شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

چهارشنبه، خرداد ۰۲، ۱۳۸۶

نبرد فرهنگ با زندگی

برای نخستين بار در تاريخ ايران مسلمان شده، يک توده تعيين کننده از زنان درکار دگرگون کردن فرهنگ وحشيانه قرون وسطائی است

حقيقت جمهوری اسلامی در کمتر رويدادی خود را به اندازه هفته مبارزه با بدحجابی نشان داد. از اولويت حقير و غير انسانی فلسفه حکومتی آن، تا قدرت و منابعی که در اختيار دستگاه سرکوبگری اوست، و سرانجام در ناتوانی ذاتی اش دربرابر جامعه، همه در آن هفته خودنمائی کردند. اين رژيمی است که در خطير ترين بحران های درونی و بيرونی، مسئله حجاب رهايش نمی کند. زن را خوار می شمارد ولی در کشورداری جای اصلی را به مسئله ای که از زن ساخته است می دهد. می تواند هزاران مامور انتظامی را به ياری ده ها هزار اوباش زن و مرد بسيجی بفرستد و صد و پنجاه هزار زن را در يک هفته دستگير کند ولی با همه صحنه های شرماوری که می آفريند از پس زنان بر نمی آيد. مانند پيکار های گاهگاهی گردآوری بشقاب های ماهواره ای، ناگزير است به موفقيت های موفتی دل خوش کند.
رژيمی که سراپای فلسفه اجتماعی و حکومتی اش اسلام آخوندی برخاسته از "رساله" هاست و هر چند غير آخوند ها به ناچار در آن سهم روزافزون دارند، در جهان بينی اش آخوندی است، می خواهد با تکيه بر امکانات بزرگ ايران و ايرانيان برجهان اسلام سروری يابد و با جهان غرب بويژه امريکا در افتد، و آنگاه با روحيه ای که تنها به کار اداره قم می خورد با هرچه اسباب نيرومندی کشور است پيوسته به جنگ می آيد و نيروی خود و فرصت ملت را تباه می کند. در اين روحيه زن جای مرکزی دارد ــ به همان رساله ها نگاهی می توان انداخت. با زن به دلخواه مردی که چادر و جدائی وسواس آميز زن و مرد سراسر نگرش او را جنسی و جنسيتی کرده است چه می توان کرد؟ مردی که از سخن خدای خود، آن تکه "کشتزار" از همه به دلش نزديک تر است، با زن چه بايد بکند؟ چگونه می تواند او را در اختيار گيرد و به ملکيت در آورد؟

پوشاندن زن و درپرده نگهداشتنش نخستين اولويت چنين رويکردی است. می بايد اگر بتوان او رااز گهواره تا گور از دسترس مردان ديگر بدور داشت؛ سخت ترين کيفر ها را بر او و مردانی که اين مقدس ترين حق مرد مسلمان را زيرپا می گذارند روا دانست. محرم و نامحرم زير هر عنوانی بيايد ــ از پاکدامنی و سلامت اخلاقی و "ارزش" ــ معنائی جز اين ندارد که حق دسترسی به زنان در معمولی ترين صورت آن نيز بار جنسی دارد و می بايد سخت محدود باشد. در ميان خودی و غير خودی هائی که اين فرهنگ سراسر آخوندی را پوشانده است اين يک بالا ترين جا را دارد. مرد می تواند غير مسلمان را تحمل کند ولی نامحرم را در نزديک اموال زنانه اش نه.
غيرت جنسی يا ناموس (به معنی تکبر) که گرامی ترين ارزش های بيشتر مردان جهان سومی بويژه خاور ميانه ای است (خاورميانه ای، جهان سومی است که مسلمان هم باشد) از همين احساس مالکيت و نگرش جنسی-جنسيتی می آيد و زنان را در اين فضای فرهنگی، در هر گوشه جعرافيای جهان باشد، به تيره روزی محکوم کرده است. زن در اين جهان خاور ميانه ای، ارزش فرديش هرچه باشد، ناچار انسان درجه دو است. مالکيتی که تا حق کشتن می رسد نمی تواند با برابری و حقوق بشر سازگار شود؟ زن خاورميانه ای تا هنگامی که در درون خود برضد اين فرهنگ طغيان نکند و خود را نخست انسان با حقوق فطری-طبيعی که هيچ با مرد تفاوتی ندارد نشناسد اين جامعه هائی را که مايه شرمساری سده ما هستند دگرگون نخواهد کرد. مردان هرچه بکنند تا زنان خود برنخيزند به جائی که می بايد نخواهند رسيد. به ايران صد ساله گذشته، حتی به ترکيه بنگريد.

اکنون ما اين بيداری و طغيان زنان ايران را می بينيم. برای نخستين بار در تاريخ ايران مسلمان شده، يک توده تعيين کننده critical mass از زنان درکار دگرگون کردن اين فرهنگ وحشيانه قرون وسطائی است ــ پديده ای يگانه در سراسر سرزمين های ناشادی که در چنگال اين فرهنگ به واپسماندگی محکوم شده اند. همه قدرت تبليغاتی و سرکوب حکومت اسلامی در سه دهه گذشته از اين جنبش ژرف و فراگير فرومانده است. اين يک ميدان ديگر نبرد بازندهء فرهنگ و سنت با زندگی است. فرهنگ و سنت می تواند بر سياست چيره شود ــ در واقع نقش فرهنگ و سنتی که زمانش سرآمده تهی کردن جامعه از سياست است ــ ولی دربرابر زندگی شکست خواهد خورد زيرا جامعه انسانی سرانجام نياز به سياست در معنی درست يونانی اش دارد: خوب زندگی کردن، فرد انسانی را با همه طبع فساد پذير او به فضيلت هائی که هم در درون اوست و هم برای باقی ماندنش در جامعه ضرورت دارد، رساندن. ما خود نمونه شکست سياست از فرهنگ و سنت هستيم و اکنون پيشگام شکستن زنجير آهنين فرهنگ و سنتی "تنيده از خشونت و بافته از کوردلی" شده ايم.

زنان ايران حجاب اسلامی را که برای پوشاندن زيبائی زنانه و جدا کردنشان از جهان مردان، در واقع از زندگی و جامعه بود، به ضد خودش درآوردند. روسری تحميلی پروانه راهيابی به آموزشگاه و اداره شد و در های زندگی اجتماعی را بر آنان گشود. آن اندازه از اداره کشور که در چنين نظام سراپا هرج و مرج و تاراج و ناشايستگی ممکن است بی مشارکت زنان نمی شود که دارند اکثريت درسخواندگان ايران می شوند. از سوی ديگر ذوق زيباشناسی شان از روسری زيوری خوشايند برای زيبا تر کردن پوشش زنانه ساخت که يکی از بهترين و تکامل يافته ترين جلوه های هر تمدنی است. سران رژيم از تند رو و ميانه رو دربرابر اين جوشش انرژی هر شيوه ای را به بيهوده آزموده اند و اکنون نوميدانه به خشونت برهنه دست می برند. ولی پايان مبارزه با بدحجابی از هم اکنون آشکار است. ديگ نارضائی با اين پستی ها جوشنده تر خواهد شد. و زمانی خواهد رسيد (اگر نرسيده باشد) که هيچ شيوه ای کارساز نخواهد بود.
خبر های هر روزه از فشار بر زنان، دانشجويان، کارگران، و معلمان دل ها را به درد می آورد ولی اميد را زنده نگه می دارد. فشار در آنجاهاست که پايداری هست. رهائی ما نيز در آنجا هاست که فشار بيشتر احساس می شود. زنان چه به دليل شمار ميليونی خود و چه تاکتيک های درخشان، و چه پيگيری شان، در صف نخستين پيکار رهائی و بازسازی ايران هستند. پيکار يا کمپين يک ميليونی زنان بديع ترين شيوه مبارزه و فصل تازه ای در پيکار مدنی جامعه ايرانی است و حکومت دربرابرش کاری از پيش نخواهد برد. پيام زن پيشرو ايرانی با اين پيکار به همه لايه های اجتماعی می رسد. فرياد های اعتراض زنانی که آنان را به درون اتومبيل های بسيجی کشيدند و فرياد های مرگ زنان سنگسار شدهء حکومت يا خانواده در اين امضا ها نگهداشته خواهد شد و روزی به آزادی نه تنها زن ايرانی، بلکه مرد ايرانی نيز از فرهنگی که فرا آمدش جنين حکومت و سياستی است ياری خواهد داد.

دوشنبه، اردیبهشت ۳۱، ۱۳۸۶

تغييرات مهم

دوستان امروز قرار است يكسري از تغييرات در درون جنبش را بيان كنم البته در وهله اول قصد گفتن اين مطالب را نداشتم اما با اصرار دوستان از جويا شدن اين چنين تغييرات ناگهاني مجبور شده ام آن را به اطلاع همگان برسانم كه البته بعضي از تغييرات را نخواهم گفت چون يكسري آدم فضول هستند كه دوباره شربه پا ميكنند

تغيير نام جنبش

دوستان همانطور كه در جريان هستيد در اين چند روز نام عنوان اصلي تغيير كرده است كه نام سابق جنبش نازي هاي ايران بود در خصوص اين تغيير نام بايد بگويم كه به خاطر يكسري از برنامه ها كه به كندي صورت ميگرفت و به درخواست آقاي ادوارد بر آن شديم كه تغيير پيدا كند كه البته جنبش درون كشور خواهد بود و جنبش مركز شاخه اروپا را به خود اختصاص خواهد داد

بازگشايي دفتر نازيسم

همانطور كه دوستان قديم در جريان اين وبلاگ بوده اند ميشود گفت قديمي ترين وبلاگي بوده است كه در سايت هاي مختلف شناخته شده بود كه بعدها به علت يكسري مشكلات ادامه راه ميسر نبود و چندين بار گشايش يافت و آدم هاي بي وجود به تهمت آن ادامه دادند تا عقب بماند و تا اينكه در چند روز پيش دوست عزيزمون توانست مسئوليت آن را برعهده بگيرد كه بيشتر مربوط به تاريخ و معرفي شخصيتهاي رايش سوم و مطالب متفرقه مي باشد دوستان مي توانند براي اطلاعات در خصوص اين موارد به آدرس زير مراجعه كنند

دفتر نازيسم بخش تحقيقات

بازگشايي انجمن جنبش ناسيونال سوسياليست ايران

اين انجمن در سري هاي قبلي بنا بود كه به صورت زبان فارسي باشد اما متاسفانه سرويس دهندگان متوجه اين موضوع شدند كه ضديت با نظام در اينجا مشاهده ميشود اقدام به حذف آن كرده اند و تا به حال به هيچ كدام از اعتراض هاي ما جواب نداده اند و برآن شديم كه اقدام به ساخت انجمن به زبان اينگليسي باشيم كه همينطور هم شد كه مشاهده ميكنيد در اين انجمن همه ميتوانند عضو شوند و به تبادل نظرات خود در خصوص انديشه ناسيونال سوسياليست و آينده بهتر ايران بنويسند البته انجمن در حال حاضر در مرحله آزمايشي است دوستان علاوه برتحمل بايد كمي زبان خارجه هم بلد باشند تا بتوانند به خوبي با آن كار كنند ما از اينكه شما به جمع ما ملحق شويد خرسند خواهيم شد آدرس اين انجمن در بخش لينك ها است و يا به لينك پايين مراجعه كنيد

انجمن گفتمان جنبش ناسيونال سوسياليست ايران

اميد دارم كه علاوه بر اينكه دست دوستي به سوي شما دراز كرده ام و ياري از همه دوستاني كه چه در گذشته و چه در حال با مشكلاتي داشته اند بتوانيم با غلبه بردشمنان خود چه در داخل و چه در خارج از كشور به آن هدف مهم كه چيزي جز ايران ناسيونال سوسياليستي نيست برسيم

به اميد پيروزي

شنبه، اردیبهشت ۲۹، ۱۳۸۶

كمونيست هاي بي وطن


عكسي كه مشاهده ميكنيد در يكي از خيابان هاي تهران گرفته شده است و نشان دهنده اخلاق و سياست كمونيست هاي بي وطن است ديگه بقيه اش رو خودتون بهتر متوجه خواهيد شد


جمعه، اردیبهشت ۲۸، ۱۳۸۶

پوريم عيد رسمي يهوديان به مناسبت كشتن ايرانيان

اين واقعه اي را كه عرض مي كنم يك ادعا نيست بلكه سند ما منابع عهد عتيق است يهودي ها هميشه اين مساله را مطرح مي كنند و به آن مي بالند كه وقتي بخت النصر پادشاه بابل آنها را به اسارت برد كوروش پادشاه ايران بود كه منجي آنها شد و لذا به كوروش در منابع يهودي لقب مسيح منجي دادند در منابع هست كه كوروش بعد از چندين دهه به بابل حمله مي كند و يهودي ها را آزاد مي كند و به آنها مي گويد كه آزادند به هر كجا كه مي خواهند از جمله ايران بروند كه خيلي از يهودي ها به ايران مي آيند از طرف ديگر فاصله بين كوروش و خشايارشا شاه يك فاصله كوتاه چند ده ساله است طي اين چند ده سال يهودي ها موقعيت بسيار بالايي در ايران پيدا مي كنند حالا داستان از اينجا آغاز مي شود يهودي ها با توجه به موقعيتي كه در ايران كسب كرده بودند به دربار خشايارشا شاه نفوذ مي كنند يك فرد يهودي بنام مردخاي به دربار نفوذ پيدا مي كند اينها توطئه اي مي چينند تا بتوانند اين نفوذ را در دربار ايران گسترده تر كنند به اين شكل شاه بزمي برپا مي كند كه همه عالي مقامان و عالي منصبان حضور داشتند و از ملكه خودش كه ملكه وشتي بوده تقاضا مي كند در جشن حضور پيدا كند ملكه انسان محجوبي بوده و ازحضور در اين جشن خودداري مي كند شاه بخاطر اين سرپيچي ملكه را از دربار اخراج مي كند و او را به قول امروزي ها طلاق مي دهد از آنطرف به دنبال همسر جديدي مي گردد با دسيسه مردخاي يك زن يهودي بنام حدسه معروف به استر كه دختر عمو يا برادرزاده مردخاي بوده به شاه عرضه مي شود و خشايارشا شاه وي را براي همسري انتخاب مي كند و به اين شكل استر ملكه ايران مي شود و باهمكاري مردخاي شاه را دراختيار خودشان مي گيرند. تا اينكه در يك جشني به شاه مشروب مي دهند و در حالت غير عادي از وي فرمان مي گيرند مبني بر اينكه يك روز اينها اجازه داشته باشند مخالفان خود را سركوب كنند. چون بحر حال در بين ايراني ها مخالفاني داشتند و اينها مي خواستند كه اين مخالفان خود را هرچه زودتر از بين ببرند و اين كار را هم مي كنند در منابع يهودي و در كتاب استر اين واقعه آمده كه اينها يك داستان ساختند مبني بر اينكه وزير اعظم شاه كه هامان نام داشته با يك عده اي مخالف ما بودند و مي خواستند ما را از بين برند و حالا ما پيش دستي كرديم و از خودمان دفاع نموديم وعينا آمده كه گفتند هامان وزير قصد داشت ما را در 13 آذار (ماه عبري كه منشا رومي دارد) از بين ببرد و ما ازشاه فرمان گرفتيم و 14 آذار ما تدبيري انديشيديم

حال چه كرده اند؟ در آن زمان شوش پايتخت دولت هخامنشي بود در شوش هامان وزير را با ده پسرش به قتل مي رسانند و تعدادي ازايراني ها را نيز از بين مي برند بعد ازاين واقعه ازشاه مي خواهند كه يك روز ديگر به آنها مهلت بدهد تا به از بين بردن مخالفانشان ادامه بدهند در مجموع اين دو روز و براساس آمار منابع يهودي كه موجود است75 هزار ايراني توسط اينها كشته شدند اين واقعه در منابع خودشان آمده كه تنها بدليل اينكه گمان مي كردند عده اي از ايراني ها با آنها دشمن هستند و مي خواهند آنها را از بين بردند. يعني با مظلوم نمايي و با اين استدلال كه ما يك عمل پيشگيرانه انجام داديم 75 هزار نفر ازايراني ها را قتل عام كردند جالب اينكه اين دو روز را به اين خاطر عيد اعلام كردند

حال اسم اين عيد چيست؟ (پوريم) پوريم يعني قرعه دليل اين اسم گذاري هم اين بود كه مي گويند هامان وزير در روز 13 آذار قرعه انداخته بود كه ما را بكشد ولي ما توانستيم اين توطئه را خنثي كنيم عيد پوريم يكي از اعياد رسمي قوم يهود است كه هر سال نه فقط در ايران بلكه در تمام دنيا 2 روز جشن رسمي برپا مي كنند و در اين جشن بدمستي مي كنند و رقصهاي مخصوصي دارند كه در اين 2 روز انجام مي دهند به شادي كشتن ايرانيان اينها در كتاب خودشان وجود دارد ولي انگار ما جرات نداريم اين چيزها را بازگو كنيم به جرم ناكرده و با مظلوم نمايي ايراني ها را كشتند و سالها هم به ميمنت آن جشن مي گيرند در آيين اينها ما اساسا بشر نيستيم. يعني هر موقع كه بتوانند و در موضع قدرت باشند نيات خود را عملي مي كنند و اساسا معتقدند كه در دوره اي كه قدرت دارند نبايد با كسي تعامل كنند و فقط بايد اعمال قدرت كنند اينها اصطلاحي دارند بنام گوئيم اين كلمه معادل حيوان است يعني غير از خودشان را گوئيم يا حيوان مي دانند و از ابتداي كودكي تا بزرگي در سطوح مختلف تعليم مي بينند مثلاً وقتي يك كسي غير از خودشان را مي كشند انگار كه يك پشه يا مگس يا حيوان بي ارزش را كشته اند!

شرمت باد يهود و يهوديت

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۷، ۱۳۸۶

انگلستان کارخانه دین سازی

یکی از جریان های مشکوک تاریخ معاصر ایران ظهور پدیده ای است به نام بهائیت. آیین بهایی پس از سلسله رویدادهایی از زمان اعلام موجودیت علی محمد باب توسط میرزا حسین علی نوری تاسیس گشت قصد این نوشتار پرداختن به مسائل دینی در رابطه با این آیین نیست بلکه تنها هدف طرح پرسش هایی در زمینه ی مسائل ملی است که تا کنون در گفتگو هایی که با پیروان این ایدئولوژی داشتم از جانب آنان بی جواب مانده است

نخستین مشکل که اتفاقا مشکل بزرگی نیز هست چرایی تدوین این آیین یا به گفته پیروانش نزول وحی به زبان عربی در کشور پارسی زبان ایران است برای نخستین بار در تاریخ ادیان، دینی که پدیدار می شود به زبانی است غیر از زبان مردم آن دیار تصورش را بکنید خدا توسط یک شخص ایرانی ( میرزا حسین علی نوری ) با دیگر ایرانیان به زبان عربی سخن می گوید. اما بد نیست پاسخ یک بهایی را نیز در این رابطه بدانیم. هنگامی که در روم بهاییان در پالتاک این پرسش را مطرح کردم یک از آنان گفت حقیقت به هر زبانی که باشد حقیقت است این گونه نیست که البته درجواب من که پرسیدم این حقیقت در کشور فارسی زبان ایران توسط یک فارسی زبان ایرانی چرا باید به زبان عربی و نه فارسی بیان شود سکوت اختیار کرد

مورد دیگر اساس انتر ناسیونالیستی اندیشه های بهایی است. ازمهمترین اصول آیین بهایی که به گفته عبدالبها فرزند و جانشین بهاالله پس از وی هدف پیدایش بهائیت نیز هست اصلی است به نام وحدت عالم انسانی بهاییان در توضیح این عنوان بیان می دارند که مرحله اول جهان زمان اتحادانسانها و پیدایش قبیله ها بود و بعد اتحاد قوم ها و قبیله ها و تشکیل کشور و ملت بود و اینک نوبت اتحاد کشورها و وحدت عالم !!! و سخنان بی پایه و بی سروته دیگر از این دست. مروری بر تاریخ فعالیت های این عناصر مارا در پی بردن به چگونگی راهبرد بهاییان برای رسیدن به هدف یاری می کند

حمایت های بی دریغ امپراتوری فخیمه انگستان از این آیین در آغاز پیدایش و ارتباطات گسترده و مشکوک این جماعت با محافل اسرائیلی و آمریکایی در ادامه راه است. به عنوان مثال دولت انگلستان در سال (1944) در سرزمین فلسطین که امروزه جزو خاک اسرائیل است بهاییان را از پرداخت مالیات و عوارض معاف کرد واین در حالی است که جهودان مسلمین و حتی مسیحیان آن دیار مشمول این قاعده نشدند واین تنها نمونه کوچک خارجی این جریان در کنار حمایت های گسترده سفارت انگلستان از بهاییان در ایران زمان قاجار است

شاید ریشه تمامی این مسائل را بتوان در جمله ای از هوشنگ طالع جستجو کرد. هوشنگ طالع در پوشینه نخست مجموعه تاریخ تجزیه ایران تخصص استعماري روسیه را حزب سازی در کشورهای تحت استعمارش می داند و تخصص انگلستان را در دین سازی در این کشورها. باید یادآور شوم که دکتر طالع به هیچ وجه اشاره ای به بهاییت نمی کند اما اگر حزب توده را مثالی برای حزب سازی روسیه بیاوریم، آیین بهایی نیز شاید و فقط شاید مثالی برای دین سازی انگلستان باشد

چهارشنبه، اردیبهشت ۲۶، ۱۳۸۶

تورات كتاب يهوديان چه ميگويد؟

تورات سفر تثنیه، باب 19، شماره های 15 تا 19

15 هرگز كسي‌ را بر اساس‌ شهادت‌ يك‌ نفر محكوم‌ نكنيد. حداقل‌ دو يا سه‌ شاهد بايد وجود داشته‌ باشند. 16 اگر كسي‌ شهادت‌ دروغ‌ بدهد و ادعا كند كه‌ شخصي‌ را هنگام‌ ارتكاب‌ جرمي‌ ديده‌ است‌، 17 هر دو نفـر بايد به‌ نـزد كاهنان‌ و قضاتي‌ كه‌ در آن‌ موقع‌ در حضور خداوند مشغول‌ خدمتنـد، آورده‌ شونـد. 18 قضات‌ بايد اين‌ امر را بدقت‌ تحقيق‌ كنند. اگر معلوم‌ شد كه‌ شاهد دروغ‌ مي‌گويد، 19 مجازاتش‌ بايد همان‌ باشد كه‌ او فكر مي‌كرد مرد ديگر به‌ آن‌ محكوم‌ مي‌شد. به‌ اين‌ طريق‌ شرارت‌ را از ميان‌ خود پاك‌ خواهيد كرد

تورات، سفر اعداد، باب 5، شماره های 11 تا 31

13-14 خداوند به‌ موسي‌ فرمود به‌ قوم‌اسرائيل‌ بگويد كه‌ هرگاه‌ مردي‌ نسبت‌ به‌ زنش‌ مشكوك‌ شود و گمان‌ برد كه‌ او با مرد ديگري‌ همبستر شده‌ است‌، ولي‌ بعلت‌ نبـودن‌ شهـود، دليلـي‌ در دست‌ نداشتـه‌ باشـد، 15 آنوقت‌ براي‌ روشن‌ شدن‌ حقيقت‌، زن‌ خود را پيش‌ كاهن‌ بياورد. در ضمن‌ آن‌ مرد بايد يك‌ كيلو آرد جو هم‌ با خود بياورد، ولي‌ آن‌ را با روغن‌ يا كندر مخلوط‌ نكند، چون‌ اين‌ «هديه‌ بدگماني‌» است‌ و براي‌ تشخيص‌ گناه‌ تقديم‌ مي‌شود.

16 كاهن‌، آن‌ زن‌ را به‌ حضور خداوند بياورد، 17 و قدري‌ آب‌ مقدس‌ در كوزه‌اي‌ سفالين‌ بريزد و مقداري‌ از غبار كف‌ عبادتگاه‌ را با آن‌ مخلوط‌ كند. 18 سپس‌ موي‌ بافته‌ سر زن‌ را باز كند و هديه‌ بدگماني‌ را در دستهايش‌ بگذارد تا معلوم‌ شود كه‌ آيا بدگماني‌ شوهرش‌ بجاست‌ يا نه‌. كاهن‌ در حاليكه‌ كوزه‌ آب‌ تلخ‌ لعنت‌ را در دست‌ دارد جلو زن‌ بايستد. 19 آنگاه‌ از آن‌ زن‌ بخواهد قسم‌ بخورد كه‌ بي‌گناه‌ است‌ و به‌ او بگويد: «اگر غير از شوهرت‌ مرد ديگري‌ با تو همبستر نشده‌ است‌، از اثرات‌ اين‌ آب‌ تلخ‌ لعنت‌ مبرا شو. 20 ولي‌ اگر زنا كرده‌اي‌ 21و22 لعنت‌ خداوند درميان‌ قومت‌ گريبانگير تو شود و شكمت‌ متورم‌ شده‌، نازا شوي‌.» و آن‌ زن‌ بگويد: «آري‌، اينچنين‌ شود.» 23 بعد كاهن‌ اين‌ لعنتها را در يك‌ طومار بنويسد و آنها را در آب‌ تلخ‌ بشويد. 24 سپس‌ آن‌ آب‌ تلخ‌ را به‌ زن‌ بدهد تا بنوشد.

25 سپس‌ كاهن‌ هديه‌ بدگماني‌ را از دست‌ زن‌ بگيرد و آن‌ را در حضور خداوند تكان‌ داده‌، روي‌ قربانگاه‌ بگذارد. 26 مشتي‌ از آن‌ را بعنوان‌ نمونه‌ روي‌ آتش‌ قربانگاه‌ بسوزاند و بعد، از زن‌ بخواهد آب‌ را بنوشد. 27 اگر او به‌ شوهرش‌ خيانت‌ كرده‌ باشد آب‌ بر او اثر مي‌كند و شكمش‌ متورم‌ شده‌، نازا مي‌گردد و در ميان‌ قوم‌ اسرائيل‌ مورد لعنت‌ قرار مي‌گيرد 28 ولي‌ اگر او پاك‌ بوده‌ و زنا نكرده‌ باشد، به‌ او آسيبي‌ نمي‌رسد و مي‌تواند حامله‌ شود.

29 اين‌ است‌ قانون‌ بدگماني‌ درمورد زني‌ كه‌ شوهرش‌ نسبت‌ به‌ وي‌ بدگمان‌ شده‌ باشد. 30 همانطور كه‌ گفته‌ شد در چنين‌ موردي‌ شوهر بايد زن‌ خود را به‌ حضور خداوند بياورد تا كاهن‌ طي‌ مراسمي‌ قضيه‌ را روشن‌ سازد كه‌ آيا زن‌ به‌ شوهرش‌ خيانت‌ كرده‌ يا نه‌. 31 اگر زن‌ مقصر شناخته‌ شود، تاوان‌ گناهش‌ را پس‌ خواهد داد، اما شوهرش‌ در اين‌ مورد بي‌تقصير خواهد بود، زيرا خود زن‌ مسئول‌ گناهش‌ است

تورات، سفر تثنیه، باب 22، شماره های 13 تا 21

13و14 اگر مردي‌ با دختري‌ ازدواج‌ كند و پس‌ از همبستر شدن‌ با او، وي‌ را متهم‌ كند كه‌ قبل‌ از ازدواج‌ با مرد ديگري‌ روابط‌ جنسي‌ داشته‌ است‌ و بگويد: «وقتي‌ با او ازدواج‌ كردم‌ باكره‌ نبود.» 15 آنوقت‌ پدر و مادر دختر بايد مدرك‌ بكارت‌ او را نزد ريش‌سفيدان‌ شهر بياورند. 16 پدرش‌ بايد به‌ آنها بگويد: «من‌ دخترم‌ را به‌ اين‌ مرد دادم‌ تا همسر او باشد، ولي‌ اين‌ مرد او را نمي‌خواهد 17و18 و به‌ او تهمت‌ زده‌، ادعا مي‌كند كه‌ دخترم‌ هنگام‌ ازدواج‌ باكره‌ نبوده‌ است‌. اما اين‌ مدرك‌ ثابت‌ مي‌كند كه‌ او باكره‌ بوده‌ است‌.» سپس‌ بايد پارچه‌ را جلو ريش‌ سفيدان‌ پهن‌ كنند. ريش‌سفيدان‌ بايد آن‌ مرد را تنبیه کنند و محكوم‌ به‌ پرداخت‌

19 جريمه‌اي‌ معادل‌ صد مثقال‌ نقره‌ بكنند، چون‌ به‌ دروغ‌، يك‌ باكره‌ اسرائيلي‌ را متهم‌ ساخته‌ است‌. اين‌ جريمه‌ بايد به‌ پدر دختر پرداخت‌ شود. آن‌ زن‌، همسر وي‌ باقي‌ خواهد ماند و مرد هرگز نبايد او را طلاق‌ بدهد. 20 ولي‌ اگر اتهامات‌ مرد حقيقت‌ داشته‌ وآن‌ زن‌ هنگام‌ ازدواج‌ باكره‌ نبوده‌ است‌، 21 ريش‌ سفيدان‌، دختر را به‌ درخانه‌ پدرش‌ ببرند و مردان‌ شهر او را سنگسار كنند تا بميرد، چون‌ او در اسرائيل‌ عمل‌ قبيحي‌ انجام‌ داده‌ است‌ و در زماني‌ كه‌ در خانة‌ پدرش‌ زندگي‌ مي‌كرد، زنا كرده‌ است‌. چنين‌ شرارتي‌ بايد از ميان‌ شما پاك‌ گردد

تورات، سفر تثنیه، باب 22، شماره 28 و 29

28 و اگر مردي‌ دختر باكره‌اي‌ را كه‌ نامزد نباشد بيابد و او را گرفته‌، با او همبستر شود و گرفتار شوند، 29 آنكه‌ آن‌ مرد كه‌ با او خوابيده‌ است‌ پنجاه‌ مثقال‌ نقره‌ به‌ پدر دختر بدهد و آن‌ دختر زن‌ او باشد، چونكه‌ او را ذليل‌ ساخته‌ است‌ و در تمامي‌ عمرش‌ نمي‌تواند او را رها كند.

تورات، سفر اعداد، باب 30، شماره های 3 تا 5

هرگاه‌ دختري‌ كه‌ هنوز در خانه‌ پدرش‌ زندگي‌ مي‌كند، براي‌ خداوند نذر كند ياتعهدي‌ نمايد، 4و5 بايد هر چه‌ را قول‌ داده‌ است‌ ادا نمايد مگر اينكه‌ وقتي‌ پدرش‌ آن‌ را بشنود او را منع‌ كند. در اين‌ صورت‌، نذر دختر خودبه‌خود باطل‌ مي‌شود و خداوند او را مي‌بخشد، چون‌ پدرش‌ به‌ او اجازه‌ نداده‌ است‌ به‌ آن‌ عمل‌ كند. ولي‌ اگر پدرش‌ در روزي‌ كه‌ از نذر يا تعهد دخترش‌ آگاه‌ مي‌شود، سكوت‌ كند، دختر ملزم‌ به‌اداي‌ قول‌ خويش مي باشد

تورات، سفر اعداد، باب 30، شماره های 6 تا 8

6 اگر زني‌ قبل‌ از ازدواج‌ نذري‌ كرده‌ و يا با قول‌ نسنجيده‌اي‌ خود را متعهد كرده‌ باشد، 7 و شوهرش‌ از قول‌ او با خبر شود و در همان‌ روزي‌ كه‌ شنيد چيزي‌ نگويد، نذر او به‌ قوت‌ خود باقي‌ خواهد ماند. 8 ولي‌ اگر شوهرش‌ نذر يا تعهد او را قبول‌ نكند، مخالفت‌ شوهر نذر او را باطل‌ مي‌سازد و خداوند آن‌ زن‌ را مي بخشد‌

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۰، ۱۳۸۶

اگرها در تاريخ

یک سودمندی و زیبائی بررسی انتقادی تاریخی، پی بردن به سهمی است که کسان و گروه ها نه تنها در ویرانی خود بلکه در شکل دادن به دشمنان و مخالفان خود داشته اند. سهم ها طبعا یکسان نیست و با قدرت نسبت مستقیم دارد، ولی پی بردن به این حقیقت به ما همه کمک می کند که نگرشی یک سویه و جبری به تاریخ را بدور اندازیم.

با جای بزرگی که گذشته در زندگی بسیاری از ما یافته است بحث تاریخ و گذشته و اگرهایش را نمی توان بی هنگام کوتاه کرد. ما آنچنان مردمانی هستیم که در این هنگامه بحران ها و خطرها و در هزاران کیلومتری ایران به دیگران تکلیف می کنیم که دادگاه حقیقت یاب برای رسیدگی به جنایات سه چهار دهه پیش کسانی دیگر تشکیل دهند. بجای چاره جوئی برای جلوگیری از جنایاتی هرچه فجیع تر و در ابعاد گسترده تر که هر روز در برابر چشمان مان روی می دهد با نداشتن هیچ امکانات و اقتداری در اندیشه تعیین دادرسان و احضار متهمان و تعیین وکلای مدافع و هیات منصفه باشند. من بسیار در باره گذشته زیان و بازماندگانی که در یک دوره، گاه در یک شخصیت، یخ زده اند گفته ام ولی این تازه ترین پرده نمایش درماندگی نسل انقلاب را در بدبین ترین لحظه هایم نیز تصور نمی کردم. به نظر می رسد که شکست های پیاپی در سطح ملی و بین المللی، کسانی را در پافشاری برآنچه بوده اند مصمم تر ساخته است.پیش از آنکه این چنگ زدن ها در گذشته برای جلوگیری از هر حرکتی به پیش، برای جلوگیری از هر دگرگونی، روان را تیره کند و امید ما را یکسره از آن نسل برگیرد، بازگشت به گفتاری که به پاره ای از ما یاری خواهد داد بجا خواهد بود تا بلکه زنجیر یک دوره تاسف آور تاریخ از دست و پا گشوده شود. در برابر کسانی که دست و پا زنان و با وامگیری از ادبیات روضه خوانی، اشتباهات هلاکت بار گذشته را به گردن هماوردان خود می اندازند می توان این پرسش را کرد: آیا با همه مسئولیت انکار ناپذیر دیگران خود ما ناگزیر از کوتاهی ها و کژروی هامان بوده ایم و آیا باز به ناچار در کوتاهی ها و کژروی های دیگر ولی از همان ریشه و بنیاد خواهیم افتاد؟مردمانی ناشاد از روزگار خود در هر فرصت بیاد گذشته می افتند، و بایدها و نبایدهائی که اگر می توانستند در آن گذشته تغییر می دادند: اگر آن خطا را نرفته بودند؛ اگر آن چاره را اندیشیده بودند. در زندگی شخصی با این اگرها می توان خیالبافی و گمانپروری کرد یا از آنها پند گرفت و آینده را بهتر از گذشته گردانید. در زندگی سیاسی نیز می توان همانگونه رفتار کرد و از اینجاست که اگرها در تاریخ جای بسیار بالائی دارند.

اگر در پی گمانپروری نباشیم آنگاه نمی توانیم بگوئیم در بحث تاریخی، اگرها جائی ندارند. تاریخ، بایگانی نیست، سیاست (زندگی) گذشته است و در زمان جریان می یابد. هر نسل، تاریخ را از نو می نویسد ــ که با اختراع کردن تاریخ تفاوت دارد ــ به این معنی که درس های خود را از آن می گیرد. آینده را با بهترین ها (و برای بیشتر جهان سومی ها)ئی که گذشته دارد می سازد. هیچ چیز به اندازه اگرهای تاریخی به کار درس گرفتن نمی آید، همان نقشی که اگرها در زندگی شخصی نیز می توانند داشته باشند.

نیاز به گفتن ندارد که تاریخ یا امر روی داده را نمی توان تغییر داد «اعتبار امر مخدوم» به زبان حقوقدانان جای سخن ندارد. ولی ما در اینجا از جبر تاریخ سخن می گوئیم، از اینکه آیا در یک موقعیت مفروض جز آنچه روی داده چاره ای نبوده است یا می شد بر راه های دیگری رفت؟ اهمیت این سخن در دو جاست: در اینکه اگر چه رویدادها تکرار نمی شوند، موقعیت ها می توانند در بافتار context های دیگری پیش آیند و نیز در این است که سرتاسر نگرش انسان به عمل سیاسی، به خود زندگی، بستگی به آن دارد: آیا انسان زنجیربند اوضاع و احوال است یا اوضاع و احوال فرصتی به انسان می دهد که نیروی آفرینده خود را بکار اندازد و جهان را بسازد. در پنجاه هزارسالی که از پدیدار شدن انسان فرزانه بر اختر زمین می گذرد این نگرش دومی، ما را از پیروزی به پیروزی بزرگتر رسانده است، با همه شکست ها.
ایرانیان سی سال پیش می توانستند تسلیم اوضاع و احوال خودشان، هرکدام در جهتی، نشوند و به این هاویه نیفتند، امروز نیز می توانند خود را بجای رها کردن در اکنون یا گذشته از این هاویه بیرون بکشند. شرطش آن است که پاره ئی مخالفان فعال رژیم از گذشته شان بیرون بیایند و توده مردم به اکنون خود تن در ندهند. پیامدهای گذشته دیگر به هیچ ترفند توجیه پذیر نیست؛ و توده مردم تنها با ساختن اینده می توانند از رنج امروز خود رهائی یابند. آنها که در نسل جوانتر نه غم گذشته خود را دارند، نه تا گردن در غرقاب دشواری های روز فرو رفته اند، در کنار آزاد شدگان از گذشته نوید بخش آینده ئی هستند که ارزش مبارزه دارد. البته ما نمی توانیم بسیاری از بندیان تاریخ را در میان خود ـ آنها که وظیفه اکنون و آینده را نگهداشتن و ساختن گذشته می دانند ـ به حال خود بگذاریم از احساس بستگی نسلی و شرکت در تجربه مشترک، اگر چه در دو سوی میدان، نیست. حتی به این سبب نیست که آنها به حال پیکار همگانی ما سودمندند. از اینجاست که آنها بهترین درس را می توانند به آیندگان بدهند. چه در آنچه سی چهل سال است کرده اند و چه در آنچه در سالهای باقی مانده شان می توانند؛ اگر آن تکان اخلاقی و سیاسی لازم را ـ لازم برای نسلی که چنین بدهی سنگینی به تاریخ دارد ـ به خود بدهند. آن تکان اخلاقی و سیاسی را در این بافتار context در یک جمله می توان خلاصه کرد ـ اینکه به جای بهره برداری سیاسی در پی درس گرفتن از تاریخ باشند. آنگاه به هر انگشت اتهامی که روی به دیگران می گیرند نگاهی نیز به خود خواهند انداخت.

یک سودمندی و زیبائی بررسی انتقادی تاریخی، پی بردن به سهمی است که کسان و گروه ها نه تنها در ویرانی خود بلکه در شکل دادن به دشمنان و مخالفان خود داشته اند. سهم ها طبعا یکسان نیست و با قدرت نسبت مستقیم دارد، ولی پی بردن به این حقیقت به ما همه کمک می کند که نگرشی یک سویه و جبری به تاریخ را بدور اندازیم. ما حتی می توانستیم دشمنان خود یا دست کم رفتارشان را نیز بهتر سازیم.

برگسون به همه ماندگان در جبر تاریخ ـ ضرورت آنچه روی داد و جز آن نمی شد ـ کمک بزرگی کرده است. او از جبر ناظر بر گذشته سخن می گوید. تا امری به گذشته نپیوسته باشد از جبری سخن نمی توان گفت. این نگرش به جبر همان است که ما برای آزاد کردن نیروهای آفریندگی خود لازم داریم. در آنچه امروز می کنیم جبری در میان نیست. ما محکوم به باز زیستن گذشته ها نیستیم، نامش را هرچه بگذارند. ما می توانستیم بهتر از این باشیم و باز می توانیم. اینجاست که «اگر»های تاریخی به کار می آیند. با شناخت آنهاست که در خود دگرگونیهای لازم را می دهیم.