شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

پنجشنبه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۸

پنجاه و دو جنگ مهم ایران قسمت بیست وهشتم

جنگ هراكليوس نبرد خسرو پرويز با روميان

تاريخ فرمانروايى مطلق دو قدرت ايران و روم بر جهان متمدن در قرون متوالى (پنجم قبل از ميلاد تا هفتم بعد از ميلاد) اكنون وارد آخرين صفحه خود شده بود. كسى گمان نمى كرد در زمانى كه شاهنشاهى ايران در اوج قدرت بود ناگهان توسط نيروهاى ناشناخته اى از مرزهاى جنوب غربى (اعراب) در هم كوبيده شود. اما قبل از فروپاشى امپراتورى بزرگ ايران توسط اعراب اتفاقى مهم براى اين كشور رخ داد كه در قدرت يافتن اعراب نيز بى تأثير نبود. ضعف فرماندهى فكاس سبب شد كه در ۶۱۰ ميلادى هراكليوس يا هرقل امپراتور روم شرقى شود وى بلافاصله با تهييج افكار عمومى و شارژ روحيه وطن پرستى رومى ها در كنار فراخوانى مسيحيت عليه ايرانيان قدرتى عظيم براى خود تدارك ديد و در ۶۲۲ از داردانل (هلسپونت آن زمان) گذشت و به خليج ايسوس رسيد و آماده درگيرى با شهر براز سردار ايرانى شد. نبردى سخت در گرفت و در انتها پس از ۲۰ سال اولين پيروزى نصيب روم شد. خسرو در سال بعد سپاه عظيمى متشكل از ۴۰ هزار سرباز را در كانزاكا (ارمنستان) جمع كرد و به ساير سپاه هاى خود نيز دستور داد كه در اين منطقه به او بپيوندند اما هرقل در اينجا دست به بهترين حركت نظامى خود زد. وى به سرعت خود را به سپاه خسرو رسانده و نگذاشت وى از سپاه هاى كمكى خود بهره ببرد. ناگهان ورق برگشت. خسرو پرويز كه تاكنون در هيچ جبهه اى شكست نخورده بود سپاه خود را ترك كرد و به كوه هاى اطراف فرار كرد. اين عقب نشينى سبب رسيدن هرقل مسيحى به شهر مذهبى و با اهميت اروميه (محل تولد زرتشت) شد و هرقل به تلافى انتقال صليب مقدس توسط خسرو پرويز از اورشليم به تيسفون آتش مقدس اروميه را (كه همواره بايد روشن مى بود) خاموش كرد. اين عقب نشينى و شكست خسرو را به شدت عصبانى كرد چرا كه وى اعتبار خود را از دست داده بود اما او هنوز حداقل سه سپاه بزرگ ديگر در اختيار داشت در ۶۲۴ نيروهاى او از جنوب وارد ارمنستان شده و هرقل يا هراكليوس را تعقيب كردند اما از بد حادثه دوباره سردار رومى بلايى را سر سپاه هاى ايرانى آورد كه آنها انتظار نداشتند. برترى نيروهاى ايرانى اين انتظار را در خسرو ايجاد كرده بود كه امپراتور رومى از خاك ايران خارج مى شود اما هرقل بدون از دست دادن فرصت هر سه سپاه ايرانى را كه هر كدام جدا از يكديگر بودند در هم مى شكند. زنجيره شكست هاى ايران در اين مجموعه نبردها گويى پايانى ندارد. در ۶۲۵ شهربراز سردار ايرانى شكستى ديگر از رومى ها در بين النهرين مى خورد. محاصره قسطنطنيه خسرو پرويز در اين زمان چاره را در تسخير پايتخت روم و كوبيدن سرمار به جاى ضربه زدن به تنه او ديد وى در ۶۲۶ اتحادى را با خانات آوار كه در شمال امپراتورى روم مستقر بودند بست و قرار گذاشت كه با آنها از شمال و جنوب قسطنطنيه را در هم بكوبند. اما نيروى درياى رومى مانع عبور نيروهاى ايرانى از تنگه داردانل شد و در نتيجه آوارها نيز از حمله خود فايده اى نبردند. اين در حالى بود كه تئودور برادر هرقل در نبردى در زمين شاهين براز فرمانده ايرانى را شكست داد. در ۶۲۷ ميلادى پس از آن كه هرقل مطمئن شد توان خسرو كاملاً تحليل رفته پايتخت ساسانى را هدف گرفت وى در پاييز همان سال به ۱۱۰ كيلومترى تيسفون (دستگرد) رسيد و درگير نبردى بزرگ در نينوا با سپاه هاى ايرانى شد اما شكست نخورده عقب نشست ظاهراً فشار نيروهاى پياده نظام رومى او را وادار به عقب نشينى مى كند و او سپاه را ترك مى كند. اما نيروهاى ايرانى بدون سردار به خوبى مقاومت مى كنند و در نتيجه هراكليوس از فتح تيسفون منصرف مى شود. اما بد نامى فرار (آن هم دوباره) سبب تنفر سرداران، اشراف و مردم ايران از خسرو پرويز مى شود. نتيجه نبردهاى پنج ساله ايران و روم شكست هاى خسرو پرويز تقريباً بلافاصله پس از پيروزى هاى بزرگ او روى داد و سبب شد تا علاوه بر كشته شدن وى ارتش ايران به شدت ضعيف شود. پس از خسرو پرويز نيز چند نفر يكى پس از ديگرى به سلطنت رسيدند اما هيچ كدام نتوانستند مانع انحطاط شاهنشاهى ايران شوند تا آن كه در ۶۳۵ ميلادى ضربات خردكننده اعراب ايران را براى صدها سال از قدرت متمركز ملى محروم كرد. شايد اگر خسرو پرويز با درايت بيشترى از پيروزى هاى خود بهره مى گرفت مى توانست از انحطاط ايران جلوگيرى كند اما حماقت ها و ستم او زمينه را براى سقوط ايران تسريع كرد.

برنامه سازمان جاسوسی ایالات متحده آمریکا

تنها چند هفته پس از حملات يازده سپتامبر 2001، «چارلز كروتهامر» تحليلگر واشنگتن‌ پست كه تريبون تبليغاتي نومحافظه‌كاران به شمار مي‌رود اهداف دولت بوش پس از اين حملات را شامل كشورهاي افغانستان، عراق، ايران، سوريه، ليبي و تشكيلات خودگردان فلسطين معرفي كرد. در حالي كه اولويت اصلي افغانستان بود و عراق هنوز سرنوشت نامعلومي داشت به اسرائيل چراغ سبز و اختيار تام داده شد كه با تشكيلات خودگردان مقابله كند. جورج بوش كاملاً خودنمايي مي‌كرد و به انزواي ياسرعرفات اهميت زيادي مي‌داد تا او در نوامبر 2004 در محاصره، جان خود را در رام‌الله از دست داد. به آريل شارون نخست‌وزير پيشين اسرائيل اجازه داده شد تا انتفاضه مسجدالاقصي را سركوب كند و بخش قابل توجهي از ساحل غربي را دوباره اشغال كند. در ژانويه 2002، مبارزه عليه افغانستان به زعم بوش پايان يافته بود و آمادگي براي اشغال عراق به حداكثر خود رسيده بود. تاكنون ده‌ها كتاب درباره طراحي برنامه‌هاي مختلف و فريبكاري نومحافظه‌كاران جهت توجيه تغيير رژيم در عراق منتشر شده است. «باب وودوارد» معاون سردبير واشنگتن‌پست وقايع رخ داده و نقش مقامات ارشد امريكايي را در برنامه اشغال عراق در چند كتاب شرح داده است.

رهبر ليبي، معمر قذافي هنگامي كه سرنوشت صدام را در عراق در بهار 2003 مشاهده كرد با لندن و سپس واشنگتن تماس گرفت و سعي كرد تا از سرنوشت مشابه صدام دوري گزيند. در ژانويه 2004، ليبي تمام شرايط غرب را پذيرفت و با پذيرش مسئوليت بمبگذاري در هواپيماي بوئينگ بر فراز «لاكربي» اسكاتلند، بيش از 3ميليارد دلار غرامت پرداخت و معاهده منع پيگيري توليد سلاح‌هاي شيميايي را امضا كرد و از همه مهمتر برنامه هسته‌اي خود را تمام و كمال تعطيل و تجهيزات خريداري شده در طول 2 دهه را راهي امريكا كرد.

از سوي ديگر سوريه با فشارهاي شديد ديپلماتيك و انزواي سياسي – اقتصادي مواجه شد و با تهديدات پيدا و پنهان دست و پنجه نرم كرد. در آوريل 2005، سوريه نيروهاي خود را پس از 29 سال حضور نظامي از لبنان خارج كرد. اگرچه فشارهاي امريكا در اجبار دمشق براي عقب‌نشيني از لبنان بسيار مؤثر واقع شد اما سوريه همچنان به عنوان هدفي براي تغيير رژيم در دستگاه‌هاي اطلاعاتي و نظامي ايالات متحده باقي ماند. آنچه كه نقش سوريه در حمايت از مقاومت عراقي‌ها در برابر امريكا و پذيرايي از نيروهاي مقاومت فلسطيني ناميده مي‌شد به عنوان گناه نابخشودني دمشق معرفي شد.
اما سخت‌ترين پوسته براي شكافتن وشكستن، همواره ايران بوده است
. موقعيت استراتژيك ايران برخلاف ميل واشنگتن پس از سقوط رژيم‌هاي طالبان و صدام ارتقاي قابل ملاحظه‌اي يافت و در سال 2004 شيعيان همپيمان با ايران در عراق كنترل دولت را در دست گرفتند اگرچه عراق هنوز تحت اشغال ايالات متحده بود. همچنين ايران نفوذ بسياري بر گروه مقتدا صدر يعني اصلي‌ترين سازمان شيعي مخالف حضور امريكا در عراق كسب كرد.

پس از آغاز دور دوم رياست جمهوري بوش در ژانويه 2005، بحث جدي در باب ايران در شوراي امنيت ملي امريكا درگرفت. بحث اصلي آن نبود كه در ايران تغيير رژيم رخ دهد يا نه بلكه آن بود كه براي چنين تغييري بايد از قدرت نرم بهره گرفت يا سخت؟ «ديك چني» معاون پيشين رئيس جمهوري امريكا و «دونالد رامسفلد» وزير دفاع پيشين انجام سلسله حملات نظامي را پيشنهاد كردند در حالي كه «كاندوليزا رايس» وزير خارجه پيشين امريكا و «توني بلر» نخست وزير پيشين انگليس خواهان بهره‌گيري از قدرت نرم بودند. سرانجام مشاوران نظامي رئيس جمهوري امريكا به وي گوشزد كردند كه با تشديد شرايط ضدامنيتي در عراق، درگيري نظامي با ايران براي امريكا بسيار خطرناك و موجب تخليه قواي نظامي ايالات متحده خواهد شد.
در بين سال‌هاي 2005 الي 2009 كنگره امريكا بيش از 400 ميليون دلار جهت اجراي برنامه‌هاي وزارت خارجه با عنوان «پيشبرد دموكراسي» تصويب كرد اعلاوه بر اين تصميم ساير ابزارها براي اعمال قدرت نرم در ايران بود. اين برنامه‌ها شامل تزريق پول به گروه‌هاي ناراضي ايراني نيز مي‌شد. در سال2008 كنگره به طور مشخص مبلغي را براي مقابله با برنامه‌هاي فيلتر اينترنتي در ايران اختصاص داد كه عنوان پيشبرد ابزارهاي ضدسانسور و خدمات گسترش آزادي در جوامع بسته را به آن داد
.
در سال 2007، «برايان راس» خبرنگار ارشد اي.بي‌.سي نيوز پرده از عناصر قدرت نرم كه از سوي «سيا» به كارگيري و از سوي دولت بوش تأييد مي‌شود برداشت. در اين گزارش آمده بود كه مقامات فعلي و پيشين اطلاعاتي به
ABC گفته‌اند كه CIA تأييد محرمانه كاخ سفيد را براي عمليات تاريك يا پنهان جهت بي‌ثبات كردن دولت ايران دريافت كرده و اين عمليات در حال پيگيري است. اين مقامات تأكيد كردند كه عمليات «سيا» در ايران مرگبار نخواهد بود و شامل تبليغات رسانه‌اي پرحجم و هم‌راستا، انتشار مقالات منفي مطبوعاتي، كاستن از ارزش ريال ايران و محدود كردن مبادلات بانكي اين كشور خواهد شد. در اين گزارش آمده است كه تبليغات منفي يكي از مهم ترين ابزارهاي مورد استفاده «سيا» براي پيشبرد اين هدف است.
سه روز بعد از انتشار اين گزارش روزنامه انگليسي ديلي تلگراف از طرح‌هاي «سيا» براي تبليغات منفي و اطلاع‌رساني انحرافي با هدف بي‌ثبات كردن و فروپاشي رژيم در ايران پرده برداشت. اين گزارش حاكي از آن بود كاخ سفيد براي نخستين بار به «سيا» حق جمع‌آوري اطلاعات از داخل ايالات متحده كه حوزه اختصاصي اف.بي.آي محسوب مي‌شود را داده است تا اين سازمان از مهاجران ايراني كه در امريكا زندگي مي‌كنند اطلاعات كسب كند. در ادامه اين گزارش آمده است كه ايرانيان حاضر در امريكا با خانواده‌هاي خود در ايران پيوندهايي دارند و منابع مناسبي براي كسب اطلاعات به شمار مي‌روند
.
اخبار
«ABC» حاكي است كه بخشي از برنامه «سيا» تأمين پول و سلاح براي گروه مسلح «(تروريستي) موسوم به «جندالله» است كه از خاك پاكستان عليه مواضعي در ايران به عمليات نظامي دست زده است. از سال2007 به اين سو مقامات امنيتي در ايران دهها تن از اعضاي گروه‌هاي شورشي را كه با «سيا» پيوندهايي داشته‌اند بازداشت كرده‌اند كه اين گروهها دست به كار بمب‌گذاري و عمليات خشونت‌بار بوده‌اند كه آخرين آنها مربوط به 2هفته قبل از انتخابات بوده است كه يك مورد بمب‌گذاري منجر به مرگ 20 نفر شد. يك روز بعد از اين تاريخ يعني 31مه 2009 يك مورد بمب‌گذاري در برنامه مبارزات انتخاباتي محمود احمدي‌نژاد انجام شد.

علاوه بر اين فعاليت‌ها حدود 2هزار عضو گروه مسلح شورشي مجاهدين خلق (منافقين) كه به دنبال براندازي مسلحانه رژيم در ايران است از سوي نيروهاي امريكايي در عراق پناه داده شده‌اند اگرچه اين گروه از سال1997 در ليست گروه‌هاي تروريست وزارت خارجه امريكا جاي گرفته است. گزارش ديلي تلگراف همچنين حاكي است كه «مارك فيتز پاتريك» مقام ارشد سابق وزارت خارجه امريكا كه اكنون با مؤسسه مطالعات استراتژيك لندن همكاري مي‌كند گفته است كه خرابكاري صنعتي، استراتژي امريكا براي مانع‌تراشي در برابر برنامه‌هاي هسته‌اي ايران بوده است كه بدون عمليات نظامي يا به جاي گذاشتن رد پا بايد انجام شود.
ديلي تلگراف مي‌نويسد: «سيا» اجازه يافته است تا ابزارهاي ارتباطي لازم را براي گروه‌هاي اپوزيسيون در ايران جهت همكاري با يكديگر و عبور از سانسورهاي اينترنتي در ايران فراهم كند. استفاده از اين ابزارها و تجهيزات كمك فراواني به تشديد رويارويي‌هاي اخير در ايران كرد. لازم به ذكر است كه فعاليت‌هاي سيا در ايران با بودجه اين سازمان پشتيباني مي‌شود و ربطي به
400ميليون دلار تصويبي در كنگره براي فعاليت هاي آشكار وزارت خارجه ندارد. بنابراين به راحتي مي‌توان به اين نتيجه رسيد كه كل بودجه بي‌ثبات‌سازي ايران از سال 2006 به اين سو بالغ بر 1 ميليارد دلار شده است.
در طول دهه 80 دولت امريكا و خصوصاً «سيا» در ايجاد درگيري و شورش و ناآرامي‌هاي گسترده و حركات اعتراضي در اروپاي شرقي بسيار فعال بود. اين برنامه‌ها در چندين كتاب و مقاله آشكار شده است. دكتر «زبيگينو برژينسكي
» مشاور پيشين امنيت ملي امريكا در دوره كارتر در مصاحبه با سي‌ان‌ان در 21 ژوئن 2009 اين برنامه‌ها را تأييد كرد.وي در اظهارنظري درباره تأمين بودجه جنبش همبستگي لهستان در سال 1980 و در طول حاكميت كمونيست‌ها در اين كشور خاطرنشان ساخت كه من خود كاملاً درگير اين برنامه بوده ام و سعي در تشديد مخالفت‌ها و استفاده از آنها كرده‌ام. وي در پاسخ به سؤالي درباره تغيير رژيم در ايران آن را مطلوب امريكا دانست و موجب ايجاد تسهيلات براي امريكا در سطح جهان عنوان كرد اما لازمه آن را «به كارگيري و جمع‌آوري دقيق اطلاعات» دانست. در 28 ژوئن گذشته «فريد زكريا» مجري سي‌ان‌ان ميزبان «باب بائر» كارشناس بازنشسته «سيا» بود كه 21 سال سابقه خدمت در پست خود را داشته است و سال‌ها در سمت افسر ارشد در خاورميانه فعال است. وي پرسيد: آيا حقيقت دارد كه ما در جهت تغيير رژيم فعال هستيم؟ آيا درست است كه ما گروه‌هاي اپوزيسيون داخل و خارج از ايران را براي بي‌ثباتي داخلي تحريك مي‌كنيم و از آنها پشتيباني مالي مي‌نماييم؟

بائر پاسخ داد: قطعاٌ چنين است و افزود: عمليات سري و محرمانه عليه ايران از خاك افغانستان و عراق پيگيري مي‌شود.
عمليات محرمانه بنياد ملي دموكراسي
(NED) و ساير سازمان‌هاي تحت پشتيباني دولت امريكا براي حمايت از گروه‌ها و جنبش‌هاي پيگير انقلاب‌هاي «رنگين» نيز همچنان ادامه دارد. انقلاب نارنجي اوكراين، انقلاب گل رز گرجستان، انقلاب گل لاله قرقيزستان، انقلاب سدر لبنان و انقلاب زعفران برمه و اكنون انقلاب سبز در ايران همگي از سوي گروه‌هاي تحت حمايت غرب يا اشخاص متمايل به غرب عليه حكومت‌ها پيگيري و اجرا شده‌اند.

گاردين در گزارشي خاطرنشان كرده است كه مؤسسات «USAID» بنياد ملي دموكراسي، مؤسسه بين‌المللي جمهوريخواهي، انستيتو بين‌المللي دموكراتيك ملي و بنياد آزادي (فريدوم هاوس) امريكا مستقيماً درگير حمايت از اين انقلاب‌ها بوده‌اند. روزنامه‌هاي واشنگتن‌پست و نيويورك تايمز حمايت‌هاي گسترده غرب از چنين تحولاتي را افشا كرده‌اند.
«
سعيد بهبهاني» منتقد جدي رژيم ايران در تحولات اخير و مؤسس تلويزيون
«ميهن تي وي» در خارج، از واشنگتن دي‌سي مي‌گويد دستگاه حاكمه ايالات متحده در اوايل ژوئن (اواخر ارديبهشت) با فعالان مبارزات انتخاباتي ميرحسين موسوي تماس گرفت. وي مدعي است كه در آن زمان يك تاجر ناشناس ايراني ـ امريكايي كه به هيلاري كلينتون وزير خارجه امريكا نزديك است با «مهدي خزعلي» مدير برنامه‌هاي انتخاباتي موسوي در دبي ديدار و گفت‌وگو داشته است.روز بعد، خزعلي از سوي بخش فارسي صداي امريكا چهره‌اي قابل ستايش دانسته و با او به تفصيل مصاحبه شد.

VOAمدعي است كه در ايران 15 ميليون مخاطب دارد. ساير گروه‌هاي اپوزيسيون ايراني شكايت كرده‌اند كه VOA سياست حمايت از كانديداي اصلاح طلبان را در پيش گرفته و به بايكوت كساني پرداخته است كه از نرفتن به پاي صندوق‌ها و به چالش كشيدن مشروعيت رژيم در ايران حمايت كرده‌اند.

نقش رسانه‌هاي غربي چند هفته پيش و در جريان تحولات پس از انتخابات در ايران درخشان بوده است. اين ابزارها همواره به عنوان سلاح سرد امريكا براي پيشبرد برنامه‌هايش كه در جنگ عراق نيز كاربرد گسترده داشته به كار گرفته شدند.
در نوامبر 2005 انتخابات پارلماني در مصر برگزار شد. اين انتخابات در
3 مرحله انجام شد تا كنترل آن براي رژيم آسانتر باشد. هنگامي كه مخالفان به رهبري گروه «الكفايد» و «اخوان المسلمين» در دور اول به پيروزي گسترده دست يافتند، دولت كانديداهاي مخالف و سازمان دهندگان را به شدت ضرب و شتم و آنها را بازداشت كرد. هزاران مصري به خاطر اعمال تاكتيك‌هاي سركوبگرانه رژيم به خيابان‌ها ريخته و به تظاهرات پرداختند. رسانه‌هاي غربي از اين وقايع به ندرت اخبار يا گزارش‌هايي را منتشر كردند و هيچگاه صحنه‌هاي سركوب تظاهركنندگان بي‌شمار را از سوي نيروهاي دولتي به تصوير نكشيدند. علاوه بر آن در طول جنگ 22 روزه اسرائيل عليه غزه ميليونها تن در سراسر جهان شامل دهها هزار تن در ايالات متحده روزانه عليه خشونت دستگاه نظامي اسرائيل عليه شهروندان بي‌دفاع تظاهرات برگزار كردند.
علي رغم كشته شدن 1400 نفر در غزه و مجروح شدن بيش از 5 هزار تن كه يك سوم آنها را كودكان تشكيل مي‌دادند پوشش خبري و تصويري اين واقعه همپاي پوشش خبري وقايع اخير در ايران نبود. عملكرد اين رسانه‌ها در گزارش انتخابات ايران را مي‌توان پوشش «فرا رأي‌گيري» نام نهاد. بلافاصله پس از رأي‌گيري گزارش دادند كه تعداد شركت‌كنندگان در برخي حوزه‌هاي رأي‌گيري بيش از 100 درصد بوده و تقلبات گسترده‌اي صورت گرفته است. آنها گزارش مي‌كردند كه مقامات مسئول آنچنان در تقلب تعجيل داشتند كه خود صندوق‌هاي رأي را انباشته‌اند
.

چنانچه اين رسانه‌ها با يك كارشناس انتخابات ايران گفت‌وگو مي‌كردند به راحتي پي به حقيقت مي‌بردند. در ايران اجباري براي رأي‌گيري در نقطه خاصي وجود ندارد. شهروندان با خود كارت رأي‌گيري همانند شهروندان امريكايي حمل نمي‌كنند. هر شهروند اختيار دارد با شناسنامه‌اش در هر جاي ايران كه خواست رأي بدهد. پس از رأي‌گيري شناسنامه ممهور و اثر انگشت گرفته مي‌شود تا نتوان از يك نفر 2 بار رأي گرفت.

اين مسئله فقط به اين انتخابات منحصر نمي‌شد. در انتخابات پيشين نيز در بسياري از حوزه‌ها تعداد آرا بيشتر از جمعيت واجدشرايط آن منطقه بوده است. زيرا مسافران يا افراد ورودي به آن حوزه آراي خود را در آنجا به صندوق انداخته‌اند. اين مثال و اصرار پوشش رسانه‌اي قوي به آن نه تنها حاكي از غفلت است بلكه نشانگر و مبين فريبكاري آشكار است.
در 22 ژوئن (اول تير) عباس كدخدايي سخنگوي شوراي نگهبان يعني نهاد نظارتي رسمي بر انتخابات با شركت در يك كنفرانس خبري اعلام كرد كه 646 مورد شكايت از سوي كانديداهاي شكست خورده رسيده و اين شورا در حال بررسي آنها است
.
كدخدايي گفت: شكايات اصلي از سوي ميرحسين موسوي داير بر وجود آراي بيش از افراد واجدشرايط در بيش از 170 شهر بوده است كه بر تعداد آراي اخذ شده از سوي وي نسبت به كانديداي برنده تأثيرگذار بوده است
.
كدخدايي سپس توضيح داد كه چنين پديده‌اي البته همانند انتخابات‌هاي پيشين وجود داشته اما منحصر به 50 شهر بوده است كه حداكثر مي‌توانسته 3 ميليون رأي را تحت تأثير قرار دهد. به عبارت ديگر فقط 3 ميليون نفر در سراسر ايران خارج از حوزه انتخابيه محل سكونت خويش رأي داده‌اند
.

وي تأكيد كرد كه با توجه به 11 ميليون تفاوت آرا بين نفر اول و نفر دوم حتي اگر تمامي اين 3 ميليون رأي را غيرقانوني فرض كنيم (كه چنين نيست) باز هم تفاوت آرا تعيين كننده نخواهد بود و اثري در نتيجه كلي نخواهد داشت.
اما دقايقي پس از اين توضيحات خبرگزاري آلمان و به دنبال آن رويترز گزارش دادند كه شوراي نگهبان وجود آراي بيش از حد واجدشرايط در بيش از 50 شهر را تأييد كرده است و خواننده يا شنونده را با اين ابهام كه اين آرا ساختگي بوده‌اند روبه‌رو كردند. حال آن كه سخنگوي شوراي نگهبان توضيحات قانع كننده‌اي در اين باب داشت. اين گزارش از سوي رويترز و
DW تيتر اصلي بسياري از رسانه‌هاي غربي در روز بعد را به خود اختصاص داد.

گروه‌هاي اپوزيسيون با استفاده از ابزارهاي الكترونيك نظير پيامك‌هاي موبايل و سايت‌هاي اينترنتي فيس بوك، توئيتر، يوتيوب و وبلاگ‌هاي سياسي به طور گسترده نظارت خود را ابراز مي‌كردند.

هيلاري كلينتون وزيرخارجه امريكا به طور كاملاً استثنايي و غيرعادي از «توئيتر» خواست برنامه‌هاي پشتيباني خود را به گونه‌اي تنظيم كند كه به اپوزيسيون ايراني امكان حداكثر بهره‌برداري داده شود. آنچه جالب توجه و حيرت‌انگيز مي‌نمود آن بود كه اكثر اين پيام ها به زبان انگليسي بود نه فارسي. به راستي مخاطب اين پيام‌ها چه كساني بودند؟ چرا تظاهركنندگان پلاكاردهايي در دست داشتند كه برروي آنها سؤال ?Where is my vote (رأي من كجاست) به زبان انگليسي درج شده بود در حالي كه زبان رسمي در ايران فارسي است؟

براساس پژوهشي كه سايت charting stocks انجام داده در طول 3 روز پس از انتخابات، اكثريت پيام‌هاي ارسالي از «توئيتر» (بيش از 30 هزار پيام) مبادله شد. حال آن كه تمامي اين پيام‌ها فقط در روز نخست پس از انتخابات توليد شده بودند و جالب‌تر آن كه فقط 6/0 درصد از اين ميزان از سوي ايرانيان مورداستفاده قرار گرفت و 34 درصد از فضاي توئيتر به امريكايي‌ها اختصاص دارد.

هنري كيسينجر وزيرخارجه اسبق امريكا و تحليلگر ارشد مسائل راهبردي در روز 19 ژوئن در مصاحبه‌اي با BBC خبر از مداخلات گسترده واشنگتن در مسائل ايران داد.

وي گفت: چنانچه ما با اعمال قدرت نرم نتوانيم رژيم موردنظر خود را در ايران روي كار آوريم در اين صورت بايد به بكارگيري قدرت سخت از سوي واشنگتن يا تل‌آويو براي براندازي بينديشيم.وي تأكيد كرد كه برداشتش از سياست «باراك اوباما» در شرايط كنوني آن است كه وي مي‌خواهد دست دخالت واشنگتن مخفي باقي بماند و رو نشود.
منبع
Daylife:

دوشنبه، مرداد ۰۵، ۱۳۸۸

پنجاه و دو جنگ مهم ایران قسمت بیست وهفتم

جنگ شاپور سوم ساساني انتقام فتوحات اسكندر مقدوني


شاپور كه‌ هنگام‌ جلوس‌ چهل‌ ساله‌ بود، تا وقتي‌ كه‌ اردشير حيات‌ داشت‌ به‌ احترام‌ او تاج‌گذاري‌ نكرد؛ بعد از آن‌ هم‌ يك‌ چند توالي‌ حوادث‌ به‌ او فرصت‌ براي‌ اين‌ كار نداد، فقط‌ مدتها بعد، ظاهراً بعد از اولين‌ جنگ‌ با روم‌، فرصت‌ اجراي‌ اين‌ مراسم‌ را پيدا كرد (ح‌ 244). با آنكه‌ او به‌ قدر پدرش‌ در جنگها فاتح‌ نبود، باز سلطنت‌ سي‌ و يك‌ ساله‌اش‌ يك‌ دوره‌ي‌ اقتدار طولاني‌ در تاريخ‌ سلسله‌ي‌ نوبنياد محسوب‌ شد و به‌ همين‌ سبب‌ در قسمتي‌ از خاطره‌ي‌ آن‌، مثل‌ مورد پدرش‌، روايت‌ تاريخ‌ با افسانه‌ها در آميخت‌ - يا رنگ‌ افسانه‌ گرفت‌. از آن‌ جمله‌ در اين‌ روايات‌ گفته‌اند مادر شاپور دختر اردوان‌ آخرين‌ پادشاه‌ اشكاني‌ بود و وقتي‌ كه‌ اردشير از اين‌ قصه‌ آگاه‌ شد، به‌ قتل‌ او كه‌ فرزندي‌ هم‌ در شكم‌ داشت‌ فرمان‌ داد. همين‌ نكته‌ و علاقه‌ي‌ ابرسام‌ به‌ حفظ‌ جان‌ كودك‌ شاهانه‌ سبب‌ گشت‌ كه‌ كودك‌ يك‌ چند در خارج‌ از دربار و دور از ديدار پدر زيست‌، و بالاخره‌ طي‌ ماجرايي‌ افسانه‌وار مورد قبول‌ پدر گشت‌؛ اما واقعيتهاي‌ تاريخ‌ با اين‌ روايت‌ توافق‌ ندارد، چنان‌ كه‌ شواهد ديگر نشان‌ مي‌دهد كه‌ شاپور در جنگ‌ هرمزدگان‌ در كنار پدر مي‌جنگيد، لاجرم‌ نواده‌ي‌ اردوان‌ مقتول‌ نبود. در مورد جنگي‌ هم‌ كه‌ در ماجراي‌ محاصره‌ي‌ شهر هتره‌ در بين‌النهرين‌ در جنوب‌ محل‌ نينوا روي‌ داد و منجر به‌ فتح‌ نهايي‌ آن‌ شهر شد روايات‌ مي‌گويد پادشاه‌ آنجا از اعراب‌ قضاعه‌ بود و ضيزن‌ نام‌ داشت‌ و او را ساطرون‌ (سطرون‌ = ساطرپ‌؟) مي‌خواندند. شهر در مقابل‌ سپاه‌ ايران‌ به‌ مقاومت‌ ايستاد چنان‌ كه‌ پيش‌ از آن‌ هم‌ بارها در برابر سپاه‌ روم‌ ايستادگي‌ كرده‌ بود، اما دختر ساطرون‌، كه‌ نضيره‌ (يا مالكه‌) نام‌ داشت‌ و در آن‌ ايام‌ به‌ خارج‌ شهر آمده‌ بود، شيفته‌ي‌ شاپور شد و با وعده‌ي‌ وصلي‌ كه‌ از وي‌ يافت‌، دروازه‌ي‌ شهر را به‌ روي‌ سپاه‌ ايران‌ گشود. دنباله‌ي‌ روايت‌ حاكي‌ از آن‌ است‌ كه‌ شاپور از كيد او ترسيد و بد عهديي‌ را كه‌ او با پدر كرد كيفر سخت‌ داد، اما عين‌ روايت‌ با تفاوت‌ در نام‌ اشخاص‌ در روايت‌ ديگر در باب‌ شاپور دوم‌ (ذوالاكتاف‌) نقل‌ شده‌ است‌؛ به‌ علاوه‌، نظير آن‌ در مورد نانيس‌ ، دختر كرزوس‌ ليديه‌، و تحويل‌ سارديس‌ به‌ دشمن‌ نيز نقل‌ است‌. ساير اجزاي‌ روايت‌ نيز در قصه‌هاي‌ عاميانه‌ي‌ اقوام‌ مختلف‌ تكرار شده‌ است‌ و اين‌ جمله‌، نشان‌ مي‌دهد كه‌ شكل‌ روايت‌ اصل‌ تاريخي‌ ندارد و چيزي‌ جز يك‌ قصه‌ي‌ سرگردان‌ نيست‌ هر چند ماجراي‌ محاصره‌ و فتح‌ شهر به‌ وسيله‌ي‌ شاپور يا پدرش‌ اردشير واقعيت‌ دارد و قصه‌ نيست‌. نقشهاي‌ برجسته‌اي‌ كه‌ همراه‌ با كتيبه‌هاي‌ شاپور بر صخره‌هاي‌ اطراف‌ كازرون‌ و ديگر شهرهاي‌ پارس‌ از اين‌ دومين‌ پادشاه‌ خاندان‌ ساسانيان‌ باقي‌ است‌ او را مردي‌ خوش‌ بالا با صورت‌ مطبوع‌ و سيماي‌ موقر نشان‌ مي‌دهد كه‌ غرور شاهانه‌ در تمام‌ حركات‌ و حالات‌ او به‌ نحو بارزي‌ به‌ چشم‌ مي‌خورد و ديدار او را تا حدي‌ نادلپذير جلوه‌ مي‌دهد. در بين‌ روايات‌ ديگر، آنچه‌ كه‌ منبع‌ رومي‌ راجع‌ به‌ رفتار او با اُذَيْنَه‌ پادشاه‌ تَدْمُرْ (پالمير در جنوب‌ صحراي‌ شام‌) نقل‌ مي‌كند، اين‌ غرور و خودبيني‌ شاهانه‌ي‌ او را كه‌ در نقشهاي‌ سكه‌هايش‌ نيز پيداست‌ برجسته‌تر مي‌سازد. بر وفق‌ اين‌ روايت‌، وقتي‌ كه‌ شاپور در جنگي‌ كه‌ منجر به‌ اسارت‌ والريان‌ امپراطور روم‌ شد در آن‌ سوي‌ فرات‌ مي‌تاخت‌، اين‌ اذينه‌ درصدد جلب‌ دوستي‌ او برآمد و هداياي‌ بسيار با نفايس‌ نادر كه‌ باريك‌ قطار شتر مي‌شد با نامه‌اي‌ دوستانه‌ به‌ نزد وي‌ فرستاد و از سابقه‌ي‌ دوستي‌ كه‌ همواره‌ نسبت‌ به‌ خاندان‌ وي‌ داشت‌ در آن‌ نامه‌ ياد كرد، اما شاپور كه‌ در لحن‌ نامه‌ي‌ او بويي‌ از خودبيني‌ يافت‌ يا آن‌ را چنان‌ كه‌ بايد متواضعانه‌ نديد، برآشفت‌ و نامه‌ را از هم‌ بدريد و گفت‌ اين‌ اذينه‌ كيست‌ و از كدام‌ سرزمين‌ است‌ كه‌ با خداوندگار خويش‌ چنين‌ گستاخ‌وار سخن‌ مي‌گويد؟ آن‌گاه‌ فرمان‌ داد تا هداياي‌ او را به‌ فرات‌ ريزند و خود او را دست‌ بسته‌ به‌ پيشگاه‌ آرند. اين‌ جبروت‌ شاهانه‌ كه‌ خشم‌ و كينه‌ي‌ عربي‌ را در وجود اذينه‌ برانگيخت‌ و بازگشت‌ از اين‌ سفر پيروزمندانه‌ را براي‌ شاپور مايه‌ي‌ اهانت‌ و حتي‌ شكست‌ به‌ دست‌ اين‌ شيخ‌ عرب‌ ساخت‌ و او را دست‌ نشانده‌ي‌ متحد روم‌ كرد، در سيماي‌ مغرور و موقر شاپور به‌ چشم‌ مي‌خورد و حماقت‌ را در نقاب‌ غرور مي‌پوشاند. نقشهايي‌ هم‌ كه‌ والريانوس‌ (والريان‌) امپراطور اسير، را در پيش‌ پاي‌ او افتاده‌ نشان‌ مي‌دهد، تصويري‌ از همين‌ غرور فوق‌العاده‌ي‌ اوست‌ كه‌ حاكي‌ از عظمت‌ اخلاقي‌ نيست‌؛ و هر چند آنچه‌ درباره‌ي‌ بد رفتاري‌ او با امپراطور اسير در روايات‌ مأخوذ از روميان‌ نقل‌ است‌، بيشتر به‌ وسيله‌ي‌ دشمنان‌ مسيحي‌ اين‌ امپراطور مشرك‌ روايت‌ شده‌ است‌ و براي‌ مورخ‌ چندان‌ اعتبار ندارد، تصوير وضع‌ التماس‌آميز مرد اسير در پيش‌ پاي‌ اسب‌ شاه‌ هم‌ چندان‌ حاكي‌ از نجابت‌ شاهانه‌ي‌ سوار فاتح‌ به‌ نظر نمي‌آيد. شاپور اين‌ مايه‌ غرور و جبروت‌ و قساوت‌ خويش‌ را هم‌ مثل‌ دلاوري‌ و جنگجويي‌ و پايداري‌ خويش‌ از پدرش‌ اردشير ميراث‌ يافته‌ بود. وي‌ كه‌ در طي‌ چهارده‌ سال‌ سلطنت‌ پدر در كنار او جنگيده‌ بود، و در تمام‌ سالهاي‌ اخير هم‌ شريك‌ يا جانشين‌ او بود، از همان‌ آغاز جلوس‌ اتمام‌ كارهايي‌ را كه‌ در دوران‌ فعاليت‌ پدرش‌ ناتمام‌ مانده‌ بود به‌ عهده‌ داشت‌. سياست‌ تعرضي‌ پدر را نيز در ايجاد وحدت‌ و تمركز در تمام‌ كشور ادامه‌ داد. در غرب‌ با روم‌ و در شرق‌ با كوشان‌ كشمكشهايي‌ را كه‌ ادامه‌ي‌ آنها مي‌بايست‌ قلمرو وي‌ را به‌ آنچه‌ در دوره‌ي‌ پيش‌ از عهد مقدوني‌ بود برساند، به‌ جد تمام‌ تعقيب‌ كرد. كوشان‌ در آن‌ ايام‌ دوران‌ شكوفايي‌ خود را پشت‌ سرگذاشته‌ بود اما ثروتي‌ كه‌ از بازرگاني‌ شرق‌ و غرب‌ اندوخته‌ بود آن‌ را براي‌ قلمرو شاپور خطري‌ مجسم‌ مي‌كرد. حمايتي‌ هم‌ كه‌ كوشان‌ از آغاز نهضت‌ اردشير از خاندان‌ اشكانيان‌ و از جنبشهاي‌ ضد اردشير در ارمنستان‌ مي‌كرد آن‌ كشور را در نظر شاپور به‌ صورت‌ يك‌ متحد بالقوه‌ي‌ روم‌ تصوير مي‌نمود. اما خود روم‌ كه‌ هنوز در ارمنستان‌ و بين‌النهرين‌ از تحريك‌ و توطئه‌ بر ضد ايران‌ نمي‌آسود، در اين‌ ايام‌ در نوعي‌ هرج‌ و مرج‌ نظامي‌ و سياسي‌ غوطه‌ مي‌خورد. هرج‌ و مرج‌ چنان‌ بود كه‌ در مدت‌ سلطنت‌ سي‌ و يك‌ ساله‌ي‌ شاپور بيش‌ از سي‌ تن‌ در آنجا به‌ عنوان‌ فرمانروا بر مسند نشستند. غالب‌ اين‌ فرمانروايان‌ هم‌ به‌ وسيله‌ي‌ سربازان‌ خويش‌ به‌ امپراطوري‌ انتخاب‌ مي‌شدند و چند صباح‌ بعد نيز به‌ دست‌ آنها بر كنار يا كشته‌ مي‌شدند. ادامه‌ي‌ اين‌ وضع‌ به‌ شاپور فرصت‌ داد تا جنگ‌ تعرضي‌ به‌ قلمرو روم‌ را ادامه‌ دهد. در اين‌ جنگها يك‌ امپراطور در حال‌ عقب‌نشيني‌ از مرزهاي‌ وي‌ كشته‌ شد، امپراطوري‌ ديگر براي‌ بازگشت‌ به‌ كشور خود ناچار به‌ پرداخت‌ فديه‌ و باج‌ به‌ وي‌ شد و يك‌ امپراطور هم‌ به‌ اسارت‌ وي‌ افتاد و تا پايان‌ عمر در اسارتش‌ باقي‌ ماند. شاپور كه‌ در ادامه‌ي‌ سياست‌ تعرضي‌ پدر در بين‌النهرين‌ و سوريه‌ به‌ تاخت‌ و تاز در اراضي‌ روم‌ پرداخته‌ بود، در همان‌ آغاز جلوس‌، نصيبين‌ و حَرّانْ را گرفته‌ بود، و سپاه‌ او در آن‌ سوي‌ فرات‌ تا انطاكيه‌ي‌ سوريه‌ پيش‌ رفته‌ بود. در اين‌ هنگام‌ گرديانوس‌، امپراطور جوان‌ كه‌ داعيه‌ي‌ كسب‌ قدرت‌ در روم‌ او را به‌ مقابله‌ با اين‌ تهديدها واداشته‌ بود، همراه‌ پدر زن‌ خويش‌ تيمه‌ سيوس‌ كه‌ سرداري‌ جنگ‌ آزموده‌ بود لشكري‌ گران‌ به‌ دفع‌ وي‌ تجهيز كرد. گرديانوس‌ انطاكيه‌ را از تعرض‌ سپاه‌ ايران‌ خلاص‌ كرد، نصيبين‌ و حران‌ را باز پس‌ گرفت‌ و درفش‌ روم‌ را تا سواحل‌ دجله‌ پيش‌ برد. اما در اين‌ ميان‌ پدر زنش‌ تيمه‌ سيوس‌ ناگهان‌ بيمار شد و درگذشت‌. در سپاهش‌ هم‌ اختلافات‌ در گرفت‌ و ناچار به‌ عقب‌نشيني‌ شد و در شورشي‌ كه‌ ظاهراً فيليپ‌، فرمانده‌ جديد سپاهش‌، بر ضد او به‌ راه‌ انداخت‌ كشته‌ شد (244) و نقشه‌هاي‌ او در غلبه‌ بر بابل‌ عقيم‌ ماند. جانشين‌ او فيليپ‌، معروف‌ به‌ عرب‌، كه‌ سردار سپاهش‌ هم‌ شده‌ بود و از جانب‌ سربازان‌ به‌ امپراطوري‌ انتخاب‌ شده‌ بود براي‌ تحكيم‌ امپراطوري‌ متزلزل‌ خود بازگشت‌ به‌ روم‌ را ضروري‌ يافت‌ و به‌ همين‌ سبب‌ مذاكره‌ با شاپور را لازم‌ ديد. امپراطور جديد، چنان‌ كه‌ شاپور در كتيبه‌ي‌ خود در كعبه‌ي‌ زرتشت‌ ياد مي‌كند، نزد وي‌ آمد، پانصد هزار دينار فديه‌ داد و با پرداخت‌ مبلغي‌ غرامت‌ با پادشاه‌ پارس‌ پيمان‌ متاركه‌اي‌ منعقد كرد كه‌ براي‌ ايران‌ متضمن‌ منفعت‌ بود و براي‌ روم‌ همچنان‌ كه‌ بعضي‌ مورخان‌ از روي‌ انصاف‌ خاطرنشان‌ كرده‌اند تا حدي‌ كه‌ مقتضاي‌ احوال‌ اجازه‌ مي‌داد متضمن‌ وهن‌ نمي‌شد. اين‌ متاركه‌ تقريباً تا چهارده‌ سال‌ از هر دو جانب‌ رعايت‌ شد. در ايران‌ به‌ شاپور فرصت‌ داد تا وحدت‌ و تمركز را در تمام‌ كشور برقرار سازد و كساني‌ را كه‌ در مدت‌ درگيريهاي‌ او با روم‌ داعيه‌ي‌ طغيان‌ و استقلال‌ يافته‌ بودند به‌ انقياد وادارد. در واقع‌ اقوام‌ ولايات‌ ساحل‌ خزر از آغاز سلطنت‌ او سر به‌ طغيان‌ برآورده‌ بودند. از وقايعنامه‌ي‌ اربلا چنان‌ برمي‌آيد كه‌ شاپور در اولين‌ سال‌ سلطنت‌ - در واقع‌ بعد از تاجگذاري‌ - با طوايف‌ خوارزمي‌، مردم‌ ماد در نواحي‌ جبل‌ ، وايف‌ گيل‌ و ديلم‌ و گرگان‌ جنگيد و آنها را به‌ اظهار طاعت‌ وادار كرد. از كتاب‌ پهلوي‌ شهرستانهاي‌ ايران‌ ، نيز چنان‌ مستفاد مي‌شود كه‌ وي‌ در خراسان‌ با فرمانروايي‌ به‌ نام‌ پهله‌زاگ‌ جنگيد و در آنجا شهر نوشاپور (نيشاپور) را بنياد نهاد. در همين‌ سالها ارمنستان‌ هم‌ كوششي‌ براي‌ اعاده‌ي‌ استقلال‌ از دست‌ رفته‌ كرد (253) اما سپاه‌ شاپور در دفع‌ اين‌ اقدام‌ با چنان‌ قاطعيت‌ و سرعتي‌ عمل‌ كرد كه‌ تا چندين‌ سال‌ بعد از مرگ‌ او نيز تيرداد، پسر خسرو و مدعي‌ تاج‌ و تخت‌ ارمنستان‌، براي‌ تجربه‌ي‌ تازه‌اي‌ در اين‌ زمينه‌ جرئت‌ نيافت‌. گرجستان‌ نيز كه‌ در گذشته‌ متحد روم‌ و ارمنستان‌ بود در اين‌ ايام‌ به‌ وسيله‌ي‌ شاپور مغلوب‌ شد، و آن‌گونه‌ كه‌ از وقايعنامه‌هاي‌ گرجي‌ برمي‌آيد، پسري‌ از آن‌ وي‌ به‌ نام‌ مهران‌ بنيان‌گذار سلسله‌ي‌ خسروي‌ در گرجستان‌ شد و بعدها آيين‌ عيسي‌ گرفت‌. غلبه‌ بر گرجستان‌ و ارمنستان‌ و رفع‌ هرگونه‌ دغدغه‌ از جانب‌ آن‌ نواحي‌، شاپور را به‌ تعرض‌ در سوريه‌ هم‌ تحريك‌ كرد. وي‌ در سوريه‌ تا پاي‌ ديوار انطاكيه‌ پيش‌ راند و در كاپادوكيه‌ نيز تاخت‌ و تاز كرد. پسر وي‌ هرمزد در آن‌ نواحي‌ شهر طوانه‌ و قيصريه‌ را گرفت‌ و غنايم‌ بسيار از خزاين‌ حكام‌ اين‌ نواحي‌ به‌ دست‌ آورد. در اين‌ هنگام‌ والريان‌، امپراطور شصت‌ ساله‌، تصميم‌ به‌ جنگ‌ گرفت‌. وي‌ سپاه‌ شاپور را از حوالي‌ انطاكيه‌ باز پس‌ راند (259) و به‌ خاطر همين‌ مختصر پيروزي‌ به‌ عنوان‌ فاتح‌ پارت‌ و منجي‌ شرق‌ سكه‌ زد. ولي‌ قسمتي‌ از سپاه‌ وي‌ در راه‌ دچار بيماريهاي‌ واگير شد، در نواحي‌ ادسا هم‌ بخشي‌ ديگر از سپاه‌ گرفتار بيماري‌ گشت‌ و در حركت‌ به‌ شرق‌ در بين‌ آنها ترديد و تزلزل‌ پيش‌ آمد. امپراطور خواستار مذاكره‌ و پرداخت‌ غرامت‌ شد. در مذاكره‌اي‌ روياروي‌ كه‌ طرفين‌ در باب‌ آن‌ توافق‌ كردند ظاهراً برخوردي‌ خصمانه‌ روي‌ داد و والريان‌ با عده‌ي‌ كثيري‌ از سپاهيان‌ خويش‌ به‌ اسارت‌ افتاد (260). اين‌ بار گويي‌ چيزي‌ از جنايت‌ كاراكالاً امپراطور روم‌ به‌ وسيله‌ي‌ شاپور تلافي‌ شد. شاپور: شاه‌ ايران‌ وانيران‌ 13-4- اين‌ پيروزي‌ براي‌ شاپور اوج‌ افتخاري‌ را كه‌ طالب‌ آن‌ بود تأمين‌ كرد. از اين‌رو وي‌ نقش‌ برجسته‌ي‌ آن‌ را بر صخره‌هاي‌ پارس‌ همه‌ جا در دل‌ كوهها تصوير كرد. هر چند در بازگشت‌ از اين‌ سفر جنگي‌ سپاه‌ وي‌ از جانب‌ اذينه‌، پادشاه‌ تدمر كه‌ طالب‌ فرصتي‌ بود تا انتقام‌ اهانتي‌ را كه‌ فاتح‌ پارسي‌ در حق‌ او كرده‌ بود بكشد، مورد تعرض‌ واقع‌ شد و قسمتي‌ از غنايم‌ را با خسارات‌ و تلفات‌ قابل‌ ملاحظه‌ از دست‌ داد، اما پيروزي‌ بر امپراطور براي‌ شاه‌ بيش‌ از آن‌ افتخارآميز بود كه‌ شكست‌ يك‌ دسته‌ سپاه‌ وي‌ از يك‌ شيخ‌ عرب‌ از اهميت‌ آن‌ بكاهد. والريان‌ ظاهراً تا پايان‌ عمر در اسارت‌ شاپور ماند و پسرش‌، گاليه‌ نوس‌ ، هم‌ كه‌ در روم‌ جاي‌ او را گرفت‌ چندان‌ كوششي‌ براي‌ آزادي‌ پدر يا تلافي‌ شكست‌ روم‌ به‌ جا نياورد. شاپور والريان‌ را با تعدادي‌ از روميان‌ در شهر نوساخته‌ي‌ خويش‌ جندي‌شاپور- واقع‌ بين‌ شوش‌ و شوشتر و ظاهراً در محل‌ خرابه‌هاي‌ شاه‌آباد كنوني‌ - سكونت‌ داد و در بناي‌ سد كارون‌، در شوشتر، مهندسان‌ رومي‌ را به‌ كار گرفت‌: سد قيصر . تعدادي‌ ديگر از روميان‌ را در پارس‌ و در پارت‌ جاي‌ داد. با آنكه‌ در دنبال‌ ماجراي‌ والريان‌ رابطه‌ي‌ ايران‌ و روم‌ در نوعي‌ فترت‌، كه‌ نه‌ جنگ‌ بود و نه‌ صلح‌، واقع‌ شد، شاپور خود را از دغدغه‌ي‌ تعرض‌ و تحريك‌ روم‌ آزاد يافت‌ و در داخل‌ به‌ كار آباداني‌، و در خارج‌ به‌ بسط‌ قلمرو خويش‌ در نواحي‌ شرقي‌ كشور پرداخت‌. وي‌ در نواحي‌ شمال‌شرقي‌، چنان‌ كه‌ خودش‌ در يك‌ كتيبه‌ي‌ طولاني‌ - در ديوار آتشگاه‌ نقش‌ رستم‌ - ياد مي‌كند، نه‌ فقط‌ پيشاور بلكه‌ باختر و قسمتي‌ از سغد را نيز گرفت‌. در نواحي‌ شمال‌ غربي‌ هم‌، چنان‌ كه‌ از كتيبه‌ هايش‌ برمي‌آيد، قلمرو او غير از گرجستان‌ و ارمنستان‌ شامل‌ نواحي‌ آلباني‌ هم‌ مي‌شد. اينكه‌ وي‌ خود را پادشاه‌ ايران‌ وانيران‌ مي‌خواند ناظر به‌ وسعت‌ دامنه‌ي‌ فتوحاتش‌ در خارج‌ از فلات‌ بود- چيزي‌ كه‌ پدرش‌ اردشير هم‌ به‌ آن‌ انديشيده‌ بود، اما به‌ تحقق‌ دادنش‌ كامياب‌ نشده‌ بود.