شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

شنبه، مهر ۰۷، ۱۳۸۶

آيا عراق تجزيه ميشود؟




















عكسي كه مشاهده ميكنيد

مربوط به طرح پارلمان آمريكا است

عراق به سه بخش تقسيم شود : جمهوري كردها شيعه و سني ها و البته خود مختاري!

به اعتقاد آنها اين طرح به پيروزي نهايي ارتش آمريكا در عراق كمك ميكند!

از نظر من اين كار يعني تجزيه شدن ابدي

نظر شما چيست؟

پنجشنبه، مهر ۰۵، ۱۳۸۶

پنجاه و دو جنگ مهم ايران از زمان كوروش كبير قسمت چهارم

نبرد كوروش كبير با ماساژتها و كشته شدن كوروش كبير

پس از تسلط كوروش بر فنيقيه و بابل ، او خواست ماساژت ها را هم مطيع شاهنشاهي ايران كند. ماساژت ها چنانكه هرودوت مي نويسد: مردمي بودند كه از لحاظ خشونت و تندخويي معروف بودند. با اين حال هرودوت از آنها به عنوان ملتي شجاع و بزرگ ياد مي كند. آنها در اطراف رود سيحون ( ماورالنهر ) زندگي مي كردند. بعضي ها اين مردم را سكايي مي دانند. انگيزه لشكركشي كوروش به شمال شرقي ايران متعدد است. براي نمونه مي گويند كه كوروش ابتدا به ملكه ماساژت ها كه بيوه پادشاه آنها بود ، پيشنهاد اتحاد داد و حتي از او خوستگاري كرد ، اما ملكه ماساژت ها از آن بيم داشت كه كشورش در دست شاهي كه تمام منطقه را تسخير كرده بود ، گرفتار شود. در نتيجه پيشنهاد كوروش را رد كرد. اما كوروش با راهنمايي بزرگان و درباريان خود و با ترفندهاي ويژه اي به كشور آنها حمله مي كند و سربازان هخامنشي موفق مي شوند پسر ملكه ماساژت ها اسير كنند. ملكه از ترفندهاي كوروش بسيار ناراحت مي شود و با باقي مانده سپاهيان خود به ايرانيان حمله مي كند. در اين نبرد كوروش پس از 28 سال پادشاهي كشته مي شود و سپاه ايران شكست مي خورد. اين رويداد در سال 530 (پ. م ) واقع شد. البته كوروش توانست به اعماق قلمروي سكاها نفوذ كند و ازآمودريا هم بگذرد ولي بخت با او يار نبود. برابر نوشته هاي هرودت كوروش قبل از جنگ با ماساژت ها در خواب ديده بود كه داريوش پسر بزرگتر هيستاسپ (ويشتاسب) ، بر روي دو شانه اش پرهايي دارد كه با يكي آسيا را پوشانده و با ديگري بر اروپا سايه افكنده است. داريوش در آن زمان نتها بيست سال داشت و در پارس بود ، كوروش از ديدن اين خواب بسيار هراسان شد و انديشيد كه شاهزاده جوان در فكر فرو ريختن شهرياري او است. بنابراين دستور داد كه داريوش را از پارس به نزد او بياورند. آنگاه كوروش به نگراني مهم تر خود كه جنگ با ماساژت ها بود برگشت ، اما متاسفانه در نبردي كه روي داد كشته شد. پس از كشته شدن كوروش در جنگ پيكر او را احترام به پارس منتقل كردند و با آيين ويژه نظامي و درباري در محل پاسارگاد كنوني به خاك سپردند. رهبر و گرداننده اصلي آئين خاكسپاري كوروش ، داريوش بود كه سخنراني مفصلي در مورد جنگ ها و خصوصيات اخلاقي خوب كوروش و كارهاي نيك او ايراد كرد. به هرحال سرانجام هر كس مرگ است و شكست كوروش در واپسين جنگ اگر چه بسيار سخت بود ولي اهميت چنداني نداشت چون شاهنشاهي هخامنشي همچنان به حيات خود ادامه مي داد.

چهارشنبه، مهر ۰۴، ۱۳۸۶

با كسي مشكلي ندارم!

درود

اين روزها مصادف است با شكل گيري هاي اوليه جنبش است جنبشي كه فراز و نشيب هاي زيادي رو پشت سر گذاشت و خيل دوستان عاشقانه وار به ناسيوناليسم سرازير شد اما اينها تنها يك خواب بود خوابي كه فكر ميكرديم واقعيت دارد اما متاسفانه دوستان زيادي تنها براي موقعيت پا به عرضه موجوديت گذاشته بودند كه در حال حاظر ديگر نيستند

من خودم به شخصه بارها پس از خاتمه درگيري هاي لفظي با دوستان قديمي خودم از جمله حميد ( ناسكا ) تاكيد كرده ام كه موقعيت فعلي جنبش ما در جهتي نيست كه بخواهد عضوگيري كند و يا فعاليت جدي داشته باشد تا قبل از پايان درگيري هايم با افراد مختلف كه بخشي از مطالب گفتگوهايم در وبلاگ جديدي كه تاسيس كرده ام و به قول يكي از دوستانم بخش اسناد به حساب مي آيد! در آنجا موجود است تا دوستان از اين جرياناتي كه در سابق پيش آمد با خبر باشند و بدانند علت متوقف كردن كارهايم براي چه بوده است

يكي از برنامه هايم پس از آخرين درگيري ها و تعليق جنبش اين بود كه دوستانم را براي ادامه كار به خارج از كشور منتقل كنم كه خوشبختانه موفق هم شده ام و تنها كمتر از ده نفر مانده اند و منتظر خروج من هستند ما ميخواهيم به بخش اروپا بپيونديم (جزئيات بيشتر در بخش وبلاگ تازه تاسيس است )

موضوع اصلي كه ميخواهم بگويم اين است كه من با هيچ كس دشمني ندارم و نخواهم داشت گرچه بيشتر ميگويند از تجربه گذشته استفاده كن اما گذشته ها گذشته من هيچ كسي خصومتي ندارم اينكه خيلي ها ايميل ميزنند كه خصومت براي چيست اين ها تنها صحبت از طرفين مقابل است نه من

در آخر هم بگويم كه دوستاني كه واقعا دنبال راه ناسيوناليسم هستند اول از همه معرفت و صداقت را ياد بگيرند و بعد با عشق و علاقه بيايند نه اينكه هي دائم به من از پشت خنجر بزنيد

یکشنبه، مهر ۰۱، ۱۳۸۶

دریغ است ایران که ویران شود

در روز های اخیر پخش خبر ها و موضعگیری هایی درباره ی احتمال حمله به مراکز وابسته به صنایع اتمی، نظامی و تاسیسات زیر بنایی ایران در رسانه های خارجی شدت گرفته است. این اظهار سخنگوی وزارت خارجه آمریکا که: "ایران از عمل به تعهدات بین المللی خود طفره رفته و به این جهت جامعه بین المللی به افزایش فشار بر این کشور ادامه خواهد داد"، واکنش منفی تروئیکای اروپا به توافق ایران و آژانس بین المللی انرژی اتمی و همچنین موضع این کشور ها مبنی بر اینکه "جامعه جهانی تنها نیازمند شفاف‌سازی گذشته برنامه اتمی تهران نیست، بلکه باید اطمینان کامل حاصل شود که تهران نه اکنون و نه در آینده هیچ طرحی برای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای نخواهد داشت"، احتمال بسته شدن پرونده هسته ای ایران ازطریق دیپلماتیک را روز به روز کمتر میکند. این در حالیست که محمود احمدی نژاد موضوع را تمام شده تلقی و ادعا کرده بود که: «از نظر ما موضوع تمام‌ شده است و پرونده ی هسته‌ای ايران به آژانس برمیگردد؛ چرا که بی‌دليل به شورای امنيت رفته بود».

جامعه جهانی رژیم حاکم بر ایران را متهم میکند که اصرار آن بر ادامه غنی سازی به بهانه تامین سوخت نیروگاه هایی که هنوز وجود خارجی ندارد، سرپوشی است که این رژیم بر هدف اصلی خود که ساختن بمب اتمی است میگذارد. تولید و در اختیار داشتن بمب اتمی توسط جمهوری اسلامی خط قرمزی است که جامعه جهانی بخصوص آمریکا و چند کشور اروپایی تعیین کرده اند و بنظر می رسد که حاضرند به هر وسیله ای ولو جنگ، عبور رژیم ملایان از آن را غیرممکن سازند. ظاهر امر نشان میدهد که سران آمریکا و چند کشور اروپایی باین نتیجه رسیده اند که ایران بزودی قادر خواهد بود اورانیوم لازم برای ساختن یک یا چند بمب اتمی را تولید نماید. بنا بر این شایعه بمباران تا 2500 هدف در ایران روز بروز قوت میگیرد.

به نوشته نشریه‌ی نیویورک‌پست: «ارتش اسراییل در تمرین‌های نظامی خود برای حمله‌ی احتمالی به تأسیسات هسته‌‌ای ایران، حریم هوایی سوریه تا مرز ترکیه را نقض کرده است".

شبکه‌ی فاکس نیوز خبر میدهد که تصمیم اخیر مقامات آلمان برای پایان دادن به همکاری خود در یک تحریم جدید علیه ایران موجب شده است که طیف گسترده‌ای از مقامات واشنگتن به بررسی سناریو‌هایی برای یک حمله‌ی نظامی به ایران بپردازند.

روزنامه ایندیپندنت می‌نویسد: «در پی هشدار ژنرال پترائوس، فرمانده نیروهای آمریکایی در عراق، بریتانیا نیروهایی را به مناطق آسیب‌پذیر مرز ایران انتقال داده است. همچنین نشانه‌ای از یک رویارویی قریب‌الوقوع با ایران دیده می‌شود. نیروهای مذکور ۳۵۰ نفری، شامل گردان ۲۵۰ نفره‌ی کینگز رویال هوزار هستند که قبلا به آنها اطلاع داده شده بود در هفته‌ی آینده به بریتانیا باز می‌گردند».

برنار كوشنر وزیر خارجه فرانسه اعلام کرده است: "خود را برای بدترین گزینه یعنی جنگ آماده می‌كنیم". گفته میشود رئيس جمهور فرانسه اطمينان دارد که ايران ميتواند بزودی به توليد بمب اتم دست يابد و موضع گيری بسيار شدید وی عليه فعاليت های اتمی ايران، نتيجه اعتماد به اطلاعات و اسنادی است که دراختيار او قرار گرفته است. دولت آلمان نیز اگرچه رسماً مخالف سناریوی حمله ی نظامی به ایران است، اما در عمل مانع آن نخواهد شد.

روزنامه گاردین شروع جنگ مستقیم با ایران را در آینده نزدیک ممکن میداند و از قول یک تحلیلگر امنیتی مینویسد: «تصمیم حمله، چندی پیش گرفته شده است. این حمله در دو مرحله صورت خواهد گرفت. مرحله اول این است که حتی اگر یک نارنجک دودزای ساخت ایران در عراق پیدا شود، عاملی برای دخالت ایران در آن کشور به حساب می آید و آمریکا در یک تعرض تاکتیکی، به اهداف نظامی حمله خواهد کرد. مرحله دوم هم این است که بوش تصمیم گرفته است که یک حمله استراتژیکی علیه تاسیسات هسته ای ایران تا قبل از سال آینده انجام دهد. او در حال مذاکره با برخی کشورهای سنی مذهب نیز می باشد».

در مقابل این همه نشانه ها و علائم، خطر بروز جنگ مسئولان نطام و فرماندهان نظامی ایران اظهار میدارند که جنگی علیه ایران در کار نخواهد بود و در صورت وقوع چنین جنگی، دشمنان ضربات سختی را متحمل خواهند شد. احمدی نژاد میگوید: «من در بعضی از جلسات به این دوستان می‌گفتم که من یک مهندسم و مسائل را تحلیل و استدلا‌ل می‌کنم. به آنها می‌گفتم که دشمنان جرأت جنگ کردن با ما را ندارند. برخی حرف من را زیر سوال می‌بردند ولی من برای آنها دو دلیل می‌آوردم؛ اول این‌که به آنها می‌گفتم من مهندسم، اهل حساب و کتاب هستم، جدول می‌کشم، ساعت‌ها فرض‌ها را می‌نویسم، رد می‌کنم، استدلا‌ل می‌کنم و با استدلا‌ل برنامه‌ریزی می‌کنم و به پیش می‌روم، آنها قادر نیستند برای ایران مشکلی ایجاد کنند. دومین دلیلی که من برای آنها می‌آوردم این بود که من حرف‌های خداوند را باور کرده‌ام. خداوند گفته است کسانی که در راه درست حرکت می‌کنند پیروز می‌شوند. رهبر عزیز ایران ایستاده‌اند و حرف خداوند را گوش می‌کنند و قبول دارند. شما چه دلیلی دارید که خداوند به وعده‌هایش عمل نکند؟».

ظاهرآ رهبر و غلام حلقه بگوش او احمدی نژاد، در پناهگاه های امن خود هیچ هراسی از بمباران مملکت ندارند. حال آنکه اگر بمباران با وسعتی که صحبت آن میشود انجام گیرد طی آن، هزاران نفر جان خواهند داد، مراکز صنعتی و زیربنایی مملکت نابود خواهد شد و احتمالا عده ای فریب خورده که هم اکنون نیز از طرف نیروهای بیگانه تقویت میشوند در مناطق شرق، غرب و جنوب ایران دست بماجراجویی زده، بکمک خارجیان تمامیت ارضی کشور را بخطر خواهند انداخت.

سران نظام جمهوری اسلامی براه انداختن جنگ را یکبار تجربه کرده اند. از طرف دیگر اثرات ناشی از جنگ پیشین هنوز در وجود هزاران انسان معلول، شهر های مخروبه، مردم آواره از خانه و زندگی خود و بالاخره مراکز بمباران شده صنعتی و نفتی همچون زخم هایی کاملا التیام نیافته، همچنان برجاست. آنان که روزی جوانان و حتی کودکان این مملکت را با کلید پلاستیکی بهشت به میدانهای مین گذاری شده میفرستادند و بظاهر امام زمان را سوار بر اسب در میدان های جنگ به نمایش گذاشته بودند امروز در مقام های حساس مملکت قرار دارند. «سرداران» جنگ در آنزمان اکنون به سرمایه داران بزرگی تبدیل شده اند که بار خود را بسته اند و چنانچه احساس خطر کنند در خارج از ایران به زندگی مرفه خود ادامه خواهند داد ولی امروز بدون اینکه خود را موظف به کوچکترین جوابگویی به مردم بدانند، کماکان بی اعتنا به سرنوشت آنان به اقدامات خطرناک خود ادامه میدهند.

در این زمان حساس که خطر جنگ موجودیت مملکت ما را تهدید میکند سرنوشت کشور بدست عده ای مجنون و نادان افتاده است که با دنیای واقعی بیگانه اند و با ادعای ارتباط با خدا و این اطمینان واهی که قدرت های جهانی "قادر نیستند برای ایران مشکلی ایجاد کنند"، با مسائل روبرو میشوند. باید قبول کرد که داشتن بمب اتمی توسط دیکتاتوری جمهوری اسلامی عواقب نامعلوم و چه بسا خطرناکی برای صلح جهانی خواهد داشت و تنها راه جلوگیری از وقوع جنگ و در صورت وقوع، توقف آن کنارگذاشتن هرچه زودتر این حکومت و تشریک مساعی با جامعه جهانی برای پیدا کردن راه حل های منطقی است. رهبران جمهوری اسلامی که تقریبا در همه زمینه ها حقوق مردم ایران را پایمال میکنند در اینمورد بطرز مضحکی خود را طرفدار حفظ حقوق و منافع ملت ایران قلمداد میکنند. آنها با سیاست های تنش آمیز و جاهلانه خود در واقع به عنوان جاده صاف کنان قدرت های جهانی که مدت ها است در پی دست یابی به ذخائر نفتی ایران و دخالت در سرنوشت کشور ما هستند، عمل می کنند. نهضت مقاومت ملی ایران از یک طرف اعلام میکند که با هرگونه حمله نظامی به ایران مخالف است و نتیجه آن را برای کشور و چه بسا کل منطقه فاجعه آمیز میداند و از طرف دیگر برخلاف کسانی که از هم اکنون به طور ضمنی ساز پشتیبانی از جمهوری اسلامی در صورت وقوع جنگ را میزنند و بدین ترتیب این حکومت را در ادامه اقدامات مخرب خود تشویق میکنند، مبارزه برای جلوگیری از فاجعه جنگ را از مبارزه علیه دیکتاتوری حاکم تا برکناری آن و برای استقرار حکومتی که تضمین کننده واقعی حقوق و آزادیهای مردم و حافظ استقلال و تمامیت ارضی ایران باشد، جدا نمیداند.

ایران هرگز نخواهد مرد

نهضت مقاومت ملی ایران

رقابت بولدوزرهای اسرائيلی و جرثقيل های رژيم اسلامی در آدمکشی














آنها که به بهانه مبارزه با رژيم اسلامی خود را در کنار دولت اسرائيل و جنايات عظيم آن قرار ميدهند، فقط نشان ميدهند چه استعدادی در تاييد جنايات حکومتی دارند که آن را,خودی, بدانند، ونشان ميدهند که مبارزه برای دمکراسي، چقدر نيازمند دوری از آنهاست.

نيمی از جمعيت 1.5 ميليونی غزه کودک هستند... به عبارت ديگر تحريم در نفس خود ,بچه کشی, است.

پنجاه و دو جنگ مهم ايران از زمان كوروش كبير قسمت سوم

جنگ سارد نبرد كوروش كبير با كرزوس

کوروش که در سال 546 ق . م تنها لقب پادشاه پارس را بر خود داشت ، در سال 549 ق . م با نام شاه انشان در الواح ظاهر شد و پس از پيروزي بر ماد در سال 550 ق . م لقب شاه پارس را برگزيد . لقب جديد کوروش ، در آغاز کارش ، براي او از جانب نبونيد پادشاه بابل تهديدي ايجاد نمي کرد ولي کرزوس ، پادشاه ليدي که پس از آليات به قدرت رسيده بود ، به سرعت بر فتوحاتش در شرق مي افزود و صلحي را که در زمان آليات ميان ليديه و ماد منعقد شده بود ، زير پا گذاشته بود . سقوط ماد به عنوان متحد پيشين ليدي ، بهانه ي خوبي براي حمله ي کرزوس به ايران بود . اما گسترش قدرت و نفوذ پارسيان ، بيش از هر چيز ليديه را براي دفع خطر احتمالي ايران ، به جنگ با کوروش برمي انگيخت . به اين ترتيب کرزوس مشغول گردآوري سپاه براي حمله به کوروش شد . وي کارگزاري را با مبالغ هنگفتي روانه ي آسياي صغير کرد تا سربازان يوناني آن مناطق را به خدمت بگيرد ، اما او نزد کوروش گريخت و وي را از خطري که تهديدش مي کرد آگاه ساخت . به اين ترتيب کوروش از يکسو و کرزوس از سوي ديگر با سپاهيان خود براي جنگ آماده شدند . يونانيان قصه پرداز ، درباره ي اين جنگ افسانه هاي زيادي خلق کرده اند . مطابق گزارش مورخان يوناني ، کرزوس پيش از جنگ با کوروش از پيشگوي معبد دِلفي در يونان ، راهنمايي خواست * ـ * ـ بر پايه ي همين داستانها او نمايندگان خود را نزد يکصد کاهن در معابد مختلف فرستاد تا آنها را بيازمايد و سپس پيشگوي معبد دلفي را که در آزمون شاه موفق شده بود ، برگزيد ـ * ـ . پيشگو در پاسخ به فرستاده ي کرزوس گفت که اگر پادشاه وارد جنگ شود ، سرزميني را نابود خواهد کرد . کرزوس اين گفته را به فال نيک گرفت و به معناي غلبه بر سرزمين پارس پنداشت . وي بار ديگر از پيشگوي معبد دلفي استخاره خواست و او گفت که هر گاه قاطري بر مادها حاکم شود ، روزگار سختي بر اهالي ليديه پيش خواهد آمد . اين بار هم کرزوس پيشگويي کاهن معبد دلفي را به نفع خود تفسير کرد و با خود تصور کرد که هرگز قاطري نمي تواند بر مردم ماد غلبه کند ، در نتيجه ، حاصل نبرد با کوروش را به فال نيک گرفت . کوروش با گذشتن از دجله ، سپاه خود را به سوي شمال بين النهرين پيش برد . براي فاتح جوان ، جنگ در چنين ميدان بزرگي آن هم با ملتي نوپا ، کار دشواري بود . پيش از آنکه برخوردي بين دو سپاه رخ دهد کوروش به پادشاه ليديه پيشنهاد صلح داد و قول داد اگر کرزوس از وي اطاعت کند ، او هم پادشاهي وي را بر ليديه تأييد کند . کرزوس اين پيشنهاد را رد کرد و در نخستين جنگ بر سپاه کوروش پيروز شد . پس از اين پيروزي بين دو طرف پيمان ترک مخاصمه به مدت سه ماه بسته شد . نبرد ديگري در پِتريه ، ميان دو پادشاه رخ داد که بدون حاصل بود و در پي آن ، کرزوس به سرعت به سمت سارد عقب نشيني کرد و بيشتر سپاهش را هم مرخص کرد ، به اين اميد که با فرا رسيدن فصل سرما و زمستان ، کوروش از ادامه ي نبرد منصرف شود و به ايران بازگردد . بر خلاف پيش بيني کرزوس ، کوروش به سرعت بسوي سارد حرکت کرد . کرزوس هم با عجله سپاهي فراهم کرد و به مقابله با کوروش پرداخت ، اما اسبان ساردي از بوي شتران پارسي رَم کردند و سواران خود را سرنگون نمودند ، زيرا آنهان براي نخستين بار با سواره نظامي از شتران روبرو مي شدند . به اين ترتيت کرزوس در اين نبرد شکست خورد و به داخل شهر عقب نشيني کرد . کوروش هم خود را به سارد رساند و پشت حصارهاي بلند و محکم شهر ، مستقر شد . اهالي سارد با اطمينان به استحکام موانع شهر و نيز با توجه به آذوقه ي موجود در انبارها ، به انتظار آمدن زمستان و بازگشت پارسيان نشسته بودند . فتح سارد از زبان مورخان يوناني ، با داستان سرايي همراه است ؛ از آنجايي که ديوارهاي شهر سارد بلند و دست نيافتني بود ، کوروش براي نخستين کسي که بتواند به داخل شهر راه يابد جايزه تعيين کرد . محاصره طولاني شد و کسي نتوانست از ديوارها عبور کند ، در حالي که لشکريان پارسي پس از 14 روز محاصره ي بي نتيجه ، خسته و نااميد شده بودند ، اتفاق ساده اي همه چيز را دگرگون کرد . روزي کلاه يکي از نگهبانان قلعه از سرش به بيرون قلعه افتاد . سرباز براي برداشتن کلاه خود ، از مسيري که سربازان پارسي آن را نديده بودند و تقريباً مخفي بود ، پايين آمد و کلاهش را برداشت و به سادگي به بالاي ديوار بازگشت . چند سرباز پارسي که پنهاني شاهد اين قضايا بودند از همان راه وارد قلعه شدند و دروازه ها را به روي سپاه کوروش باز کردند . به اين ترتيب پارسيان وارد سارد شدند و به راحتي بر کرزوس غلبه کردند . نمي توان با قطعيت اين داستان را تأييد يا رد کرد ، ولي در اينکه شهر سارد توسط کوروش و سپاهش فتح شد ، ترديدي نيست . درباره ي سرنوشت کرزوس هم داستانهايي نقل شده که اغلب افسانه است . طبق گزارش يونانيان ، پس از فتح سارد ، فاتح پارسي ، کرزوس را به همراه 14 نفر از درباريان بر انبوهي از هيزم قرار داد تا در آتش بسوزاند . در اين هنگام ، کرزوس فرياد زد و نام سولون ! را به زبان آورد . کوروش کنجکاو شد و از مترجمان خواست که سخنان کرزوس را برايش بازگو کنند . کرزوس شرح ديدار خود با سولون ، حکيم يوناني را نقل کرد . او در ديدار با اين حکيم ، پس از نشان دادن قدرت و شوکت خود به او ، از وي درباره ي خوشبخت ترين انساني که تا کنون ديده بود سؤال کرد و او هم ابتدا از چند يوناني گمنام که زندگي معمولي و مرگ راحتي داشتند نام برد و سپس خوشبختي انسانها را در چگونه زيستن و چگونه مردن آنها دانست * ـ * ـ داستان ديدار کرزوس با سولون ، بدون شک بي اساس است . زيرا کرزوس در سال 560 ق . م بر تخت نشست حال آنکه سفر سولون به ليديه مربوط به سالهاي 593 تا 583 ق . م است ـ * ـ . در اين هنگام شعله هاي آتش زبانه کشيده بود و با اينکه کوروش فرمان داد آتش را خاموش کنند ، ديگر دير شده بود . در اين هنگام ناگهان باران سيل آسايي از آسمان باريدن گرفت و شعله هاي آتش را خاموش کرد . به اعتقاد يونانيان ، کرزوس از آپولون ، خداي باران ، ياري خواست و هدايايي را که در گذشته به پيشگاه او فرستاده بود ياد آور شد ، او هم باراني شديد فرو فرستاد تا کرزوس را نجات دهد . پس از آن هم ، کوروش زندگي شاهانه اي براي کرزوس فراهم کرد و او را در زمره ي مشاوران خود پذيرفت . بخش آخر اين گزارش که گواهي بر برخورد نيکوي کوروش با کرزوس است ، تنها بخشي است که همه ي راويان و الواح تاريخي يکسان نقل کرده اند . قسمت نخست گزارش که شرح آتش زدن کرزوس را نقل ميکند ، بدون شک بي اساس است زيرا کوروش به گواهي منابع تاريخي ، با همه ي دشمنان و مغلوبان به نيکي رفتار مي کرده است . همچنين آتش نزد ايرانيان بسيار مقدس بوده و هرگز زنده يا مرده ي هيچ انساني را در آن نمي افکندند . اما ممکن است اين گزارش ناشي از رفتار کرزوس باشد ؛ همانگونه که پادشاه آشور پس از شکست ماد و بابل خود را در آتش سوزاند تا اسير دشمن نشود ، ممکن است کرزوس هم به تصميم خود در آتش رفته باشد تا بميرد و اسير نشود ، ولي کوروش به موقع رسيد و مطابق رفتار هميشگي اش او را از کام مرگ نجات داد . با شکست کرزوس و فتح ليديه ، براي نخستين بار در تاريخ ، ايرانيان و يونانيان با يکديگر همسايه شدند . اين اتفاق ، سرآغاز حوادث و جنگهاي بسياري شد که تا قرنها ادامه يافت . اقوام يوناني و ديگر مردمان جزاير آسياي صغير که تا پيش از اين خراجگزار يا متحد ليديه بودند ، پس از شکست کرزوس ، به کوروش پيشنهاد صلح دادند ، کوروش که پيش از جنگ با ليديه اين پيشنهاد را داده بود و با پاسخ منفي آنها مواجه شده بود ، اينبار پيشنهاد آنها را رد کرد . به روايت هرودوت ، در پاسخ به فرستاده آنها داستان زير را نقل کرد : « ني زني به دريا نزديک شد و ديد که ماهيهاي زيبا در آب شنا مي کنند ، پيش خود گفت اگر من ني بزنم اين ماهيها به خشکي خواهند آمد . بعد نشست و هر چه ني زد ، ماهيها به ساحل نيامدند . پس توري برداشت و به دريا افکند و ماهيان بسياري به دام افتادند . هنگامي که ماهيها در تور بالا و پائين مي پريدند ، ني زن به آنها گفت : حالا بيهوده مي رقصيد ، بايد آنوقت که من ني ميزدم مي رقصيديد » . مردمان اين مناطق ، پس از نااميدي از کوروش ، به سراغ اسپارتيان رفتند و از آنان در مقابل کوروش ياري خواستند . اسپارت هم نماينده اي به سارد فرستاد و براي کوروش پيغام گذاشت که اگر مستعمران يوناني را بيازارد ، اسپارت تحمل نخواهد کرد . کوروش پاسخ قاطعي براي آنها فرستاد و آنها را از دخالت در امور جزاير اين منطقه بر حذر داشت . تلاشهاي کوروش در مرزهاي غربي ايران ، و نبردهايي که به فرماندهي هارپاگ در آسياي صغير رخ داد ، سبب شد که تا سال 545 ق . م تقريباً تمام اين مناطق مطيع کوروش شد .

جمعه، شهریور ۳۰، ۱۳۸۶

پنجاه و دو جنگ مهم ايران از زمان كوروش كبير قسمت دوم

جنگ بابل نبرد كوروش كبير و نبونيد پادشاه بابل

در حالي که هارپاگ ، فرمانده ي سپاه پارسي ، آسياي صغير و جزاير يوناني نشين غرب ايران را ـ در پي فتح ليديه ـ مطيع پادشاه پارس مي کرد ، کوروش با احساس خط از ناحيه ي آسياي مرکزي ، به سوي مشرق رفت تا با مردمان آن ديار که پيش از اين از پادشاه ماد تبعيت مي کردند و با سقوط ماد ، بر وي شوريده بودند ، نبرد کند . برخوردهايي که بين سالهاي 545 تا 539 ق . م ميان کوروش و قبايل اين منطقه رخ داد ، مبهم و اندک گزارش شده است . سکوت هرودوت درباره ي برخوردهاي کوروش در اين منطقه ، بر ابهام موجود افزوده است . پادشاه پارسي ، در اين شش سال سرزمين هاي کرانه ي درياي خزر تا هند را تابع ايران کرد . در اين نبردها ، شهز بلخ ( باکتريا ) فتح شد و فرمانروايان مرو ( مرگيانا ) و سمرقند ( سغديانا ) خراجگزار ايران شدند . کوروش تا کناره ي رودخانه ي سيردريا ( ياکسارتس ) پيش رفت و استحکاماتي در آنجا بنا کرد که تا زمان اسکندر باقي ماند . وي اقوام سکاها را مطيع کرد و جنوب شرقي فلات ايران ، ناحيه ي سيستان و مکران را تصرف کرد . به اين ترتيب مرزهاي ايران در غرب به درياي مديترانه و در شرق به حدود هند رسيد و بزرگترين امپراتوري جهان باستان متولد شد . با فتح نواحي شرقي و شمال غربي ، تنها رقيب باقي مانده ، پادشاهي کهن بابل بود . بابل پس از سقوط آشور و در سايه ي آرامشي که در منطقه ي بين النهرين حاکم شده بود ، با شکوه باستاني اش رخ مي نمود . رونق دوباره ي شهر ، استحکامي شکست ناپذير را در دل مردمان و حاکمانش تداعي ميکرد . نبونيد ، پادشاه بابل تمام وقت خود را صرف گردآوري تنديس خدايان باستاني و بازسازي معابد آنها ميکرد ، هزينه ي اين کارها با وضع ماليات هاي سنگين تأمين ميشد . بي اعتنايي نبونيد به مَردوک ، خداي بابلي ( شاه خدايان ) و ارج نهادن خدايان شهرهاي ديگر باعث رنجش مردمان بابل از او شد . او مجسمه ي خداي اور را به بال آورد و ستود . اين رنجش را ميتوان در گزارش حکاکي شده بر استوانه ي کوروش که پس از فتح بابل نگاشته شده مشاهده کرد ، در اين متن ، نبونيد ، پادشاهي بي دين معرفي شده که مردوک ، شاه خدايان را به فراموشي سپرد . نبونيد ، مقارن قدرت يابي کوروش در ايران ، زمام امور بابل را به پسرش بَاشَصَر ( بالتازار ) سپرد و خود به مدت هفت سال ، پايتخت را ترک کرد ، اما يک سال پيش از سقوط بابل ، خطر پارسيان را دريافته بود . در سالنامه ي بابلي ـ که يکي از مهمترين منابع تاريخي اين دوران است ـ به تدابيري اشاره شده که نبونيد براي محافظت از مجسمه ي خدايان در برابر هجوم پارسيان به کار بسته بود . فتح بابل براي پارسيان کار دشواري نبود ، نارضايتي مردم از پادشاه موجب شده بود که پارسيان حاميان فراواني در شهر بيابند . مطابق گزارش سالنامه ي بابلي و استوانه ي کوروش ، پادشاه پارس با اشاره و راهنمايي مردوک ( شاه خدايان ) به بابل آمده بود تا مردم را از دست پادشاه ظالم برهاند . گزارش مورخان يوناني درباره ي رغبت بابليان به سقوط حکومت نبونيد و استقبال از فاتح پارسي ، با گزارشهاي بابلي هماهنگي دارد . با حرکت کوروش به سمت بابل ، گُبرياس ، حاکم بابليِ ميان رود زاب و دياله ( احتمالاً سرزميني به نام گوتيوم ) با سربازاني تازه نفس ، به پادشاه هخامنشي پيوست و بر نيروي سپاه ايران افزود . به رغم آنکه بابليان و يهوديان از فتح آسان بابل به وسيله ي « نجات بخش » خبر مي دهند ، اما پيگيري حوادث ، نشان ميدهد که فتح سرزمينهاي تحت حاکميت پادشاه بابل از يک سال پيش از از سقوط بابل آغاز شده بود و فتح نهايي بابل با حرکت کوروش به ياري گبرياس رقم خورد . کوروش با سپاهيانش ابتدا در نبرو سختي به نام اُپيس ، سپاه بابل به فرماندهي بلشصر را شکست داد . نبونيد و پسرش پس از دادن تلفات بسيار ، عقب نشيني کردند . پس از نبرد اُپيس ، ابتدا شهر سيپار فتح شد و سپس در نبردي کوچک بيرون دروازه هاي بابل ، پيروزي ديگري نصيب کوروش شد . در پي اين شکست نبونيد و پسرش به داخل برج و باروي شهر فرار کردند تا در آنجا از خود دفاع کنند . کوروش هم با سپاهش در پي تعقيب آنها ، شهر را محاصره کرد . ديوارهاي مستحکم بابل ، روزني را براي ورود باقي نمي گذاشت و تنها مجراي موجود ، مسير آب فرات ( يا يکي از شعبه هاي آن ) بود که از داخل شهر مي گذشت و البته به دقت هم کنترل ميشد . شهروندان بابلي به دو گروه اصلي تقسيم مي شدند : يهوديان که از سالها پيش ( در دوران بخت النصر ) به اسيري از فلسطين به آن شهر آمده بودند و روزگار سختي را زيد سلطه ي فرمانروايان بابلي سپري کرده بودند و طبق باورهاي ديني خود و بر اساس پيشگويي هاي تورات ، در انتظار يک منجي بودند تا آنان را از وضعيتي که در آن بودند برهاند و به فلسطين بازگرداند . گروه دوم بابلياني بودند که ـ همانطور که اشاره شد ـ از سياست هاي نبونيد سخت رنجيده بودند . اين دو گروه انگيزه ي کافي براي خيانت به پادشاه خود و استقبال از فاتح شهرشان داشتند . همين انگيزه باعث شد که در سقوط بابل با پارسيان همکاري کنند . مطابق گزارش مفصل هرودوت ، سپاه کوروش توانست مسير رود فرات را ـ که در فصل کم آبي بود ـ عوض کند و از مجراي رود وارد شهر شود . ابتدا بخش کوچکي از سپاه به فرماندهي گبرياس وارد شهر شد و با غافلگير کردن سپاهيان بابلي ، قلعه ها و مراکز شهر را تصرف کرد و به اين ترتيب بابل در آخرين روزهاي سال 539 ق . م با کمترين درگيري فتح شد . نبونيد خود را تسليم کرد ولي پسرش که حاضر به اطاعت از کوروش نبود ، در درگيري با پارسيان کشته شد . کوروش با شکوه فراوان وارد شهر شد و مانند نبردهاي ديگرش ، با مردم مغلوب ، رفتاري نيکو داشت . شايد همدلي بابليان در اين فتح او را بيش از ديگر جنگهايش تحت تأثير قرار داد ، زيرا پس از ورود به شهر ، به معبد بزرگ بابل رفت و در آنجا ـ مطابق رسم بابلي ها ـ تاج گزاري کرد . فاتح با نبونيد جوانمردانه رفتار کرد و هنگامي که وي در سال 538 ق . م ( يک سال پس از فتح بابل ) درگذشت ، کوروش در بابل عزاي ملي اعلام کرد و خود نيز در آن شرکت کرد . کوروش در فتح بابل دو يادگار بزرگ از خود به جاي نهاد : يکي آزاد سازي يهوديان و بازگشت آنان به فلسطين بود ( که به آن اشاره خواهد شد ) و ديگري بيانيه اوست که بر استوانه اي از گل پخته حک شده و داراي مطالب مهمي است . او در اين بيانيه که به استوانه ي کوروش * ـ * ـ اين استوانه در موزه ي بريتانيا در انگليس نگهداري مي شود . ـ * ـ مشهور است ، ابتدا خود را معرفي کرده و سپس به شرح اقداماتش براي مردم بابل مي پردازد . در قسمتي از اين بيانيه ـ که به منشور ملل يا منشور کوروش هم معروف است ـ آمده : « من کوروش هستم ، شاه جهان ، شاه بزرگ ، شاه توانا ، شاه سومر و اَکد ، شاه چهار منطقه ي جهان ، پسر کمبوجيه شاه بزرگ ، شاه انشان ... زماني که به صلح وارد بابل شدم و زماني که در ميان سرور و شادي تخت فرمانروايي را در کاخ شاهزادگان برقرار کردم ، آنگاه ، مردوک ، خداي بزرگ ، قلب بزرگ بابليان را [ مسخر من کرد ] در حالي که هر روز پرستش او را تداوم بخشيدم ، سپاهيان بسيارم به صلح وارد بابل شدند ، همه ي سومر و اکد را از هر نوع تهديدي حفظ کردم ... خداياني را که منزلگاهشان آنجا بود دوباره برگرداندم و براي آنها منزلگاهي جاودانه ساختم . همه ي مردم را يکجا فراهم آوردم و آنها را مجدداً در منزل هايشان مستقر کردم و خدايان سومر و اکد را که به رغم خشم خدايِ خدايان ، نبونيد به بابل برده بود ، آنها را در ميان شادي به دستور مردوک ، در معابدشان ، در منزلي که دل را شاد مي کرد قرار دادم ... » . از متن استوانه بر مي آيد که کوروش خود را سامان دهنده ي نظمي الهي مي داند که با بدعت هاي نبونيد بر هم ريخته و به اين ترتيب نخبگان محلي ( به ويژه کاهنان ) و عامه ي مردم را به خود جلب مي کند . از سوي ديگر در اين استوانه ، کوروش خود را بازسازي کننده ي ساختمانهاي اداري و مذهبي ـ که ويران يا متروک شده اند ـ معرفي مي کند . در حقيقت رفتار سياسي کوروش در بابل به گونه اي است که بابليان او را به منزله ي احيا کننده ي شکوه و قدرت بابل مي دانند و با او احساس الفت مي کنند . آنان کمبوجيه را ( به مدت چند ماهي از فتح بابل ) پادشاه بابل مي خواندند . اشاره کوروش به آشور باني پال به عنوان الگوي کارهاي خود که در چند کتبيه ي مکشوف در بناهاي بابلي مشاهده شده ، بيانگر همين نکته است . فاتح پارسي ، بدون آنکه با اصل و متشأ خود کمترين قطع ارتباطي کند ، بر آن بود که وارث قدرت قديمي آشوري پنداشته شود . البته اين باور بابليان چندان دوام نداشت ، زيرا آنان کشور قديمي خود را جزء ضميمه شده ي امپراتوريِ جديد يافتند که براي فرديت و استقلال بابل اعتباري قائل نبود . همين مسأله باعث شد با گذشت چندسال ، بابليان ( در زمان داريوش ) دست به شورش بزنند . ستايش از کوروش و سياست هاي مذهبي او ، تنها به استوانه و سالنامه ي بابلي منحصر نيست ، بلکه او از سوي يهوديان هم به عنوان برگزيده ي يَهُوَه ( خداي يهود ) معرفي شده است . فتح بابل ، سند آزادي يهوديان از تبعيد و اسارت بود . يهوديان با اجازه ي کوروش به فلسطين بازگشتند و به آباداني شهرهاي خود پرداختند . حرکت آنان از بابل در سال 537 ق . م صورت گرفت ، در اين سال ، بيش از 40000 يهودي ـ که در اسارت بابل بودند ـ به همراه غنيمت هاي گرانبهايي که آشوريان از بيت المقدس غارت کرده بودند ، به ارض موعود بازگشتند . محبت کوروش در حق اين قوم ، از او در انديشه و متون ديني يهود شخصيتي فرا تاريخي ساخت . يهوديان از کوروش با لقب مسيح موعود و مرد خدا نام برده اند . کمک کوروش به يهوديان تنها به بازگرداندن آنها به فلسطين ختم نمي شد ، او دستور داد معبد بيت المقدس را که بخت النصر تخريب کرده بود دوباره بسازند و هزينه هاي آن را هم از خزانه ي دولتي تأمين کنند . البته اختلاف يهوديان بر سر بازسازي معبد و درگيري آنها ، سبب شد که کوروش پس از سه سال فرمان خود را متوقف کند تا اختلاف ها برطرف شود . نام کوروش چند بار در تورات آمده است ، در عزرا از عهد عتيق ، شخصيت و کارهاي او را اينچنين بازگو مي کند : « ... خداوند روح کوروش ، پادشاه پارس را برانگيخت تا در تمامي ممالک خود فرماني نافذ کرد و آن را هم مرقوم داشت ... کوروش پادشاه پارس چنين مي فرمايد ، يهوه خداي آسمانها ، جميه ممالک زمين را به من داد و مرا امر فرموده است خانه براي او در اورشليم که در يهود است به پا کنيم ... کوروش پادشاه ، ظرف هاي خانه ي خدا را که نبوکدنصر آنها را از اورشليم آورده و در خانه ي خداوند خود گذاشته بود ، بيرون آورده و به شِشبَصر رئيس يهوديان مسترد داشت ... » . در کتاب اشعياي نبي ( پاره ي ديگري از تورات ) درباره ي کوروش آمده است : « خداوند به مسيح خويش يعني کوروش ، آنکه دست راست او را گرفتم تا به حضور وي امت ها را مغلوب سازم و کمرهاي پادشاهان را بگشايم ، تا درها را در مقابل وي مفتوح سازم و در دروازه ها ديگر بسته نشود ، چنين مي گويد : که من پيش روي تو خواهم خراميد و جاهاي ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهاي برنجين را شکسته ، پشت بندهاي آهنين را خواهم بريد و گنجهاي ظلمت و خزاين مخفي را به تو خواهم بخشيد تا بداني که من ، يهوه تو را به اسمت خواندم ، خداي اسرائيل ميباشم ... [ و در جاي ديگر آمده ] کوروش شبان من است و تمام مسرت مرا به اتمام خواهد رسانيد » بدون شک تأثير کارهاي کوروش براي يهوديان چنان عظيم و فراموش نشدني بوده که او را اين چنين ستوده اند .