شیوه نوشتن «اسراعیل» و یا حتا «اسرائیل» نادرست است... آنرا باید «اسرا ایل» نوشت.....
واژه «ایل» در زبان فنیقی، آشوری، و آنگاه عبری، بمعنای «خدا» است، که در بیابان ها و شوره زارهای صحرای سینا و کوه «طور» یافت می شده است.
یعقوب سنگ زیر سر خود را تقدیس کرد. روغن بر سر آن ریخت، و آنرا ایستاده بر زمین گذاشت و به پرستش آن برخاست و آن را و آنرا «بیت ایل» (خانه خدا) می نامید
سِفِر پیدایش. 68-18 تورات
واژه «ایل» همچنین در فرهنگ بدوی مردم شمال آفریقا و شنزارهای بی آب و علف مصر ، بزرگ روح خبیثه بوده است. که بعدها به صورت «الوهیم» در زبان شناسی درآمد. و همه اینها از همان «ایل» عبری و آشوری است.
نوشتن کلمه «اسرائیل» به این گونه که ما امروز می نویسم، نادرست است. واژه اسرائیل یا اسراعیل نادرست است. درست این واژه «اسرا ایل» است. همانگونه است «اسراف ایل»، «آزرا ایل یا عزرا ایل»، «جبرا ایل»، «میکا ایل»، و «اسما ایل » می باشند و این همه نشان وابستگی «مضاف» به «مضاف الیه» که شناسانیی دهنده بخش نخست است، بکار برده می شده است. برای نمونه «اسما» در زبان آشوری باستان و عبری کهن یعنی «فرزند» از اینرو واژه «اسما ایل» که امروزه آنرا «اسمعیل» و یا «اسماعیل» می نویسند، بمعنی فرزند و یا پسر خدا ست.
همزمان با «ایل» یهودیان نخستین، خدای دیگری نیز داشتند که «بعل» نامیده می شد. تپه «بعل بک» هنوز در سرزمین مشترک فلستین و اسراییل و لبنان وجود دارد. با پیدا شدن «موسا»، بتدریج نام خدای قوم بنی اسراییل، به «یهو وا» که بعدها به «یهوه» تغییر یافت، شکل گرفت. در بسیاری از داستن های تورات، خدا، به نامهای «الوهیم» و «یهوه الوهیم»، که همان روح خبیث بزرگ است، خوانده می شود.
جالب است که بدانیم، در کل کتاب تورات، که خود از چندین کتاب کوچکتر تشکیل شده، روی هم رفته، بیش از 670 بار واژه «یهوه» آمده، در حالی که نام های خدایان دیگر از جمله «الوهیم»، «صباپوت» و دیگران به بیش از 2000 بار می رسد.
نام «یهوه» خدای ساختگی موسی و قوم بنی اسرا ایل، از نام یک خدای محلی مردمانی که در شمال آفریقا، و در نزدیکی صحرای سینا زندگی می کردند، گرفته شده است. آنها، نام خدای خود را «یؤده» گذاشته، و همیشه به کوه می رفتند تا از خشم او که با تندر و آذرخش بسیار از اسمان فرستاده می شد، پناه بگیرند. نام این خدا، در کتیبه های سالهای 1400 پیش از میلاد مسیح در کاخ فراعنه مصر در زمان «آمنوفس» دوم دیده می شود.
موسی، در همین زمان، مدعی پیامبری شده است، و نام این خدای قبیله بدوی کنار کوه «طور» را برای خودش برگزید که در چرخش زبان، بتدریج به «یهو وا« و آنگاه به «یهوه» تغییر یافت... نقطه قوت و اثباتگر این مدعا این است روزی که موسی خود را پیامبر خواند، چون از واقعه تندر و آذرخش و صداهای مهیب در کوهستان طور آگاه بود، مردمش را جمع کرد و ناگهان آذرخش ها آغاز شد و بخشی از کوه آتش گرفت، و پیش بینی های موسی درست از آب درآمد..
تورات. سفر خروج. 16-19 (20
بدین گونه قوم و قبیله یی سنگ و چوب پرست، امروز با بنیان نهادن سازمانهای محوف «فراماسیونری» و «ایلومیناتی»، تسمه از گرده مردم آریایی، و دیگر مردمان در جهان، کشیده اند.....
بزرگترين نسل کشي سده بيستم ميلادي....هالوکاست واقعي در ايران
چگونه یهودیان سرگردان، با مظلوم نمایی، فاجعه کشتار میلیونی ایرانیان را، به باد و خاک تاریخ سپردند
دکتر محمد قلی مجد، پژوهشگر امور سیاسی و جامع شناسی، در کتابی که زیر عنوان "قحطی بزرک - بزرگترین نسل کشی سده بیستم میلادی" منتشر کرده است؛ اشاره می کند که بر پایه اسناد معتبر موجود در مرکز اسناد ملّي ايالات متحده آمريکا (نارا) که وی بدانها دسترسی یافته و مورد پژوهش علمی قرار داده، تصويري هولناک از ايران در سالهاي جنگ اوّل جهاني و پس از آن به دست می دهد.
اين وقايع تنها بخشي كوچكي از ترفندها، برنامه ریزی ها و سیاست های سه کشور انگلستان و روس و آمريكا در حق ملت ايران بوده است، که در سالهای منتهی به جنگ جهان اول، صورت گرفته است. ملت و سرزمینی؛ که با هزاران سال تاريخ و تمدن و دیرینگی، در چند سده گذشته، به دليل دشواری های سیاسی و بي كفايتي سلاطين و حکمرانان قاجار ، از هر سو مورد يورش و غارت و تجاوزهاي مختلف بيگانگان قرار گرفته است.
دکتر محد با مطالعه و گردآوری اسناد لازم، ثابت مي کند که بزرگترين نسلکشي سده بيستم ميلادي، نه در جریان جنگ دوم جهانی و بدست نازی ها، بلکه در خاک ایران، و به کمک سه ابر قدرت سیاسی و- نظامی جهان وقت، انگلستان، روسیه، و آمریکا صورت گرفته است
طبق تحقيق دکتر مجد، در طول سالهاي 1917-1919 بين هشت تا ده ميليون نفر از مردم ايران در اثر قحطي يا بيماريهاي ناشي از کمبود مواد غذايي و سوءتغذيه، در کنار تلفات جنگی از ميان رفتند و جمعيت ايران به شدت کاهش يافت
طبق اسناد آمريکايي، در سال 1914 (همزمان با جنگ جهانی اول) جمعيت ايران بيست ميليون نفر بود که در سال 1919 به يازده ميليون نفر کاهش يافت. يعني حدود 8 الي ده ميليون نفر از مردم ايران از گرسنگي و بيماريهاي ناشي از کمبود مواد غذايي و سوءتغذيه، در کنار تلفات ناشی از جنگ جان باختند. در اسناد آمريکايي مدارک مستندي دربارۀ اين تراژدي بزرگ انساني وجود دارد.
چهل درصد از مردم ايران طي دو سه سال قلع و قمع و نابود شدند. بیش از 37 سال طول کشید تا دیگر باره ایران در سال 1956 به جمعيت 20 ميليوني سال 1914 خود برسد
نقش بريتانيا در اين فاجعه بزرگ بشری، از دیگران بیشتر بوده است. قحطي بزرگ در زماني اتفاق افتاد که سراسر ايران در اشغال نظامي انگليسي ها بود. ولي انگليسي ها، نه تنها هيچ کاري براي مبارزه با قحطي و کمک به مردم ايران نکردند، بلکه عملکرد آنها اوضاع را وخيمتر کرد و سبب مرگ ميليونها نفر از ايرانيان شد
درست در زماني که مردم ايران به دليل قحطي نابود مي شدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد و مصادره مقادير عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين کار خود هم افزايش شديد قيمت مواد غذايي را سبب مي شد و هم مردم ايران را از اين مواد محروم مي کرد. اسناد مرتبت با این فاجعه هولناک نشان می دهد؛ که نیروهای ارتش انگليس مستقر در جنوب ایران، (خاک زمینی و دریایی ایران) مانع رسیدن کشتی های حامل واردات مواد غذايي از آمريکا، هند و بين النهرين به ايران شدند. بعلاوه، در زمان چنين قحطي بزرگی، که با خود انواع بیماری ها، از جمله، طاعون مرگزا را بهمراه آورده بود؛ انگليسي ها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي و دیگر کالاهای صادراتی ایران، به بهانه های گوناگون شانه خالی کرده و خزانه دولت وقت ایران را، به صفر رسانده بودند.
چنين اقدام آگاهانه و عمدی، در هنگامه قحطی، جنگ، و کمبود، از سوی انگلستان، نشانه یک سبعیت نژادی و دیرینه برای قتل عام ایرانیان بشمار می رود، و قطعاً بايد در شمار جنايت جنگي و جنايت عليه بشريت بشمار آورده شود، و بر فرهیختگان و میهن پرستان آشنا به مسایل بین الملل است، که پیگیر این جنایت هولناک باشند.
هيچ ترديدي نيست که انگليسي ها از پیامدهای ناشی از قحطي و نسلکشي بعنوان وسيله اي براي سلطه بر ايران استفاده مي کردند
انگلیسیها از سال ۱۹۱۸ ایران را به اشغال خود درآوردند. آنها بر پایه توافق با روس ها پس از حدود سه سال و نیم اشغال نظامی سرانجام در فوریه ۱۹۲۱، از ایران رفتند
میروشنیکف، از تاریخ نویسان و پژوهگشران روسیه، درباره خسارات و ویرانیهای ایران در جنگ جهانی اول مینویسد: {جنگ جهانی اول برای مردم ایران بداقبالیها و مشقات بیشماری به همراه آورد. مناطق وسیعی در اثر جنگ تخریب شده، دهها هزار ایرانی دچار قحطی شدند یا پس از بیماری مردند، بسیاری زندگی خود را در اثر عملیات نظامی از دست دادند و یا خسارت دیدند. در نگاه به گذشته، حتی اکنون نیز سخت است بتوان گفت چگونه ایران میتوانست لطمه کمتری ببیند. دفاع از تمامیت ملی در برابر دستاندازیهای قدرتهای بزرگ که هر کدام تسلط بر ایران را پاداشی در نبرد برای مستعمرات جدید و حوزههای نفوذ خود میدیدند، ناممکن بود.......
روانشاد احمد کسروی نیز در باره گستردگی قحطی و کشتار ایرانیان میگوید در سال ۱۳۳۶ قمری (۱۲۹۷ شمسی) جنگ جهانی در میان بود و گرانی نیز پیش آمد و میتوان گفت یک سوم مردم از میان رفتند و در آن سال در تبریز آشکارا میدیدم که توانگران دست بینوایان نمیگرفتند و وقتی خویشان و همسایگانشان از گرسنگی میمردند پروا نمیداشتند و مردگان از بی کفنی روی زمین میماندند
آقای دختر مجد، آنگاه به همدستی های مشترک این کشورها در به قدرت رساندن جمهوری اسلامی اشاره می کند، که در پی یک جنگ بیهوده و بی ثمر، بیش از یک میلیون ایرانی دیگر، در طول جنگ 8 ساله ایران و عراق کشته شدند.