واپسین گفتار بابک برای زرتشتیان، پیش از آنکه از سوی مسلمانان تکه تکه شود
*
تو ای معتصم[خلیفه مسلمانان و جانشین محمد] خیال مکن که با کشتن من فریاد استقلال طلبی ایرانیان [زرتشتیانی که هنوز مسلمان نشده اند] را خاموش خواهی کرد . نه ! این حماقت است اگر فکر کنی چون افشین وطن فروش را با زر خریده ای می توانی ایرانیان را اسیر کنی . من مبارزه ای را آغاز کرده ام که ادامه خواهد داشت[ و تا پورداوودها و صادق هدایت ها نیز ادامه یافت و تا به امروز نیز از سوی جنبش فرزندان زرتشت و کوروش ادامه دارد]
من لرزه ای بر ارکان حکومت عرب [اسلام؛ ایرانی ها با عرب مشکل ندارند؛ یکی از مهم ترین کتاب های دینی ایرانی به نام دینکرد پنجم برای یک عرب زرتشتی نوشته شده است] انداخته ام که دیر یا زود آن را سرنگون خواهد نمود . تو اکنون که مرا تکه تکه میکنی هزاران بابک در شمال و شرق و غرب ایران ظهور خواهد کرد و قدرت پوشالی شما پاسداران جهل و ستم را از میان بر خواهد داشت ! این را بدان که ایرانی هرگز زیر بار زور و ستم نخواهد رفت و سلطه بیگانگان را تحمل نخواهد کرد
من درسی به جوانان ایران داده ام که هرگز آنرا فراموش نخواهند کرد . من مردانگی و درس مبارزه را به جوانان ایران آموختم و هم اکنون که جلاد تو شمشیرش را برای بریدن دست و پاهای من تیز میکند صدها ایرانی با خون بجوش آمده آماده طغیان هستند
مازیار [همپیکار زرتشتی بابک] هنوز مبارزه میکند و صدها بابک و مازیار دیگر آماده اند تا مردانه برخیزند و میهن گرامی را از دست متجاوزان و یوغ اعراب بدوی و مردم فریب برهانند
اما تو ای افشین در انتظار روزی باش که همین معتصمی را که امروز مانند سگانی در برابرش زانو میزنی و وطن ات را برای او فروختی در همین تالار و روی همین سفره سرت را از بدن جدا کند
مردی که به مادر خود ( میهن ) خیانت کند [و با مسلمان ها همکاری کند] در نزد دیگران قربی نخواهد داشت و هیچکس به فرد خود فروخته اعتماد نخواهد کرد
و بدینسان نخست دست چپ بابک بریده شد و سپس دست راست او و بعد پاهایش و در نهایت دو خنجر در میان دنده هایش فرو رفت و آخرین سخنی که پاپک با فریادی بلند بر زبان آورد این بود.
***
برای دوستانی که می گویند بابک زرتشتی نبوده است: بابک خرم دین به معنی این نیست که بابک دینی به نامی خرّم داشته است؛ چنین چیزی وجود خارجی ندارد؛ دین خرم چیست؟ با کدام خدا؟ کدام کتاب مقدس؟ کدام سنت؟ خیر، چنین چیزی نیست؛ خرّم اصطلاحی است چون مجوس که دین ایرانیان را بدان نسبت می دادند و یا کیش سپید که برای نمونه در دبستان مذاهب بدان اشاره می شود؛ در ادب آن دوره تمامی این صفات یعنی زرتشتی؛ واژه ی خرّم در سرود همازور بیم نیز آورده شده است: به سر گذر چینود پل بزرگ، سبک و خرّم و شاد و آسان مان ویدوارنی، یا دادار اورمزد؛ جشن بهاری ایرانیان نیز جشن خرّم بوده است؛ نوروز، جشن تابستانی است که بعده ها به اول بهار منتقل شد؛ به هر روی، ایرانیان هرگز دین سازی نکردند، و بزرگ ترین پدیده ای که در ایرانشهر پدید آمد، حرکت زروانی بود که این نیز بخشی از دین زرتشت است و هیچ موبد زروان گرایی، که بیشینه ی نویسندگان دینکرد و یا بندهش را تشکیل می دهند، به مخیله اش نیز نمی رسید که خود را غیر زرتشتی و صاحب یک دین دیگر بداند، همانگونه که مزدک نیز، هرگز به عنوان یک دین غیر زرتشتی تلقی نمی شود؛ ایرانیان همه خود را مزدیسن و یا مزدا پرست می دانستند و دین شان را نیز، با عنواینی چون مزدیسن، بهدینی، و یا دین زرتشتی می نامیدند؛
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر