انگليس همواره بعد از استقرار در هند و تاسيس شرکت هند-شرقی ميخواست به مناطق جنوب ايران دست اندازی بکند و ميخواست که راه خوزستان از بصره باشد.
برای اولين باردرياسالار پرتغالي (آلفونس دا آلبوكركی (مشهور به آلبوکرک در زمانی كه ايران فاقد قدرت دريايي بود (زمان شاه اسماعيل صفوي) با كشتي توپدار و نيروی تفنگدار وارد تنگه هرمز شد و بعدا جزاير استراتژيك آن ناحيه را تصرف كرد
تنگه هرمز با دهانه ای به فراخی 970 کيلومتر دروازه خليج پارس محسوب می شود.
آلبوكرك نخسين نظامي غربی بود كه از راه دريا به خليج پارس تجاوز مسلحانه كرده است. وی در عين حال نخستين دريا نورد غرب است كه به اهميت استراتژيك خليج پارس به عنوان بازوی اقيانوس هند پی برد. آلبوكرك كه از ده سال پيش از آن به تصرف سرزمين هاي شرق دست زده بود به خوبی مي دانست كه پرتغال يك ميليون وپانصد هزار نفری نمي تواند در همه مناطق متصرفه مهاجرنشين تاسيس كند؛ بنابراين كوشش داشت كه با بكارگيری افراد محلی اقتدار پرتغال را براين مناطق برقرار سازد
آلبوكرك آغازگر تجاوزی شد كه هنوز ادامه دارد و قدرت های غرب بدون اين كه حقی داشته باشند در آبهای كشور های دور دست مداخله مي كنند و نام اين مداخله را كه بارها به برخورد نظامی انجاميده است حفظ منافع حياتی خود نام می گذارند.
بعدا شاه عباس با كمك انگليسی ها ــ رقيب پرتغال ــ ناحيه تصاحب شده توسط پرتغال را پس گرفت، ولی همين اتحاد او با انگليسی ها باعث گسترش نفوذ و بعدا سلطه آنان بر منطقه خليج پارس شد كه آثار آن هنوز زدوده نشده است.
انگليسی ها تانيمه دهه 1930 تلاش بسيار كردند كه ايران دارای نيروی دريايی موثر نشود ورضا شاه کسی بود که اين کار را 180 درجه به نفع ايران و به ضرر انگليس ها برگرداند.
خوزستان و شيخ خزئل
برای آشنائی با خوزستان بايستی شيخ خزئل را شناخت و برای شناخت شيخ خزئل بايستی با افراد عرب خوزستان آشنا شويم. همه خوزستانی ها ايرانی هستند و به ايران علاقمند ميباشند، خوش اخلاق و خوش برخورد ميباشند. گروه خوزستانی ها در زمان جنگ هشت ساله صدام جابر حاضر نشدند به سمت و سوی اعراب رفته و بر ضد ايران اقدام نمايند. بعضی ندانسته مدعی هستند که رضا شاه ندانسته عربستان را به خوزستان تبديل کرده است. رضا شاه به خوزستان توجه مخصوص داشت و از زمان سر کار آمدنش بنا داشت راه آهنی به جنوب و شمال ايران بکشد. اين درست در خلاف جهت آرزو های انگليس بود، زيرا انگليس بسيار دوست داشت تا بين شرق و غرب ايران راه آهن بجود آيد تا با پول ايران راه ارتباطی عراق (بصره) و هندوستان هموار گردد.
تا اواسط قرن نهم هجری قمری اواسط قرن 15 ميلادی در خوزستان از قبايل عرب نشانی نبود. اولين قبيله عرب از اعراب بين النهرين که از قبيله مشعشعيان بودند و با سيد محمد رئيس اين قبيله که ادعای مهدويت ميکرد وارد خوزستان شدند. سيد محمد در همان زمانی که مقدمات تاسيس سلسله صفوی در حال شکل گيری بود ادعای امامت زمانی ميکند و مدعی ميشود که او روح امام زمان است و علی دراو حلول کرده است همانطور که شيخ احصائی از فرقه بابيه مدعی بود. سيد محمد از اهالی "واسط "بود اين شهر بين کوفه و بصره قرار داشته و چون نيمه راه بود "واسط" خوانده شده. مشعشعيان ميگفتند با ورد هائی که ميخواندند و يا رئيس آنها ميخوانده کمک ميکرده آنها در آتش راه بروند. بهر حال اگر شعبده بازی هم بود در بين مردم شايع شده بود. سيد محمد فرارکرده و به خوزستان ميايد و در خوزستان مردان را می کشد و زنان را اسير ميکند.
پسرش مولا علی مدعی ميشود که خدا است و ميگويد که خداونددر من حلول کرده و علی در وجود من است و لذا قبر علی را هم خراب ميکند که با بودن من علی نميتواند مرده باشد. او حاکم هويزه ميشود تا اينکه شاه اسماعيل صفوی ميايد و پيشکش مياورد و از اين راه اداره هويزه را بدست می گيرد. در آن زمان ايالت ديگری در خوزستان بوده که آنجا را عربستان می گفتند چون اعراب در آن ساکن شده بودند و مرکز آن دزفول بود. همين شيخ محمد مشعشعيان يکی از عوامل سقوط سلطنت صفويان می شود. بعد ها نادر شاه افشار خوزستان را يکپارچه ميکند و با درايت تمام حاکم هويزه را مسلح نگاه ميدارد تا مانع جدائی اين قسمت از خاک شود. در زمان نادر هم اين قسمت عربستان نام داشته و در مکاتبات ديوانی از آن بنام عربستان اسم برده ميشود تا مانع شورش افراد مشعشعيان شده باشد.
بعد از نادر گروهی از افرادی که آل کثير خوانده ميشدند و مدعی بودند از آل برمکی (ايرانی) هستند در کنار شوشتر پيدا ميشوند که قبيله ای بنام خواجه و يا خفاجه (به معنی دزد و راهزن) در جنوب خوزستان بوجود مياورند.
هنگاميکه کريم خان زند بر روی اروندرود (شط العرب) بندی ميساخت و بندر محمره را بوجود می آورد، شخصی از قبيله از بنام بنی کعب بنام صابر خان پيدا ميشود که قدرت را در اين منطقه آبی بدست می گيرد. و هرگاه ناوگان انگليس از آنجا عبور ميکرده به علامت احترام با شليک توپ از آنها استقبال مينمود. اين عمل تا آخر عمر شيخ خزئل ادامه پيدا ميکند. بعد از صابر خان پسرش مَزعـَل جانشين او ميشود و با انگليس ها سازش ميکند و همچنان به ادای احترام ادامه ميدهد در ضمن برای اينکه با مشکلی مواجه نشود خود را هواخواه دولت مرکزی نشان ميدهد. خزئل توطئه ميکند که مزعل را بکشد؛ ولی موفق نميشود. خزئل همواره نگران بوده که مبادا مزعل او را بهلاکت برساند؛ لذا در ديداری با احمد کسری نويسنده کتاب معروف 500 سال تاريخ خوزستان گفته بود که هرشب با هراس ميخوابم زيرا نگران هستم که فردا صبح بيدار نشوم. بعد ها خزئل توطئه ميکند و برادرش را در تاريخ 1314 هجری قمری برابر با 12 ژانويه 1896 ميکشد.
مزعل 14 فرزند داشته که 11 تن آنان توسط خزئل کشته ميشوند و دو تن از آنان را با ميله سمبه تفنگ کور ميکند. اين مطلب در تمام کتاب هائی که در مورد شيخ خزئل نوشته شده آمده است؛ از جمله افزايش نيروی روس و انگليس در عصر قاجار"، پس از کشته شدن مزعل، خزئل رئيس قبيله مَحَيسَن که جدا شده از کعبيه بوده ميشود.
يکی از دلايل وابستگی خزئل به انگليس علاوه بر گرفتن امتياز حفظ جان خودش بوده است زيرا تصور ميکرد با تکيه به يک نيروی خارجی ميتواند خود را در مقابل حکومت مرکزی حفظ نمايد. وی در ماه می 1902با سر پرسی کات وزير مختار انگليس که عاقد قرار داد 1912 هم ميباشد قرار ميبندد تا جزيره آبادان را از خزئل اجاره کند و 650 ليره در سال به او بدهد. ده سال اجاره را جلو دريافت ميکند. با اين ترتيب شيخ خزئل اجير دولت انگليس ميشود. وقتی ابن سعود مدال ميداد سر پرسی کات، شيخ کويت و ابن سعود بطور مستقل وبدون خبر دولت مرکزی به منزل شيخ خزئل دعوت شده بودند.
در کتاب "انگليسی ها بين ايرانيان" نوشته سر دنيس رايت ميخوانيم: مهم ترين خوانين عرب، عربی بود بنام شيخ خزئل که قبايل عرب سرکردگی او را قبول داشتند.... انگليسی های بجای اينکه با دولت مرکزی وارد مذاکره شوند با شيخ خزئل وارد مذاکره ميشدند...
شيخ خزئل علاوه بر لقب سر سه نشان مخصوص داشت؛ KCIE , KCSI, GCSIE که هرکدام نشان از اين داشت که انگليس حامی کامل او است وی قول داده بود برای تعيين جانشين خودش قبلا با انگليسی ها مذاکره کند.
درزمانی که دولت مرکزی ايران قادر به کنترل قسمت های جنوبی و شمالی کشور نبود، يعنی اختياری نداشت؛ شمال ايران در کنترل روس ها و جنوب ايران بخصوص خوزستان در اختيار انگليس ها بود در آن زمان احمد شاه برای حفاظت جان خودش از قزاق ها استفاده ميکرد. در اين شرائط انگليس ترجيح ميداد تا قرار داد 1919 که به قرار داد آرميتاژ سميت مرسوم بود معوق بماند تا برنامه ديگری برای اجرای آن براه بياندازد. در اين زمان مشير الدوله بر سر کار بود و مصدق هم بر اين نکته اشاره ميکند که هرگاه ميخواستند کاری بر عليه مردم بکنند مشير الدوله را بر سر کار می آوردند.
رضا شاه کسی بود که طرح انگليس ها برای دستيابی به خوزستان را 180 درجه به نفع ايران و به ضرر انگليس ها برگرداند. بسياری اين را قبول نکرده و آنرا ادعائی بيش نمی دانند. در حاليکه به استناد اسنادی که در دست است خوزستان فقط در تابستان و آنهم از راه های بسيار دشوار از طريق ايل بختياری و با قاطر يا اسب قابل دسترسی بود. مصدق در کتابی که بنام تقريرات مصدق در زندان معروف است و ايرج افشار آنرا جمع آوری کرده و جليل بزرگمهر اين يادداشت ها را چند بار به نظر مصدق رسانده و تائيد مصدق را گرفته شرح ميدهد. وقتی در اروپا بودم (مصدق) از طرف مشير الدوله پيشنهاد شد به سمت وزير عدليه منصوب شوم. از اينرو از سوئيس برای تهيه تثکره (پاسپورت) و ساير لوازم به پاريس رفتم، سپس از پاريس از راه بندر مارسی راهی بمبئی شدم که فصل گرما بود. دراقيانوس هند بواسطه برسات (فصل بارندگی) بسيار سخت گذشت. يکی از شبها کشتی برای شام توقف نمود بعد از شام سر پرسی کاس که وزير مختار سابق انگليس در ايران که اکنون کميسردر عراق شده بود نزد من آمد و سئوال کرد شما وزير عدليه ايران هستيد (هنوز به ايران نرسيده و شغل را قبول نکرده انگليس او را ميشناسد!!!)؛ چون ماموريت خود را گفت از او سئوال کردم آيا ازراه بصره به بغداد ميتوانم به تهران بروم؟ گفت من فردا در عدن پياده ميشوم و تحقيق کرده به شما جواب ميدهم. بعد از شام روز بعد جواب ميدهد که راه آهن بصره به بغداد را اعراب خراب کرده اند و بنا بر اين بهتر است از بندر خودمان استفاده کنيد. پرسيدم بندر خودتان کجا است گفت بندر بوشهر، گفتم ما اين بندر را جزو خاک ايران ميدانيم. خنديد و هيچ نگفت. (در آن زمان بندر بوشهر در تسلط کامل انگليس بود و توسط نظاميان هندی حفاظت ميشد).
چون مسافرت از بندر بصره عملی نبود دو راه در نظرم بود؛ يکی بندر محمره (خرمشهر کنونی) که مرحوم نظام السلطنه در پاريس بمن تذکر داده بود که اگر از اين راه بروم شيخ خزئل (سردار اقدس = لقبی که احمد شاه با او داده بود) مرد ميهمان دوستی است و ممکن است هديه مهمی هم به شما بدهد. راه محمره راهی بود که فقط با اسب امکان پذيربود و با همراه بودن فرزندان مشکل بود. پس بوشهر به شيراز را که با اتومبيل میشد مسافرت کرد انتخاب کردم و با اتومبيلی که در هند خريده بودم وبا شوفر هندی ازاين راه عازم شديم.
اين توضيح نشان ميدهد که خوزستان نه تنها در اختيار انگليس بود بلکه راه عبور از آن حتی در تابستان طاقت فرسا بود. رضا شاه با تاسيس راه آهن سرتاسری اين مسئله را در حاليکه مورد مخالفت انگليس بود و مصدق نيز از نظر انگليس و بنفع انگليس حمايت ميکرد از بين برد و چهار استان ايران را بهم وصل نمود که پيش از آن در اختيار دولت مرکزی ايران نبود.
باتوجه به تاريخ واقعی که بصورت بسيار فشرده در بالا به آن اشاره شد انگليس در صدد بدست آوردن منابع نفتی چشم طمع به گوشه گوشه ايران دارد.
برای جلوگيری از هر نوع جدائی طلبی بايستی از هر نوع تحريک خيال مردم منطقه پرهيز نمود و با مردم آن منطقه با درايت و مهربانی رفتار کرد .
کسانی که امور مربوط به خوزستان را آشنا نيستند و تصور می کنند خوزستانی ها عرب هستند و با نوشته های خود هيزم بيار معرکه می شوند (دانسته و يا ندانسته) بهتر است سکوت کنند زيرا هر نوع سفسطه بافی و پرند گوئی موجب جدائی سر و تن ايران خواهد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر