شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

پنجشنبه، دی ۱۰، ۱۳۸۸

شادباش سال 2010




سال جدید میلادی را به هموطنان عزیز مسیحی شاد باش میگویم امیدوارم سالی باشد که به ارزش والا مقام ایرانی ها پی ببرند و سعی در آبادی کشورشان کنند

پنجشنبه، دی ۰۳، ۱۳۸۸

شبکه جرجیس


ملت اگر عرضه داشتند همون اوایل انقلاب اینارو بیرون میکردن
نه نشانه ای از حرکت ملی میبینم ازتون نه هدفتون مشخصه

یارو میگه ما میخواهیم اسلام برود بعد میره تو خیابان عربده میکشه الله اکبر
یارو میره میگه ما میخواهیم نمادها رو احیا کنیم بعد پرچم ایران رو بدون آرم میگیره دستش و تکون میده
یارو میگه من میخوام فرهنگ ایرانی رو احیا کنم به جای اینکه شب یلدا رو با شکوهتر برگزار کنه میره پشت سر جنازه یه آخوند میگه لاالااله الله!
یارو میگه ما میخواهیم محرم سبز راه بندازیم اما یادش رفته جوونای همسن شما زمان شاه هم محرم سیاه راه انداختن نتیجه اش شد چی؟جمهوری اسهالی!
یارو میگه........
آقایونی که از آقای موسوی حمایت میکنید رو چه حسابی حمایت میکنید؟
آیا زمان نخست وزیری ایشون بودید؟
کجا بودید که آقای نخست وزیر دستور مستقیم دادند که هر پسر جوانی که پیراهن کوتاه میپوشد با کاتر ارشادش کنید؟
کجا بودید که آقای نخست وزیر دستور داده بود هر دختر بی حجاب رو رنگ بپاشن تو صورتش؟
مدعیان حقوق بشر که زمانی میگفتن آقایان خاتمی رفسنجانی موسوی و غیره جنایت کارند؛الان چرا میگویند اینها منجی ایران هستند آدمای طرفدار دموکراسی و حقوق بشرند!
اگر حقیقت بود که جنایت کارند حمایت چرا اگر حقیقت نبود دروغ چرا؟
ما خودمان منافقیم!ولی شما سبزی فروش ها دیگه شورشو در آوردید!

دوشنبه، آذر ۲۳، ۱۳۸۸

بیراهه رفتن سبز ها

از روز اول سبزی ها و حامیان موسوی بیراهه رفته اند




حالا که عکس خمینی را پاره کرده اید ترسیده اید؟
ننگ بر شما
شما خواستار برچیدن نظام اسلامی هستید!اما میایید بیرون میگویید الله اکبر!
ننگ بر شما
شما تظاهرات میکنید با پرچم جمهوری اسلامی!
ننگ بر شما
انقلاب شما ملی و میهنی نیست؛یک انقلاب مخملی و بیگانه است هیچ هدفی نمیبینم از شماها
ما نفهمیدیم شماها مخالف نظام هستید یا مخالف دولت احمدی نژاد؟!

جمعه، آبان ۲۲، ۱۳۸۸

اطلاعیه


بنا به درخواست خودم یکی از همقطاران عزیز به نام شاهپور به بنده افتخار دادن در این وبلاگ مقاله چاپ کنند؛مایه خوشحالی من است شاهپور جان به وبلاگ من خوش آمدی
ما منتظر مقالات زیبای ایشان هستیم

پنجشنبه، آبان ۲۱، ۱۳۸۸

خبر:سربازاني كه هرگز به خانه بازنگشتند.


كشف بقاياي اجساد 2500 ساله سربازان ايراني در صحراي مصر , سربازاني كه هرگز به خانه بازنگشتند.

تابناك : در حالي كه شاهد پيشنهاد‌هاي تأسف باري مبني بر حذف تاريخ نياكانمان و سلسله‌هاي پادشاهي ايران زمين از كتاب‌هاي تاريخي هستيم، گروهي از پژوهشگران بين‌المللي، با يكي از بزرگترين كشفيات تاريخي خود، سند ديگري بر حقانيت تاريخي و واقعيت هژموني قدرت تمدن باستاني ايران بزرگ بر سرزمين‌هاي وسيعي از جهان قديم صحه گذاردند.

به گزارش خبرنگار «تابناك» و به نقل از سايت «ام.اس.ان.بي.سي»، در اين اكتشاف، در كنار بقاياي اجساد سربازان تنومند، حجم بزرگي از تجهيزات نظامي از جمله سلاح‌هاي برنزي، دستبند‌هاي نقره‌اي، گوشواره‌ها به همراه صدها استخوان در يك منطقه عظيم بياباني در منطقه صحرايي دور افتاده غرب مصر كشف شده كه بر پايه استنادات تاريخي، بقاياي سربازان ايراني كامبيز دوم، پادشاه هخامنشي ايران باستان ـ كه اعراب نام او را به كمبوجيه تغيير داده‌اند ـ است. اين سربازان در 525 سال پيش از ميلاد مسيح بر اثر گرفتار شدن در يك توفان شن، زنده در زير لايه‌هاي شن صحرا مدفون شده بودند.


در اين باره، «داريو دل بوفالو»، عضو تحقيقات دانشگاه «لچه» ايتاليا به كانل ديسكاوري آمريكا گفته است: نخستين نشانه براي اين موضوع را مي‌توان در يادداشت‌هاي تاريخدان يوناني آقاي هرودت ديد.

اين كشف، يكي از معماهاي تاريخي را كه توسط هرودوت مورخ يوناني گزارش شده حل كرده است. هرودوت ـ 484-425 پيش از ميلاد ـ در كتاب تاريخ خود آورده است، كامبيز، فرزند كوروش، پنجاه هزار سرباز را از منطقه «تبس» به «سيوا» فرستاد تا با طرفداران ـ بت‌پرست ـ معبد آمون در مصر كه يكي از ساتراپ‌ها يا استان‌هاي ايران به شمار مي‌رفت ـ كه سر به شورش برداشته بودند ـ مقابله كند.


اين سربازان پس از هفت روز راهپيمايي در بيابان به منطقه‌اي مي‌رسند كه هم‌اكنون با نام «الخرقه» شناخته مي‌شود و پس از آن بود كه سربازان ايراني ناپديد شدند و هيچ كس اثري از آنها نيافت.

هرودوت در تاريخ خود به باد‌هاي شديدي اشاره مي‌كند كه همزمان با حضور ايرانيان از سمت جنوب وزيدن گرفت و گردباد‌ها و توفان‌هاي شن عظيم حاصل از آن سربازان ايراني را در بر گرفت.

اين گزارش مي‌افزايد: داستان گم شدن ارتش كامبيز ـ كمبوجيه ـ در يادها ناپديد شد و هيچ ردپايي از سربازن ايراني به دست نيامد تا اغلب دانشگاهيان آن را داستاني خيالي بپندارند.


اما اكنون دو دانشمند باستان‌شناس ايتاليايي ادعا مي‌كنند كه شواهد برجسته‌اي يافته‌اند كه ارتش ايران در توفان شن‌ها دفن شده است. دو برادر ايتاليايي به نام‌‌ها «آنجلو» و «الفردو» كستيگليوني كه به خاطر كشف مشهور خود در بيست سال پيش در شهر تاريخي مصر، «شهر طلا»، معروفيت جهاني پيدا كرده بودند، ادعاي جديدي را مطرح كرده‌اند.

فيلم باستان‌شناسي كه در فستيوال «روورتو» نشان داده شده، بيانگر تحقيق سه ساله و همچنين پنج سال اعزام هيأت باستان‌شناسي به اين منطقه است. آنها در سال 1996 شروع به اين فعاليت كردند كه البته آنها آهن‌آلاتي را در نزديكي «سيوا» پيدا كردند و در حالي كه آنها روي منطقه كار مي‌كردند، اجساد و استخوان‌هاي انسان‌هاي را در يك گودال يافتند كه آنها اين گودال را يك پناهگاه طبيعي در نظر گرفتند؛ آن يك صخره به طول 114.8 فوت و 5.9 فوت عرض و 9.8 فوت عمق يافتند. از اين پناهگاه‌هاي طبيعي زياد در صحرا يافت مي‌شود، اما اين يكي در آن منطقه تنها پناهگاه بوده است و اندازه آن براي پناه بردن و در امان ماندن از توفان شن مناسب است؛ اما فلزياب‌هاي يك باستان شناس مصري، تعدادي خنجر برنزي و چندين كمان پيدا كرد.


هرچند آنها ابزارآلات كمي پيدا كردند، اين ابزارآلات بسيار مهم بودند، چراكه آنها ابزار آلات ابتداي هخامنشيان بوده و عصر آنها به زمان كامبيز ـ كمبوجيه ـ برمي‌گردد كه در يك منطقه نزديك سيوا در زير ماسه‌ها به دست آمده‌اند.

همچنين حدود يك‌چهارم مايل دورتر از پناهگاه تيم باستان‌شناسي نيز يك بازوبند نقره‌اي پيدا شده و همچنين گوش‌آويز و چندين حلقه كه شبيه تكه‌هاي گردنبند بودند. تجزيه و تحليل گوشوارها ـ البته بنا بر عكس‌هاي به دست آمده ـ نشان مي‌دهد كه آنها مطمئنا به دوران هخامنشيان تعلق داشته‌اند. حلقه‌هاي كروي كه از نقره ساخته شده‌اند و يك آويز كوچك از نقره كه در پنج قرن پيش از ميلاد مسيح در تركيه به دست آمده است، مشابه همين آويز است. آنها همچنين گورهاي دست جمعي با هزاران استخوان سفيد پيدا كرده‌اند و مي‌گويند كه بقاياي لشكر كامبيز ـ كمبوجيه ـ نيز بايد در اين منطقه باشد.



با اين اوصاف جا دارد كه سازمان ميراث فرهنگي، صنايع دستي و گردشگري به همراه باستان شناسان ايراني با تحقيقات و همكاري تنگاتنگ با دانشگاه «لچه» بتوانند به نحو احسن از اين كشفيات جديد براي بها گذاشتن به فرهنگ و تاريخ كشور، كارهاي لازم را براي همكاري دانشگاهي و فرستادن باستان شناسان ايراني به كشور مصر انجام دهند.

نقشه قلمرو ايران در دوره هخامنشيان ـ 500 سال پيش از ميلاد

اما در پايان، لازم به يادآوري است كه چند پيامد بي‌اطلاعي عمدي و سهوي عامه مردم ايران و بسياري از دست‌اندر كاران فرهنگي كشور نسبت به فرهنگ، تاريخ و تمدن كهن ايران زمين را كه سبب شده حتي مسئولان متولي حفظ ميراث فرهنگي از پاسداشت ميراث گرانبار نياكانمان غافل بمانند، برشماريم:

1-
از وجود خانه و زادگاه نظامي گنجوي در روستاي «تا» در تفرش، حتي بسياري از مسئولان ميراث فرهنگي و مردم منطقه آگاهي ندارند. اين گونه است كه مسئولاني كه در هفته گذشته، قول بازسازي آثار تاريخي دولت باكو در گنجه و ديگر نقاط آن سامان را (كه مدعي هستند نظامي گنجوي شاعر ملي آنها و نه ايرانيان است!) به آنان داده‌اند، خانه نظامي در ايران را به عنوان يك اثر ارزشمند تاريخي كه به ويرانه‌اي تبديل شده، به حال خود رها كرده‌اند...

2-
فراموش نكرده‌ايم كه كوتاه زماني پس از كشف لوح سنگي حكاكي شده در جزيره خارك كه به عنوان سندي تاريخي از نام خليج فارس و حاكميت تاريخي ايرانيان بر اين منطقه به شمار مي‌رفت، دست‌هاي ناپاك ضد ايراني شبانه با پتك و تيشه به جان اين ميراث ارزشمند و سند تاريخي افتادند و آن را نابود كردند...

3-
ايرانيان ميهن دوست فراموش نكرده‌اند كه مسئولان ميراث فرهنگي با تأكيد بر اين كه چون اشياي تاريخي ارزشمندي در غارهاي تاريخي تنگه بلاغي نزديك پاسارگاد پيدا نكرده‌اند(!) پس اين غارهاي هخامنشي (به زعم آنان) ارزشي نداشته و اين گونه بود كه مجوز ايجاد سد سيوند صادر شد كه علاوه بر زير آب بردن و نابود كردن غارهاي تاريخي تنگه بلاغي با آبگيري كامل سد ، در دراز مدت سبب آسيب تدريجي به پاسارگاد، مقبره كوروش، هم خواهد شد.

4-
بنا بر گزارش‌ها و عكس‌هاي ارسالي در هنگام بازسازي (!) مقبره كوروش در سال گذشته كه با صدمه به اين بناي ارزشمند همراه بود، استخوان‌هاي كشف شده در سقف بنا ـ كه به احتمال قوي بخش‌هايي از جسد كوروش بوده است ـ گفته مي‌شود به وسيله مسئولان و كارگران مرمت كار در سطل زباله دور ريخته 
شده است !
واقعا چی بود کشورم و چه بر سرش آمد









سه‌شنبه، مهر ۲۱، ۱۳۸۸

در مورد نشان فروهر بیشتر بدانیم

از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبلی ویژه از خود دارند ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبلی بسیار شگفت انگیز و سراسر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی یافروهر به پیش از زایش زرتشت این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخ های پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم.



1 - قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند.

2 - دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اهورامزدا " خدای ایرانیان باستان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .

3 - چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند.

4 - بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اهورامزدا دادار هستی خدای واحد ایرانیان است.

5 - سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است. این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .

6 - در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .

7 - دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد. یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود.

8 - انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است. که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .
این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم.

چهارشنبه، شهریور ۱۸، ۱۳۸۸


از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبلی ویژه از خود دارند ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبلی بسیار شگفت انگیز و سراسر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . تاریخچه فره وشی یافروهر به پیش از زایش زرتشت این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخ های پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است . اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم.




1 - قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند.

2 -
دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اهورامزدا " خدای ایرانیان باستان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود .

3 -
چنبره ای ( حلقه ای ) دردست چپ نگاره وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند . مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند.

4 -
بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اهورامزدا دادار هستی خدای واحد ایرانیان است.

5 -
سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . که بی شک میتوان گفت تا میلیون سال دیگر تا جهان در جهان باقی باشد این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است. این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک ایرانیان است .

6 -
در میان کمر پیرمرد ایرانی یک چنبره ( حلقه ) بزرگ قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد .

7 -
دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد. یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست " سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد . پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود.

8 -
انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد . پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است. که دیده می شود امروز جهان تنها راه و روش انسان بودن را که همان پندارهای زرتشت بوده است را برای خود برگزیده است و خرافات و عقاید پوچ را به دور ریخته است .
این تنها گوشه ای از آثار نیاکان گرامی ماست که امروز وظیفه ماست از آن پاسداری کنیم.

چهارشنبه، مرداد ۲۸، ۱۳۸۸

پنجاه و دو جنگ مهم ایران قسمت بیست و نهم

جنگ قسطنطنيه نبرد خسرو پرويز با روميان


از قرن ها قبل به اين سو، شمال ميان رودان ( بين النهرين)، شامات (سوريه كنونى) و فلسطين در اختيار ارتش روم بود و در حقيقت در كشمكش دايم بين ارتش هاى ايرانى و رومى ايرانيان تدريجاً اين بخش ها را جزو امپراتورى روم (و بعدها روم شرقى) پذيرفته بودند. اما در ۶۰۳ ميلادى اوضاع متفاوت بود. روم شرقى از طرفى تحت فشار فزاينده آوارها، گتها، فرانك ها و لمباردها (اقوام به اصطلاح بربر) قرار داشت و از طرف ديگر در ايران پادشاه پرقدرتى به نام خسرو پرويز بر سر كار بود. خسرو پرويز در ۵۹۱ ميلادى با كمك سپاه روم توانسته بود تاج خود را از سردارى ياغى پس بگيرد و اكنون پس از ۱۲ سال به خونخواهى قتل موريس امپراتور مقتول روم، آماده نبرد با فاكس امپراتور جديد روم شد. در ۶۰۵ ميلادى سپاه هاى ايرانى كليه استحكامات رومى در شمال ميان رودان و سپس غرب ميان رودان را فتح كرده و شهرهاى مهم حران و ادسا را تسخير نمود و سپس هيراپوليس و حلب امروزى را فتح كرد. از آن طرف نيروهاى ايرانى در ارمنستان شروع به پيشروى كرده و كاپادوكيه و فريزى را گرفتند. در ۶۱۱ ايران فتوحات غربى خود را تكميل كرده و به دروازه هاى قسطنطنيه پايتخت روم شرقى رسيد و در ۶۱۴ بيت المقدس (يا اورشليم) را فتح كرد. ارتش هاى ايران ظرف ۹ سال كليه نيروهاى رومى را جارو كرده و به مديترانه ريختند و در ۶۱۶ براى اولين بار پس از ۹۰۰ سال با عبور از صحراى سينا اسكندريه را در مصر تصرف كردند. شاهين براز سردار ايرانى نيز در سال بعد «كالسدون» را در مقابل قسطنطنيه (كنستانتين) را فتح كرده و ايران را به اوج قدرت خود پس از دوران هخامنشيان رساندند. نتايج اين جنگ ها : نتيجه نبردهاى ۱۵ ساله سبب شد كه طى سال هاى ۶۰۲ تا ۶۱۷ ناگهان امپراتورى ايران به قدرت اول جهان تبديل شود اين در حالى بود كه از ۸۰۰ سال قبل به اين سو قدرت غالب جهان روم بود و اكنون براى اولين بار رومى ها از نظر وسعت و جمعيت از ايران عقب افتاده و كاملاً منفعل شدند. نبردهاى خسرو پرويز كه توسط دو سردار بزرگش شهر براز و شاهين براز رهبرى مى شد سبب منگنه شدن رومى ها شد چرا كه رسماً در همان زمان توسط آوارها تحت فشار بودند و وندال ها نيز شمال آفريقا را از چنگ روم در آورده بودند. اگر هرقل امپراتور لايق روم ظهور نيافته بود در ۶۲۰ ميلادى كار امپراتورى روم تمام بود.

جمعه، مرداد ۲۳، ۱۳۸۸

محاکمه های نمایشی کمونیستی استالینی در جمهوری اسلامی


هفته گذشته مجمع نمایندگان ادوار مجلس شورای اسلامی در ایران در نامه ای به اکبر هاشمی رفسنجانی، رئیس مجلس خبرگان به وقایع اخیر و بازداشت و محاکمه معترضان اعتراض کردند.
در بخشی از این نامه به "یورش" ماموران حکومت به مردم و "به خاک و خون کشیدن" آنها و همچنین "داستان شکنجه های بازداشت شدگان کهریزک" اشاره شده و آمده است: "نمایشگاه دادگاه صد نفری که یادآور محاکمات استالین است، دل هر انسان آزاده ای را به درد می آورد".
اما در دادگاه های استالین چه اتفاقاتی افتاد که مجمع نمایندگان ادوار مجلس دادگاه های وقایع اخیر در ایران را به آن تشبیه می کنند.
در صحن دادگاه‌های مسکو هر از گاهی متهمی فریاد بر می‌داشت: «من گناهکارم، مرا بکشید!» یا دیگری داد می‌زد: «من خائن هستم، خائن باید کشته شود!» در پشت صحنه بر متهمان چه گذشته بود؟ پس از حدود هفتاد سال هنوز به این پرسش پاسخ قطعی داده نشده است.
دهها نفر از سران حزب کمونیست و فرماندهان ارتش سرخ به دستور یوزف استالین رهبر حزب و رئیس دولت اتحاد شوروی در برابر دادگاه قرار گرفتند. استالین شخصا در اتاقکی مخفی بر جریان دادگاه‌ها نظارت داشت و از طریق زیردستان خود جریان دادگاه را هدایت می‌کرد.
میراث شوم لنین

ولادیمیر ایلیچ لنین (۱۹۲۴-۱۸۷۰) رهبر انقلاب اکتبر از اواخر سال ۱۹۲۲ به خاطر بیماری از زندگی سیاسی کناره گرفته بود و در کمیته مرکزی حزب کمونیست نزاع بر سر رهبری شروع شده بود. از همکاران نزدیک لنین بانفوذترین شخصیت لئو تروتسکی بود و همه او را جانشین قطعی لنین می‌دانستند.
تروتسکی در بنیادگذاری کشور شوراها پا به پای لنین پیکار کرده بود. او صدر کمیته نظامی انقلابی شورای پتروگراد بود که انقلاب بلشویکی را (در هفتم نوامبر سال ۱۹۱۷) به پیروزی رساند. پایه‌گذار ارتش سرخ بود و پیروزی نظام انقلابی بر "روس‌های سفید" مدیون تلاش و نبوغ نظامی او بود. اما گفته‌اند که تروتسکی سخت متکبر و تکرو بود، به ترتیبات و روابط درون حزب توجه زیادی نداشت.
در برابر استالین یکسره به حزب توجه داشت، آن را اهرم اصلی در رهبری دولت و اداره کشور می‌دانست. او با استفاده از ضعف‌ها و غیبت‌های تروتسکی، موقعیت محکمی در حزب به دست آورد و دبیرکل حزب شد.
لنین در دو نامه نگرانی خود را از قرار گرفتن مسئولیت مهم رهبری حزب در دست "مردی تندخو و نامدارا" (یعنی استالین) ابراز کرده بود، اما استالین موفق شد از نشر این دو نامه جلوگیری کند. او با دسیسه و زد و بند، و با تفرقه‌افکنی میان مخالفان خود، موفق شد تمام اهرم‌های حزبی را به دست نزدیکان خود بسپارد و تروتسکی را به انزوا بکشد.
تروتسکی در سال ۱۹۲۷ از حزب اخراج شد، و در سال ۱۹۲۹ شوروی را ترک کرد. او به دستور استالین به طور غیابی به اعدام محکوم شد و حکم در سال ۱۹۴۰ در تبعیدگاهش در مکزیک در مورد او اجرا شد.
زمینه‌ی "پاکسازی حزب و دولت"
استالین از سال ۱۹۲۹ رهبر مطلق کشور شد و تمام امور را به دست گرفت. از روی نادانی، به اجرای فوری و اجباری برنامه اشتراکی‌سازی سراسری بنگاه‌های کشاورزی فرمان داد. این برنامه با شکستی فاجعه‌بار روبرو شد. قحطی و گرسنگی کشور را فرا گرفت و به مرگ نزدیک ده میلیون روستایی انجامید. در برخی مجامع علمی و محافل سیاسی زبان به انتقاد از استالین باز شد.
در کنگره حزب که در سال ۱۹۳۴ برگزار شد، استالین تنها با تقلب و نیرنگ توانست بار دیگر به رهبری برسد. او تصمیم گرفت با رقبا و مخالفان خود تصفیه حساب کند.
اندکی پس از کنگره سرگئی کیروف دبیر حزب کمونیست در لنینگراد ترور شد. همه شواهد نشان می‌دهد که این ترور را پلیس مخفی به دستور استالین انجام داد. استالین به نیرنگی ماهرانه دست زده بود: از سویی رقیب را از میدان حذف کرده و از سوی دیگر برای "مجازات قاتلان" شمشیر تیز می‌کرد. عوامل استالین شایع کردند که یاران تروتسکی در هیئت سیاسی کمیته مرکزی حزب، ترور کیروف را طراحی کرده‌اند.
سرکوب "دشمنان خلق"

بلافاصله پس از قتل کیروف بیش از صد نفر از مقامات حزبی و دولتی تیرباران شدند. در هفته‌ها و ماه‌های بعد هزاران نفر دستگیر و به دست جلادان سپرده شدند. حکم آنها فوری صادر می‌شد، که معمولا اعدام بود، یا با ارفاق، تبعید ابدی به سیبری.
اما استالین نه تنها پیشوای "نخستین کشور کارگران و دهقانان" بود، بلکه خود را رهبر جنبش کمونیستی در سراسر جهان می‌دانست. او ناگزیر بود سرکوب وحشیانه‌ی مخالفان سیاسی را از نظر ایدئولوژیک توجیه کند وبه دیکتاتوری خود "مشروعیت" دهد. با این ملاحظات بود که او چند محاکمۀ علنی سازمان داد که صرفا جنبه‌ی تبلیغاتی داشت.
محاکمات نمایشی
به دستور استالین ۶۶ نفر از چهره‌های برجسته‌ی حزب و فعالان "صدر انقلاب" که برخی از آنها حتی معروفیت جهانی داشتند، در سه دادگاه "علنی" محاکمه شدند.
دادگاه اول: از ۱۹ تا ۲۴ اوت ۱۹۳۶ شانزده نفر از اعضای برجسته‌ی رهبری حزب کمونیست از جمله زینوویف و کامنف یاران نزدیک لنین محاکمه شدند. همه متهمان اعدام شدند.
دادگاه دوم: از ۲۳ تا ۳۰ ژانویه ۱۹۳۷ هفده نفر از مقامات حزبی محاکمه شدند. ۱۳ نفر تیرباران و ۴ نفر به اردوگاه کار اجباری فرستاده شدند.
دادگاه سوم: از دوم تا ۱۳ مارس ۱۹۳۸ گروهی ۲۱ نفره از سران بلشویک محاکمه شدند. بیشتر آنها از وزیران سابق دولت بودند. در میان آنها کمونیست‌هایی نامدار مانند بوخارین (رئیس سابق کمینترن) و ریکوف (نخست وزیر قبلی) قرار داشتند. همه متهمان اعدام شدند.
به موازات این سه دادگاه، یک دادگاه نظامی در ژوئن ۱۹۳۷ ژنرال میخائیل توخاچفسکی و یازده نفر از فرماندهان ارتش سرخ را به محاکمه کشید، که خبر آن در رسانه‌ها انتشار یافت. به دنبال آن سه چهارم فرماندهی ارتش سرخ "تصفیه" شد.
اتهام اصلی متهمان عبارت بود از همکاری با تروتسکی و عناصر دست‌راستی که گفته می‌شد تلاش می‌کنند با حمایت کشورهای سرمایه‌داری (آلمان یا انگلستان یا ژاپن) نظام سوسیالیستی را در شوروی سرنگون کنند. مبنای دادرسی اصل ۵۸ قانون کیفری شوروی بود، که برای توطئه علیه نظام سوسیالیستی و تلاش برای برگرداندن نظام سرمایه‌داری مجازات اعدام در نظر گرفته بود.
ماشین اعترافات

هدف استالین تنها حذف یا نابود کردن مخالفان خود نبود، او فراتر از این، خواهان درهم شکستن ایدئولوژیک آنها و مشروعیت دادن به سیادت خود بود. هدف نه تنها محکوم کردن، بلکه به تسلیم کشیدن مخالفان بود. دادگاه‌ها پشت درهای بسته و بسیار سریع انجام می‌شد. زندانیان از حق داشتن وکیل مدافع و فرجام‌خواهی محروم بودند.
کیفرخواست حاوی هیچ سندی نبود و تنها بر پایه‌ی اقاریری تنظیم شده بود که خود متهمان در بازجویی‌ها ارائه کرده بودند. این اقاریر پر از اظهارات ضد و نقیض بود و روشن بود که متهمان دروغ گفته‌اند. برای نمونه برخی متهمان "اعتراف" کردند که در کشورهای خارجی مانند فنلاند و دانمارک و نروژ با تروتسکی یا فرستادگان او دیدار کرده‌اند، در حالیکه اطرافیان آنها می‌دانستند که آنها هرگز خاک شوروی را ترک نکرده‌اند.
در مواردی دروغ کاملا آشکار بود، مثلا ایوان سمیرنوف اعتراف کرده بود که در سوءقصد به جان کیروف در دسامبر ۱۹۳۴ شرکت داشته است، در حالیکه او از یک سال قبل از آن دستگیر شده و در زندان بود.
اما "حقیقت" چیزی بود که برای این دادگاه‌ها کمترین اهمیتی نداشت. طرفداران استالین باید احساس حقانیت می‌کردند و دشمنان او باید مرعوب می‌شدند.
شیوه‌های اعتراف‌گیری
تمام کسانی که در برابر دادگاه قرار گرفتند، از کمونیست‌های انقلابی و مبارزان باسابقه بودند. برخی زندان‌های مخوف تزار را از سر گذرانده بودند. شگفت آنکه همین افراد در دادگاه اعتراف کردند علیه نظامی که خود با فداکاری در بنای آن شرکت کرده بودند، انواع و اقسام جنایات را مرتکب شده‌اند.
هنوز چندوچون شکنجه‌هایی که برای گرفتن اعتراف به کار رفته بود، کاملا روشن نیست. مسلما فشارهای زیادی در کار بوده: از بی‌خوابی‌های چندروزه، شکنجه‌های جسمی مداوم و طاقت‌شکن به گونه‌ای که زندانی نمیرد اما روزی هزار بار مرگ خود را آرزو کند؛ تا شکنجه‌های روانی، انزوای مطلق، بازجویی‌های ناگهانی و طولانی...
با فشارها و تحقیرهای دایمی، شخصیت زندانی در هم می‌شکند. هویت هنجاری و اخلاقی او درهم می‌ریزد. رفته رفته حساسیت و هشیاری ذهنی خود را از دست می‌دهد و حافظه او فلج می‌شود. زیر دست مأموران چنان احساس ضعف و حقارت می‌کند، که همه چیز، از جمله مقاومت، برای او بی معنا می‌شود.
"کار صبورانه روی متهم"
جلسات دادگاه آنقدر تکرار می‌شد تا به نتیجه دلخواه برسد. اعترافات بوخارین را شخص استالین تدوین کرده بود. وقتی او در دادگاه از خواندن بخشی از متن سرباز زد، روند بازرسی متوقف شد و بوخارین به سلول برگشت. در دادگاه بعدی بوخارین سر به راه شده بود.
یکی از شگردهای رایج پراکندن تخم بدبینی میان زندانیان بود. زندانی حس می‌کرد که همه علیه او دست به دست هم داده‌اند. رادک و بوخارین دو دوست و همرزم قدیمی بودند اما بازجویان توانستند آنها را علیه یکدیگر تحریک کنند.
یکی از شیوه‌های دیگر فشار بر متهمان با استفاده از روابط خانوادگی و عاطفی بود. زینوویف و کامنف به برخی خطاهای سیاسی "اعتراف" کرده بودند، اما زیر بار اتهام "خیانت" نمی‌رفتند. استالین از طرف هیئت سیاسی حزب به آنها قول داد که اگر اعتراف کنند، آزاد می‌شوند و بستگان آنها نیز در امان خواهند ماند. پس از صدور رأی دادگاه نه تنها هر دو به قتل رسیدند، بلکه بیشتر خویشاوندان آنها نیز دستگیر و اعدام شدند.
به نظر مؤرخان یک عامل ایدئولوژیک نیز در اعتراف‌گیری از متهمان مؤثر بوده است: به زندانی تلقین می‌شد که او قربانی سادگی و نیکدلی خود شده و ناخواسته به "آرمان کمونیسم" خیانت کرده است و اکنون تنها با اعتراف داوطلبانه است که می‌تواند این خطا را جبران کند.
پیامدهای پاکسازی

با تصفیه‌‌های بیرحمانه و خونین، که حدود یک و نیم میلیون نفر قربانی گرفت، یکی از مخوف‌ترین نظام‌های تاریخ بشر در اتحاد شوروی برقرار شد. در جهنمی که استالین بر پا کرده بود هر کسی ناچار بود وفاداری خود را به رژیم ثابت کند، و راه آن لو دادن عده‌ای از "دشمنان خلق" بود. اگر کسی دستگیر می‌شد، خویشان و دوستان باید از او بیزاری نشان می‌دادند، و گرنه خود به خطر دستگیری می‌افتادند.
استالین که از نوعی جنون بدگمانی رنج می‌برد، مدام در حال کشف توطئه‌های عجیب و خنثی کردن آنها به شیوه‌ی خود بود.
تمام اعضای هیئت سیاسی حزب کمونیست محاکمه شدند، غیر از دو نفر: تروتسکی و استالین. تروتسکی از شوروی فرار کرد و استالین خود مشغول محاکمۀ دیگران بود. از ۱۳۹ عضو کمیته مرکزی حزب کمونیست در سال ۱۹۳۴ میلادی، ۹۸ نفر دستگیر و بیشتر آنها تیرباران شدند.
عمق فاجعه‌ تصفیه ارتش از افسران کاردان در زمان حمله ارتش نازی به شوروی و عقب نشینی‌های پیاپی ارتش سرخ آشکار شد. یک آمار تاریخی می‌گوید تعداد افسرانی که به دست استالین کشته شدند، بیش از افسرانی است که در جنگ جهانی دوم در جبهه‌های "جنگ بزرگ میهنی" جان دادند.
طبق آمار رسمی که در زمان گورباچف منتشر شد: در ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ بین ۴ و نیم تا ۵ و نیم میلیون نفر دستگیر شدند. بین ۸۰۰ تا ۹۰۰ هزار نفر به اعدام محکوم شدند. در اواخر دهه ۱۹۴۰ میان ۵ و نیم تا ۶ و نیم میلیون نفر در مجمع الجزایر گولاگ زندانی بودند. تنها یک دهم افرادی که به اردوگاه‌ها فرستاده شدند، از سرما و گرسنگی جان سالم به در بردند.
در دوران جنگ سرد (به ویژه دهه ۱۹۵۰) برخی از کشورهای اروپای شرقی (مجارستان و چکسلواکی و بلغارستان) الگوی دادگاه‌های نمایشی استالین را تکرار کردند.
موج "اعاده حیثیت"
نیکلای خروشچف که پس از مرگ استالین (۱۹۵۳) زمام امور را در شوروی به دست گرفت، در کنگره بیستم حزب کمونیست (۱۹۵۶) فاش کرد: «کمیسیون ویژه‌ای با مراجعه به اسناد فراوان آرشیوهای سری به این نتیجه رسیده است که افراد بی‌گناه بیشماری در کشور ما به قتل رسیده‌اند. روشن شده است بسیاری از اعضای حزب و دولت که در سالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۳۸ دشمن خوانده شدند، هرگز دشمن و خائن و جاسوس نبودند، بلکه کمونیست‌های شریف و صادقی بودند. آنها زیر شکنجه‌های وحشیانه گناهان سنگینی را به گردن گرفتند.» این متن به طور کامل منتشر نشد.
در ژانویه ۱۹۸۹ روزنامه‌ی رسمی پراودا اطلاع داد که همراه با تحولات شوروی از بیش از ۲۵ هزار نفر که در دوران استالین تیرباران شده‌اند، اعاده حیثیت شده است. تنها در همین سال بود که متن سخنرانی خروشچف به طور کامل به چاپ رسید.