس از 18 ماه تبعيد اجباری، پينوشه با يک هواپيمای شيليايی از بريتانيا به کشورش بازگشت و آنجا مورد استقبال گرم هواداران نظامی قرار گرفت چند هفته بعد، دادگاهی در سانتياگو او را از مصونيت قضايی محروم کرد، حرکتی که سرآغاز سال ها نزاع قانونی بود

ژنرال پينوشه به هنگام مرگ هنوز با مجموعه ديگری از دعاوی روبرو بود که عمده ترين آنها به آنچه ادعا می شود يک کلاهبرداری چند ميليون دلاری مالياتی بود مربوط می شداما شکنندگی جسمانی او پس از چندين سکته مغزی، باعث شد که او هرگز تحت محاکمه قرار نگيرد

19 آذر ماه 1385 مطابق با دهم دسامبر 2006

او از دنیا رفت

جمعه، دی ۰۱، ۱۳۸۵

شبح لنین بر فراز ایران قسمت سوم و پایانی

از اینها که بگذریم باید به این نکته تلخ اشاره کنیم که لیبرالیسم با همه تاثیراتش طی دو دهه اخیر هیچ گاه به یک جریان فکری سیاسی منسجم و هدفمند تبدیل نشد لیبرالهادر ایران هیچ گاه تشکیلات و رسانه نداشتند این امر البته دلایل و علل متعددی دارد که تحلیل توضیح آنها فرصتی جداگانه می طلبد

در این میان حتی تک چهره‌هایی مثل خشایار دیهیمی مرتضی مردیها موسی غنی نژاد و حاتم قادری که برای دفاع صریح از لیبرالسیم و بر آفتاب افکندن گناه کبیره لیبرال بودن واهمه‌ای به خود راه نمی‌دهند تا کنون نتوانسته‌اند رهبری فکری یک جریان منسجم و مستقل لیبرالی را بر عهده بگیرند و از این طریق در سطح جامعه و دانشگاه به لحاظ تئوریک تاثیرگذار و جریان ساز باشند گویی آنها بی آنکه خود را مراد بپندارند تنها به جمع شدن حلقه‌ای از مریدان پیرامون خود اکتفا کرده اند در چنین فضایی و در غیبت یک جریان قوی لیبرال چپ در دانشگاهها مجددا جان گرفته است البته انتظار این بود که این چپهای نوظهور ایرانی با آموختن از تجربه ایران و جهان همان راهی را طی کنند که مارکسیستهای غربی به سوی تجربه‌ای لیبرالیزه شده از سوسیال دمکراسی طی کردند

به همین دلیل پا گرفتن دوباره چپ در ابتدا نه تنها هیچ نگرانی در بین لیبرالها و هواداران دمکراسی و حقوق بشر برنیانگیخت بلکه حتی با استقبال آنان نیز مواجه شد امید این بود که چپهای جوان اگرچه مارکس می‌خوانند اما به برخی از آراء او به خصوص آراء برخی از مفسرین او مانند لنین به دیده تردید و انتقاد بنگرند امید این بود که چپهای جوان هابرماس و گیدنز بخوانند و بیاموزند آنچه روی داد اما سخت نامنتظر و شگفت انگیز بود نه تنها از هابرماس و گیدنز و سوسیال دمکراسی اسکاندیناوی خبری نبود بلکه حتی بحثی از کائوتسکی و برنشتاین هم به میان نیامد قصه همان قصه قدیمی بود انقلاب اجتماعی انقلاب کارگری و رویای نابودی سرمایه‌داری

چپهای جوان گویی از تجربه پدران و مادران خود هیچ نیاموختند آنها با همان شوری از انقلاب پرولتری و سیادت طبقه کارگر و در هم کوبیدن بازار آزاد و برپایی اقتصاد سوسیالیستی و در نتیجه غرق شدن جهان در گل و بلبل سخن می‌گویند که هواداران خام و خوش خیال مارکسیسم روسی در دهه 50 و 60 سخن می‌گفتند آنها همان نفرت هولناک پدران و مادران خود را نسبت به دمکراسی بورژوایی و آنچه امپریالیسم می‌خوانندش با خود حمل می‌کنند آنهاگاه کلمه به کلمه جمله به جمله با لنین هم صدا می‌شوند با او که دیکتاتوری پرولتاریا را هزار مرتبه از دمکراسی بورژوایی دموکراتیک ‌تر می‌دانست

تعارف را باید کنار گذاشت لنین دوباره به ایران بازگشته است اگرچه دیگر نه عظمت قبل را دارد و نه قوت و قدرت پیشین را با این حال بسیاری از چپهای جوان که رهبران سالخورده‌ای دارند لنین را می‌ستایند مواجه شدن با انسانهایی که در ابتدای قرن 21 در پی انقلاب کارگری و تحقق دیکتاتوری پرلتاریا هستند اگرچه سخت شگفت انگیز و باورنکردنی است اما واقعیت دارد

واقعیتی که اگرچه عمق و گستره خطرناکی نیافته اما باید نسبت به آن هوشیار بود بازگشت لنین برای دمکراسی و حقوق بشر خطری همپای بنیادگرایی دینی است که به هیچوجه نباید از آن غفلت کرد شبح لنین بر فراز خاک ایران به پرواز در آمده است به هوش باشیم

سه‌شنبه، آذر ۲۸، ۱۳۸۵

شبح لنین بر فراز ایران قسمت دوم

توطئه نگری سرمایه‌ستیزی عدم مدارا نگرش حذفی فرهنگ فحاشی و مطلق نگری تقسیم جهان به دو قطب سیاه و سفید و خود را سردمدار سپیدی انگاشتن از جمله خصوصیات گفتمان مارکسیستی پیش از انقلاب بود که کم یا بیش چپ اسلامی هم گرفتار آن بود البته برخی از این خصوصیات در پیشینه فرهنگی ایرانیان بی‌سابقه نبود و میراث شوم آن هنوز هم گریبانگیر ماست سرانجام مارکسیست‌ها اعم از حزب توده و گروههای چریکی و بخشی از چپ‌های اسلامی به خصوص مجاهدین خلق در آتشی که خود در برافروختن آن سهمی به سزا داشتند سوختند و البته کیست که نداند مظلومانه و غریبانه سوختند آنها قربانی ایدئولوژی مرگ و انقلاب شدند همان طرز فکری که هم در جوهره افکار لنین متجلی است و هم در نظر و عمل فاشیستهای اسلامی درهر صورت حوادث انقلاب با موج سواری قهارانه افراطیون مذهبی و برخی سیاست بازان برجسته عنان قدرت در کف بنیادگرایان دینی نهاد آنها پس از بر تن کردن ردای قدرت و در دست گرفتن قوای قاهره مهمترین و البته شبیه‌ترین دشمن به خویش را گروههای چپ افراطی متاثر از مارکسیسم یافتند و طبیعتاً به سلاخی کردنشان همت گماردند بنیادگرایان دینی در امپریالیسم ستیزی و کشتار مخالفان هیچ کم از نظام استالینی شوروی ارض موعود رهبران حزب توده نداشتند تفاوت در این بود که این بار آماج کشتار نه فقط مردم عادی که کمونیست ها بودند

پرسش اینجاست که اگر به جای ائتلاف بنیادگرایان دینی مرتجعین مذهبی و بخشی از چپ اسلامی کمونیست‌ها یا مجاهدین خلق بر اریکه قدرت نشسته بودند روند اتفاقات چقدر متفاوت بود دامنه خشونت و کشتار مخالفین چقدر کمتر می‌بود حافظه ایرانیان و خاطره تاریخ هنوز حمایتهای چاپلوسانه و سخاوتمندانه حزب توده از خط امام و اعدام‌های انقلابی شیخ صادق خلخالی را فراموش نکرده است واقعیت این است که در ابتدای انقلاب دو جریان خشونت طلب بر سر قبضه قدرت و تعیین تکلیف پروژه انحصار طلبی انقلابی به مصاف هم رفتند برنده جدال خط امامی ها بودند و بازنده حزب توده مجاهدین خلق و امثالهم

در این جنگ قدرت خشونت‌ بار‌‌البته صداهای اعتدال و میانه‌روی زود خاموش شدند‌ صداهایی که از سازمان دهی مناسبات دموکراتیک و نظم مبتنی بر حقوق بشر سخن می‌گفتند‌اصلا شنیده نشدند‌ صداهایی که اعدام‌ها‌ مصادره‌ها شکنجه‌ها‌ حبس‌های بی‌رویه و محاکمات غیر قانونی را مورد اعتراض قرار می‌دادند از سمت هر دو سوی منازعه اپوزیسیون چپ و نیرو‌های خط امام‌ با برچسب‌های فریب‌ خورده سنگر استعمار مزدور امپریالیسم و امثال اینها مواجه شده و به سکوت و انزوا محکوم شدند‌ این گونه بود که با آغاز دهه 60 دوران حسرت مردمانی چون بازرگان‌ سنجابی و آیت‌الله کاظم شریعت مداری فرا رسید سالها از پی هم گذشت و از پس آن همه اعدام و آزادی ستیزی و خونریزی که چپ گرایی انقلابی به بار آورده بود لیبرالیسم در ایران رفته رفته جان گرفت‌ روشنفکران‌ اپوزیسیون و حتی چپها و بخشی از حکومت لیبرالیزه شدند‌

مفاهیم و واژگانی مانند اقتصاد آزاد‌ تسامح و تساهل و تنش زدایی و سازش با جهان خارج آرام آرام بار منفی خود را از دست دادند‌ دامنه این لیبرالیزاسیون تا آنجا بود که شاخص‌ترین چهره روشنفکری دینی در این دوره عبدالکریم سروش نیز درست بر خلاف شریعتی تحت تاثیر لیبرالیسم و منتقد چپگرایی بود‌ هم از این رو سروش نقد شریعتی و ارکان فکری او که فربه و تقویت کردن دین ایدئولوژیک با اتکاء به آن ارکان صورت گرفته بود را به عنوان یکی از مهم‌ترین پروژه‌های فکری خود طرح کرد‌ سروش بر ویرانه‌های دین چپ‌زده شریعتی چیزی فربه تر از ایدئولوژی را بسط و البته اسلام سیاسی را قبض داد‌ در گفته‌های سروش دیگر خبری از ابوذر یاسر و سمیه نبود او از محی الدین عربی‌ غزالی مولانا و حافظ سخن می‌گفت که همگی یا برخی از آنها با طعن شریعتی مواجه بودند سروش نه از انقلاب و نه از قصه امت و امامت که از صراط‌های مستقیم پلورالیسم دینی و معرفتی و اصلاحات دموکراتیک دفاع می‌کرد مقایسه سروش و شریعتی خود به بهترین وجه می‌تواند بیانگر تغییرات بنیادین روی داده در جامعه ایران باشد‌ این البته حکایت روشنفکری دینی و روایتی از تاثیر و تاثرات آن بود‌

دوشنبه، آذر ۲۷، ۱۳۸۵

شبح لنین بر فراز ایران قسمت اول

امروز مطلبی با همین عنوان از دوست عزیزمون آقای رشید اسماعیلی برایتان چاپ کردم و در این مقاله هشدار به ایرانیان داده شده است این همان مطلبی است که قبلا بارها و بارها من بهش اشاره کرده بودم

مارکسیسم تشکیل دهنده قسمت بزرگی از سنت روشنفکری ایران است روشنفکری ایران اگر چه در بدو تولد قرابت بیشتری با لیبرالیسم داشت‌ اما رمانتیسم به ارث رسیده از عصر روشنگری در پیوند با انقلاب اکتبر سرنوشتی دیگر برای روشنفکری ایران رقم زد‌ طی سال‌های پس از شهریور 1320 تا پیروزی انقلاب 57‌ چپگرایی بر روشنفکری ایرانی‌‌ غالب بود از خلیل ملکی که به تعبیر برخی بنیانگزار مارکسیسم ملی و از این جهت قابل مقایسه با مارشال تیتو بود تا متفکرینی چون شریعتی و نویسندگانی چون بزرگ علوی و جلال آل احمد و شاعرانی مانند سیاوش کسرایی و احمد شاملو و شخصیت‌هایی چون عبدالحسین نوشین و نیما یوشیج از مارکسیسم تأثیر پذیرفتند‌ مارکس در ایران از نظر گاه لنین و مائو و در بهترین حالت به روایت سارتر‌ خوانده شد‌ گرایش‌های معتدل در مارکسیسم غربی و مکتب فرانکفورت هیچگاه در جنبش چپ ایران جایگاه در خوری نیافت و همواره با بر چسب رویز یونیستی و به گناه اصلاح طلبی مطرود و تکفیر شد بسیاری از روشنفکران ایرانی در مدرسه حزب توده به استادی احسان طبری شاگرد و بعدها معلم مارکسیسم لنینیسم شدند‌ البته در میان ایشان کم نبودند انسانهای خوشبختی مانند شاهرخ مسکوب که دیر یا زود به تباهی آن سلوک آگاهی یافتند‌
در پی انقلاب چین‌ مائوئیسم نیز برای طیفی از روشنفکران ایرانی واجد جذابیت شد‌ جذابیتی که اگر چه انشعاباتی را نیز در حزب توده سبب شد‌ اما به مثابه برآمدن از چاهی و فرورفتن در چاهی دیگر بود تسلط و نفوذ مارکسیسم بر فضای روشنفکری ایران‌ آن چنان بود که وقتی شریعتی طرحی برای اسلام انقلابی یا به قول هوادارانش اسلام مترقی و پیش‌رو در انداخت‌ ناگزیر و البته آگاهانه آموزه‌های مارکسیستی را با اسطوره‌های اسلام شیعی در آمیخت و مخترع و جاعل اصطلاح مارکس وبر شد‌ او با جعل این اصطلاح می‌خواست تأثیری را که از کارل مارکس و ماکس وبر گرفته بود‌ نشان دهد

شریعتی اگر چه جامعه‌شناسی خوانده بود و احتمالا با وبر آشنایی‌هایی داشت اما کیست که نداند دامنه نفوذ مارکس در اسلام انقلابی او بسی بیشتر از وبر بود‌ شریعتی البته سخت مفتون سارتر نیز بود‌شاید هم از این رو بود که بسیاری شریعنی را نسخه ایرانی فرانتس فانون لقب دادند در این میان اما حزب توده به مدد رهبران فریبکار و بدنه فداکار خود که شرح قصه پر غصه‌شان مجالی فراختر می‌طلبد سالهای سال بلندگوی لنینیسم و حزب کمونیست شوروی در ایران بود در تبلیغات حزب توده اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بهشت موعود و میهن بزرگ پرولتاریای جهانی جلوه داده می‌شد تبلیغات مسموم و توام با فحاشی و لجن پراکنی حزب توده چنان جوی در محیطهای روشنفکری به وجود آورد که امکان طرح هر فکر دیگر و هر نقد و گفتگویی از بین رفت

نسل جوان ایرانی مارکس لنین سارتر شریعتی و طبری می‌خواند اما به ندرت نام آرون و پوپر و هایک را شنیده بود آثار امثال ایشان تا سالهای سال یا ترجمه نشد یا اگر ترجمه شد مورد التفات روشنفکران و دانشجویان قرار نگرفت شاید به این خاطر که به کار انقلاب نمی‌آمد

یکشنبه، آذر ۲۶، ۱۳۸۵

مارکسیستهای ایرانی

گویا مارکسیستهای ایرانی علاقه زیادی به تاریخ دارند اما آیا تاریخ آنگونه که لنینیستهای وطنی ادعا می کنند شاهدی است بر صحت پنداره های آنان آیا تاریخ بر افکار پوپر بر لیبرالیسم بر اقتصاد آزاد و مالکیت خصوصی مهر بطلان زده است و در عوض لنین استالین مائو کاسترو و مارکسیسم را بر منصب حقیقت نشانده است؟

تاریخ اگرچه دستاویز موثری برای اثبات ادعاهای ضد لیبرالی نیست اما شاهدی امین و قابل اتکا بر بطلان طرحی است که مارکسیستها برای ایجاد دگرگونی بنیادین در سرشت جهان و انسان درانداختند و لاجرم جز فاجعه نیافریدند.

تاریخ به ما نشان داد که کارل مارکس با همه بزرگیش در پیش بینی های پیامبرانه اش پیرامون آینده سرمایه داری و تحقق مدینه فاضله کمونیستی راه خطا پیموده است با این حال مارکس جایگاهی رفیع در تاریخ اندیشه دارد اگرچه تجربه تاریخ نادرستی بسیاری از گزاره های فکری او را به اثبات رسانده است مارکس اگر امروز می بود و با توجه به واقعیات تاریخی و عینی که در یک صد سال اخیر روی داد با همان دقت و نبوغ فلسفی منحصر به فردش در افکار خود تجدید نظر می کرد

طی قرن بیستم مارکسیسم در چهارچوب هر دولت یا ملتی که حاکم شد جز فقر و استبداد و ویرانی به بار نیاورد شوروی و اروپای شرقی کامبوج کره شمالی کوبا امروز کافیست به روسیه سفر کنید و نظر مردم را در مورد لنین بپرسید کافی است به تاریخ رجوع کنید و عملکرد شرم آور مارکسیسم روسی در سرکوب و کشتار و بیگاری کشیدن از مردم را مشاهده کنید

بد نیست یاد آور شویم انقلاب فرهنگی اختراع جمهوری اسلامی نبود انقلاب فرهنگی حاصل دستگاه نظریه پردازی مائو و برآمده از انقلاب سرخ چین بود که بعدها بسیاری از رژیمهای توتالیتر آن را درون مرزهای خود مونتاژ کردند امروز کافیست به کوبا بروید تا با نمونه عینی یک رژیم توتالیتر و سرکوبگر مواجه شوید تاریخ به ما می آموزد که اقتصاد مارکسیستی مساوی است با حاکمیت توتالیتاریسم و امحاء جامعه مدنی تاریخ در باب لنینیسم چه نکته مثبتی به ما می آموزد آیا قرار است دیکتاتوری خلقی را جایگزین استبداد دینی کنیم شما امروز که هیچ قدرتی در دست ندارید در تریبونهایتان از هر فرصتی برای فحاشی به مخالفان فکری تان استفاده می کنید پس از کجا معلوم که فردا دست در کار صدور کیفر خواستهای استالینیستی برای آنان نشوید ای کاش لااقل گرایشهای دموکراتیک و معتدل مارکسیسم را سرلوحه کار خویش قرار می دادید

دریک جایی خواندم که نوشته بود این تبلیغ بورژوایی که چپها آزادی را فدای برابری می کنند باید در هم شکسته شود اتفاقا من هم با این تبلیغ بورژوایی مخالف هستم به نظر من لنینیستهای ایرانی نه فقط آزادی که حتی آرمان برابری را به مسلخ ایدئولوژی و توهمات ذهنی خود می برند مطالعه تاریخ این را به ما می آموزد ومعروف است که آدم عاقل از یک سوراخ دو بار گزیده نمی شود

به راستی اگر لیبرالیسم اینقدر بد است چرا کمونیستهای وطنی و روشنفکران منتقد سرمایه داری که در کشورهای جهان سوم مجبور به ترک سرزمینشان می شوند اولین مقصد پناهندگی و مهاجرتشان کشورهای سرمایه داری و لیبرال است چرا مارکسیستهای دو آتشه وطنی به جای آلمان فرانسه انگلیس و آمریکا به کوبا و کره شمالی و حتی ونزوئلا نمی روند آیا جز این است که اگر مثلا به کوبا بروند عمو فیدل دو دستی به جمهوری اسلامی تحویلشان می دهد چاوز هم که برادر ناتنی احمدی نژاد است آری آنها به غرب می روند زیرا می توانند ازتوسعه آزادی و رفاه موجود در کشورهای لیبرالی استفاده کنند چیزهایی که در ونزوئلا و کوبا و دیگر کشورهای غیر لیبرالی وجود ندارد

آری تاریخ یاور خوبی برای چپهای نوظهور نیست از نمد تاریخ کلاهی برای شما فراهم نمی آید تاریخ حرفهای بسیاری برای گفتن دارد که هیچ کدام به سود لنینیستهای وطنی نخواهد بود

شنبه، آذر ۲۵، ۱۳۸۵

ما تابع رای ملت هستیم

این شعار روزهای اول انقلاب جمهوری حیوانات توسط آقای خمینی بود دیروز هم که انتخابات فرمایشی نظام مقدس بود! ملت هم مثل گوسفند میرفتند تو طویله نظام رای می دادند به چه کسانی؟ به کسانی که از قبل توسط رهبر که آقای خامنه ای میشود خیلی مسخره است خود این آقا رای هم می دهد همینه دیگه وقتی ملت احمق باشند کاریشون نمیشود کرد اینها را باید استخوان هایشان خورد کنیم اینها آدم نیستند حتی وجدان ندارند چه برسد ادعای آدم بودن بکنند خوب گوسفندان ایرانی رفتند رای دادند چی شد تثبیت نظام و آخیش گفتن سران نظام مقدس جمهوری اسلامی! ملت های دیگر هم گفتند که بابا این ملت گوسفند ایران این نظام رو دوست دارند همه آدم ها عقلشون به چشمشون است باور نمیکنید نمونه اش جلوی چشمتون است 28 سال جمهوری اسلامی ایستاده و صفا میکند حالا کی اینها میخواهند دست از قدرت بشویند خدا می داند

می گویند جواب دیکتاتوری را باید با دیکتاتوری داد اما این دیکتاتوری با دیکتاتوری شاه فرق میکند ما از جهت مثبت مثلا انقلاب کردیم (من انقلاب نکردم به من گیر ندین پدران ما انقلاب کردند) به جای اینکه انقلابمون مثبت تر بشود صاف رفت تو منفی و بدتر هم شد یکی اون موقع نبود بگه چرا دین رو با سیاست مخلوط میکنید؟ یکی نبود بگه چرا جمهوری اسلامی؟ یکی نبود بگه چرا روحانیون؟ یکی نبود بگه چرا طرح پرچم رو ریختید به هم؟ و هزار جور سوال دیگه

یادمه اوایل انقلاب آقای خمینی خطاب به شاه ایران(که از ایران رفت) یعنی محمد رضا شاه پهلوی گفت ملت دارند مجسمه هات رو نابود میکنند و تو را فحش می دهند چرا چیزی نمیگویی؟ شاه در جواب آقای خمینی گفت اگر شور انقلابی مردم بخوابد و شعور و عقلشون بیدار شود آن وقت مجسمه های من را از طلا می سازند این حرف شاه برای آقای خمینی یک تو دهنی بود و واقعا حرف شاه درست از آب در آمد حالا چندین سال رو اگه حساب نکنیم الان بعضی از آدم ها نه گوسفندان نظام تازه می فهمند که شاه کی بود و چه کارهایی کرد بگذریم ایران شاهانی داشت که از دم بی کفایت بودند باور کنید کسانی که تاریخ می خوانند به حرف من خواهند رسید شاهان جمهوری اسلامی هم بی کفایت هستند و بی وجدان حداقل میشه گفت آنها وجدان داشتند ولی اینها دست همه رو از پشت بسته اند زیاد از مطلب اصلی دور نشویم انتخابات در نظام جمهوری اسلامی فرمایشی است چه نظارت خارجه داشته باشد و چه نداشته باشد بازم فرمایشی است مگر نمیبینید که از چند روز قبل تلویزیون رادیو روزنامه های دولت و مراجع تقلید هی رجز خوانی میکنند که روز 24 آذر همه جمع شوید توی طویله رای بدهید بابا تا کی خسته نمی شوید؟ اینها دارند کشور رو کمونیستی می کنند نمیفهمید؟ به لحن حرفهای احمدی نژاد توجه کنید

خدا از شما آدم های بی وجدان نخواهد گذشت لعنت بر شما وطن فروشان لعنت بر شما دیوانگان که به هر مناسبتی عین گوسفند میروید به طویله نظام اینم گذشت مهر تایید زدید بر نظام رفت تا یک مناسبت دیگر که بازم مثل گوسفند بروید در طویله نظام

جمعه، آذر ۲۴، ۱۳۸۵

سازمان ملل سازمان تشریفاتی ایالات متحده آمریکا

سازمان ملل متحد نه تنها يك سازمان تشريفاتيست بلكه اين سازمان آيينه سياستهاي آمريكا و ديگر ابر قدرتان است اين سازمان را بهتر بود سازمان ابرقدرتان متحد ميناميدند اما دمکراتيزه کردن سازمان ملل با حذف حق وتو از 5 عضو دايم سازمان ملل و جايگزين کردن آن توسط گروه منتخب 10 نفره که هر 5 سال يکبار انتخاب ميشوند ميتواند وجه ديگری برای سازمان ملل به ارمغان بياورد با استفاده از حق انحصاری قدرت در سازمان ملل نمیشود که شعار گسترش دمکراسی را در دنيا داد و انتظار داشت که همه به آن عمل کنند

سازمان ملل نه یک نهاد موثر است و نه یک نهاد تشریفاتی بلکه یک نهاد انحصاری است که عده از اعضای دایم آن از آن جهت فشار علیه دیگر کشور ها استفاده میکنندو تغییر در آن یک امر ضروری است و حال که بالاتر از شصت سال از جنگ جهانی دوم گذشته ضرورت بر اعضای دایم و غیر دایم احساس نمیشود کل کشور ها باید سهم مساوی در آن داشته باشند تا وقتی سیاستمداران در دنیا حکومت می کنند نمی توان به جهانی در صلح و عدالت اندیشید کسانی باید مدیریت جهان را در اختیار داشته باشند که مدیریت بهتری نسبت به دیگران دارند و بخشهای مدیریتی را باید بر اساس دانایی محوری فعال کرد با نگاهی به مدیریت کنونی به راحتی می توان فهمید که کشورهای شرق آسیا بهترین گزینه های مدیریتی برای جهان هستند متاسفانه بسیاری بر اثر تبلیغات با نفوذ غربگرایانه بر این تصورند که دلیل زیبایی و پیشرفت غرب بر اثر نوع حکومت آنجاست در حالی که همه چیز بر اساس علم و مدیریت آن است

سالهاست که برسر اصلاحات در شورای امنيت سازمان ملل بحث و جدل وجود دارد شکل فعلی اين شورا با وجود حق وتو نه دمکراتيک است و نه کارآمد دمکراتيک نيست چون گروهی از کشورها قادرند نظر خود را بر ديگران تحميل کنند کارآمد نيست چون هر کدام از اين پنج کشور دارای حق وتو اگر منافع خود را در تضاد با تصميم جمعی شورا ببيند بی درنگ آن را وتو ميکند

به نظر من بايد عبارت سازمان ملل را از تابلوها و دفاتر اين سازمان حذف و عبارت سازمان آمریکا را جايگزين آن کنند که خيلی بيشتر برازنده آن است برای مثال در زمان جنگ اسرائيل و لبنان با وجود موافقت تمام دنيا به استثنائ آمريکا با آتش بس سازمان ملل هيچ اقدامی نتوانست بکند. خوب اين سازمان به چه دردی می خورد؟ يکی به من توضيح بدهد که حق وتو برای 5 کشور از بين بيش از 200 کشور چه مفهومی دارد؟

سازمان ملل یک سازمان بازیچه در دست قدرتهای زورگوی دنیا سازمانی که جرات نداشته باشد از حق کشورهای ضعیفتر در برابر زورگویی قدرتهای جنگ طلبی مثل آمریکا دفاع کندچه جایگاهی میتواند در برابر چشمان ملیاردها انسان داشته باشد؟

سازمان ملل هیچ وقت برای من ارزشی نداشته و نخواهد داشت

سه‌شنبه، آذر ۲۱، ۱۳۸۵

شش فرمان آريايي فرمان ششم

۶.فرمان سر رشته داری :

در اندیشه ما برترین سامان ( نظام ) سر رشته داری آن سامانی است که بر آمد اراده ملت باشد. این امر در آئین باستانی سررشته داری ایرانیان در سامان پادشاهی نمایان میشد. ما نیز پوینده راه نیاکانیم . خواسته داز پادشاهی ، سلطنت ( کس ) یا (دودمان) ویزه یی نیست . ولیکن این نیز روشن است که سیستم جمهوری از آن توده های بی ریشه و تازه به دوران رسیده است . سوسیالیسم ملی وناسیوکراسی ( ملت سالاری ) از اندیشه های بنیادینی است که میتواند در آینده راهگشای ما باشد . برای ما ، سررشته داری یی برخاسته از خواسته ی ملت ما . هر سامان سیاسی که این دو گوهر بنیادین ( ناسیوکراسی و سوسیالیسم ملی ) را از برای توده پیاده کند مطلوب ماست . حال چه در سامان شاهنشاهی و چه غیره

ولیکن ملت آریایی نیازمند یک سامان آریایی خواهد بود .

دوشنبه، آذر ۲۰، ۱۳۸۵

شش فرمان آريايي فرمان پنجم

۵.فرمان فلسفه و اخلاق :

در چنین جهانی فلسفه زندگی ما بایستی فلسفه نیرومندی ( قدرت) و پیروزمندی باشد در جهان جایی از برای مردمان ناتوان و ضعیف نیست جهان ، جهان نبرد و کارزا راست وکسی که از نبرد و کارزار بگریزد شایسته زیستن نیست

گیتی ، گیتی اراده و خواستن است اراده ایی که به قدرت برگردد و فیروزی و کمال طب کند راه نیاکان نیازمند اراده هایی پولادین و دلهایی زتار ( بی رحم ) در برابر دشمنان است بایستی در فلسفه زندگی مان جایی باز کنیم از برای خودباوری چه ، خودباوری قوی ترین و شدیدترین تازیانه است نیرومندترین پر و بال ( نیچه ).

وجای بازکنیم از برای روحیه ی پهلوانی و سلحشوری چنانچه پهلوان منشی و خردمزدایی توام شوند، نیرومندی می افزاید.

در اندیشه ما جایی برای جدایی میان زن و مرد نیست . زنان و مردان بایستی از مات های برابر برخوردار باشند. کم ارزش انگاری زن برآمد رخنه ی اندیشه های پلید نژاد سامی است. به هر حال اخلاق ما بنیان تفاوت جنسی را ( حاصل هر ذهن و اندیشه یی که باشد ) در این کشور ویران میکند.

دروغگویی ، تزویر و ریا همگی بر آمد همنشینی با نژاد پست عرب و یورش مغولان است. راستکاری مایه ی بنیادین فرمان فلسفی ماست و هوخت و هومت و هوورشت سه مشعل جاودانی راه ما.