مشکل خود هويت ملی است نه فقدان آن
برخلاف تصور رايج، مسئله ملی يک معضل طبيعی اجتماعی نيست. فعالين ناسيوناليسم اين مسئله را تبديل به مشکل اجتماعی کرده اند. کودکی که به دنيا می آيد نه مذهب دارد نه مليت. اما فاکتورهای پيرامونی نظير فرهنگ و سنت خانواده و اطرافيان، رسانه های گروهی و تحولات سياسی اجتماعی ارزشهای فکری و فرهنگی او را ميسازند. اين فاکتورها سبب ميشود که در يک مقطع انسان خود را متعلق به مذهب يا مليت خاصی قلمداد بکند. همان نيروئی که سنگسار انسان را به جرم به اوج رساندن يک رابطه دوستی، يعنی سکس، توجيه ميکند؛ همان نيروئی که برادر و پدر ناموس پرست را وادار ميکند که برای بازگرداندن "عفت" و "شرف" خانوادگی خواهر و يا دختر خود را به قتل برسانند، همان نيرو يا شبيه همان نيرو انسان قومپرست و ناسيوناليست را وادار ميکند که برای دفاع از هويت قومی اش جان بدهد و جان بگيرد.
خيلی ها هستند که خود را متعلق به قوم خاصی ميدانند. به تاريخ و فرهنگ ملی خود افتخار می کنند، اما در عين حال خيلی از اين افراد حاضر هستند آب و خاک، آداب و رسوم، افتخارات ملی و حتی اعضای خانواده خود را رها کرده و بدتر از همه خطر بجان بخرند تا خود را به کشوری برسانند که با زبان، فرهنگ و آداب و رسوم آن هيچ آشنائی ندارند، اما در آنجا از حقوق ابتدائی برخوردار هستند. اين نمونه نشان ميدهد که تعلق به دين و مليت غريزی نيست، بلکه به وسيله فرهنگ جامعه، رسانه های گروهی و فعاليت يک عده توليد شده است. بنابر اين بدييهات، حقوق ملی هيچ قرابتی با حقوق مدنی ندارد. ما سه کشور مستقل فارسی زبان و بيش از يک دو درجن کشور عربی زبان داريم اما وجدانا چند درصد از جمعيت اين کشورها از کمترين حقوق انسانی برخوردارهستند؟
بحث بی پايگی ناسيوناليسم ما را با سئوالی ممکن است مواجه کند: پس دليل رشد ناسيو ناليسم قومی در دهه اخير چيست؟ علت اوج گيری اين تفکر در دهه نود را بايستی در جنگ سرد يافت. همچنانکه در کشورهای اسلامزده مثل افغانستان و ايران ، اسلام اسلحه غرب بر عليه نفوذ شوروی بود، در اروپا ناسيوناليسم قومی اين ماموريت را برای مقابله و تضعيف بلوک شرق ايفا کرد. بلوک غرب به جنگهای قومی آذربايجان و ارمنستان، چچن و يوگسلاوی احتياج داشتند تا هژمونی خود را بر دنيا تثبيت کنند. تا بهره کشی انسان از انسان را موجه جلوه دهد. تا نابرابری اجتماعی را ازلی و ابدی قلمداد کند. تلاش برای هويت قومی و ملی تلاشی است برای برگرداندن موج تاريخ؛ تلاشی است برای انباشتن مشکلی بر گرفتاريهای ديگر.
مشکل انسان امروزی فقدان هويت ملی نيست بلکه خود داشتن هويت ملی سرچشمه اکثر مشکلات جامعه است. هويت های ملی گوناگون سازنده مرزهای "پرگوهر" متعدد، ارتشهای بزرگ و کوچک و سلاحهای کشتار جمعی هستند. اين موانع دنيا را پر از فقر، نا امنی و خشونت کرده است. راستش ناسيوناليسم فلسفه ای است برای مشروعيت بخشيدن به کشتن انسان به دست همنوعش. ايدئولوژی است که استثمار و به انقياد کشيدن انسان را موجه جلوه ميدهد. فلسفه ای است که ساخت، انباشت و بکارگيری سلاحهای کشتار جمعی و پاکسازی قومی را توجيه ميکند. اگر يک دهم هزينه ای که صرف جنگهای ملی، تسليحات اردو، امورات مرزداری و کنترل رفت آمد انسانها شده است، خرج جامعه ميشد اکنون کره زمين تبديل به بهشت شده بود.