شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

شنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۲

روابط میان شبکه من و تو و منافقین




رابطه ارمیا(اورینب مشایخی) با مجاهدین 

بگذارید از اول بررسی کنیم و ببینیم ارمیا از کجا امده و به کجا میرود، حدود سه سال پیش برنامه موسیقیایی با نام آکادمی موسیقی گوگوش از شبکه من و تو 1 شروع به پخش کرد که تمامی اعضای داوری بغیراز خانم گوگوش تقریباً ناشناخته بودند. این شو با امتحان ورودی شروع به جذب مسابقه دهنده یا به نوعی هنرجو کرد و یعد از انتخاب 14 نفر انها را مرحله به مرحله تربیت کرد و بعد از اموزشهای اولیه شروع کرد به برگزاری شو در کافه ها و هتلها بعد از ان امتحان تک خوانی و رفته رفته با اجرای زنده و رای گیری توسط مردم البته به اصطلاح مردم کسانی که کارشان خوب نبود حذف شدند. نفر اول سال نخست سروش نام داشت که بعدها در سال دوم این برنامه علناً مشخص شد که همسر سالومه مجری برنامه سالی تاک بوده و نفر دوم کسری بعد از چند هفته مجری برنامه من و تو+ شد و سارا که اصلا کارش خوب نبود و جز پنج هم نفر بود!


از اواسط سال پیش برنامه تک شو را با امیر اجرا کردند اما این پایان کار نبود و سال بعد یعنی 1390 سری دوم شروع شد و این بار خوانندگان مجرب تر راه به درون اکادمی پیدا کردند مانند آوش خواننده لاس انجلسی و دوست صمیمی رها اعتمادی(بنی اعتمادی)، ارمین خواننده صدا و سیما جمهوری اسلامی ایران و از اشنایان کی از مجریان من و تو+ و مهران اتش دوست بابک سعیدی تنظیم کننده و استاد موسیقی که در گروه نوازندگان ناصر عبدالهی همکار بوده اند و درقسمت های پایانی بابک سعیدی به این رابطه اعتراف کرد که از بین این سه شخصیت برجسته میان دیگر افراد حاضر ارمین و آوش حذف شدند و مهران اتش نفر اول شد و اما امسال، این برنامه با رنگ و لعاب بیشتری آغاز به کار کرد برگزاری تست صدا در یک هتل چند ستاره و... که اینبار نیز حضور چند چهره باعث شایعاتی حول و هوش این برنامه شد کشانی مثل ندا،روشنا،دلسا وارمیا، به ترتیب یک بیوگرافی مختصر از هر کدام...
http://balatarin.com/permlink/2013/3/10/3276137

جمعه، فروردین ۰۲، ۱۳۹۲

پیام نوروزی اوجالان و آغاز شکست تجزیه خواهان




پیام تاریخی عبدالله اوجان و آغازی بر شکست نهایی پانترکیسم و پانکردیسم!
این پیکره نشان گر گوشه ای اجتماع میلیونی مردم کرد دیار بکر به مناسب نوروز ایران زمینی است.مردمی که گرد آمده اند تا ضمن پاسداشت نوروز پیام تاریخی عبدالله اوجالان را به مناسبت نوروز بشنوند.
نوروزی که بر پا داشتننش در سده اخیر به دلیل سیاست های فاشیستی حاکمان نظامی-پانترک ترکیه همواره ممنوع بوده و مردمی کرد که مجبور بوده اند هر روز در مدارس بگویند ،چه خشنودم که تورک هستم !!!!
NE MUTLU TURKUM DIYENE!
اینک اما زمانه ای دیگر رسیده و فصلی نو در ترکیه آغاز شده است.اینک همگان گفتار آلب ارسلان ترکش رئیس نازیست-فاشیست حزب پانترکی MHP را به مسخره می گیرند که روزی گفته بود کردها در واقع ترک هستند !!!!
و از دیگر سو غالب فرهیختگان کرد دانسته اند توهم پانکردی بنیاد کشوری بزرگ و کرد ره به نا کجا آباد خواهد برد.اینک زمان آیین ایران زمینی نوروز است و دوری از سلاح و تروریسم.
دهه ها پانترکیسم کوشید کرد ها و دیگر مردمان غیر ترک ترکیه را با سیاست فاشیستی آسیمیله کند ..چه خون ها و زندان ها و تبعید هایی که در نوروز نصیب مردمان کرد آن دیار نشد و البته در دیگر سوی دهه ها تئوریسین های پانکردی کوشیدند تا با توهم بنیاد کشوری کرد و فریفتن نوجوانان ساده دل کرد ،انها را به گریلاهایی خشن بدل سازند...
و اینک هر دو سیاست به شکستی سخت دچار آمده است...
امروز این آیین زیبا و ایران زمینی نوروز است که توهمات پانکردی و پانترکی را به زباله دانی تاریخ افکنده و اگر عقلا پرچمدار شوند ،می رود تا نقطه عطفی در ترکیه ای آغاز شود که روزگاری همین احمد کایایی که نامش بر این پارچه نوشت کردی نگاشته شده ،چه رنج هایی را به جان خرید تا اواز و گفتار کردی را کسی به رسمیت بشناسد.
اینک پیام تاریخی اوجالان را همگان و حتی سران حزب فاشیستی پانترکی MHPشنیده اند...و کیست که نداند نغمه شوم کفتار صفتان پانترکی ،ندای شوم جانورانی در حال مرگ بیش نیست.



و از این است بخش مهم پیام اوجالان :


در ابتدا به مردم دیاربکر، زنان، مردم ترکیه و همەی مظلومان سلام می فرستم.
مبارزەی ما بر علیه بی عدالتی، ستم و هرگونه تبعیض است.
ما از امروز برای ترکیە و خاورمیانەایی دمکراتیک مبارزه می کنم.
توافقی که بر اساس راهکارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی حاصل می شود.
از این پس سلاح ها خاموش شوند و راهکارهای سیاسی در پیش گرفته شود.
من امروز در حضور میلیون ها نفر می گویم: سلاح نه، سیاست در پیش گرفته شود.
این به معنای دست برداشتن از مبارزه نیست، به معنای درپیش گرفتن روش های سیاسی مبارزه است.
دولت ترکیه سیاست انکار و امحا را باید کنار بگذارد. دوران اختلاف و جنگ نیست، بلکه باید توافق، همکاری و بخشودن را در دستور کار خود قرار داد.
از کوردها و ترک ها می خواهم در چارچوب میثاق ملی با آشتی به چارەیابی مسائل بپردازند.
سلام بر تمام مظلومان و تمام آنهایی که در تلاش برای رسیدن به حقوق دمکراتیک هستند. سلام بر زاگروس و خاک مزوپوتامیا و تمام ملت هایی که در آنجا زندگی می کنند. سلام بر خلق کرد.


از دویست سال گذشته، دول امپریالیست با دخالت های خود خواستار برهم زدن همگرایی میان خلق هایی بودند که در این جغرافیا زندگی می کنند. اما مردم این منطقه که آتش نوروز را در سینەی خود نهان کردەاند خواستار برادری و آشتی هستند.
امروز می بینم که مبارزەی ما به جایی رسیده است که روش های سیاسی را در پیش گرفت. مبارزەی ما بر علیه هیچ نژاد و مذهب و ملتی نبوده است. مبارزه ما بر علیه بی عدالتی و برای احقاق حقوق مظلومان بوده است و به این مسیر ادامه خواهیم داد.
ای جوانان و ای زنانی که به پیام من گوش فرا می دهید. از امروز از مرحلەی جنگ به دوران مبازرەی سیاسی گام خواهیم نهاد.
ما دهها سال را برای این خلق مبارزه کردایم. سلام بر شما. این مبازات به هیچ وجه به هدر نرفت، هویت کرد ها احیا شد.
به شهادت میلیون ها نفر می گویم که از این پس مرحلەی جدیدی آغاز خواهد شد. به جایی رسیدەایم که از این پس باید سلاح ها خاموش شوند و به روش های سیاسی اهمیت داد.


امروز ما به مرحلەایی رسیدەایم که نیروهای مسلح به بیرون مرزها عقب نشینی کنند.
این به معنای پایان یافتن مبارزه نیست، بلکه آغاز شیوەایی نو از مبارزه است. باید پذیرفت که حقوق همەی مردم و دمکراسی تحقق یابد.
خطاب به مردم ترکیه: کردها و ترک ها نزدیک به هزار سال در آناتولی با همدیگر زندگی کردەاند. دولت های کاپیتالیست که سرزمین های ما را تقسیم کردند به هدف و خواست خود دست نیافتند. از این پس باید ستمی که بر مردم رفته است به یکسانی مبدل شود. با حفظ تفاوت ها باید حقوق مردم تحقق یابد.


دوران جنگ تمام شده، دورانی فرا رسیده که باید به صلح رسید و همدیگر را بخشید.
دمکراسی نو و راهکارهای نو برای از بین بردن تبعیض باید در دستور کار قرار داده شود.
ما خواهان آنیم که در قبال تمام قدرت هایی که خواهان سرکوب مردم هستند خود را سازماندهی کنیم. مردم باید باردیگر و باهمدگیر به پا برخیزند.
این نوروز برای همەی ما مژدەایی نو است. ما منکر هیچ جریان و هیچ کسی نیستم. خواهان رسیدن به حقوق همەی مردم منطقه هستیم.
زمینەسازی برای مبارزەی سیاسی و دیالوگ ضروری است.
سلام بر تمام آنهایی که چنین مسئولیتی را قبول می کنند.
بژیت نوروز
و این هم پیام اصلی :
http://t24.com.tr/haber/iste-ocalanin-tarihi-mesaji/226162
یادمان باشد که اگر کور سویی از امید به صلح در ترکیه باشد نه از کوردلی های پانترکیسم و پانکردیسم ،بلکه از ایین زیبا و ایران زمینی نوروز برخاسته است و کیست که نداند توسل به ایین های زیبای ایرانی تنها راه صلحی پایدار نه تنها در ترکیه و عراق ،بلکه در قفقاز و آسیای مرکزی و افغانستان است.
زنده باد نوروز ایران زمینی که پس از هزاره ها نغمه شادی و صلح و دوستی می دهد.

پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۲

آوای یک جنگ ارتجاعی به گوش میرسد




ایران دوستان گرامی:


آوای یک جنگ ارتجاعی میان جمهوری ننگین اسلامی و دیگر کشورها، نه از دور دست ها، که از نزدیکی ها شنیده می شود. براستی که نیاز به برپایی اتحادی ملی میان ایران دوستان، ملی گرایان و میهن پرستان ِ بیش از پیش حس می شود. نیز امیدواریم دیگر کشورها به جای یورش نظامی به ایران٬ اپوزیسیون ایران را برای سرنگونی ولایت ننگین فقیه و برپایی حکومتی سکولار که در آن دست هر گونه دین از آن برای همیشه کوتاه باشد یاری کنند.
درود بر ایران دوستان آزادیخواه مسیحی٬ بلوچ٬ آتئیست٬ آذری٬ کرد٬ خراسانی٬ بهدین٬ همدانی ....
زنده باد آزادی! سرافراز و سربلند ایرانی! همیشه جاوید ایران زمین!

چهارشنبه، اسفند ۳۰، ۱۳۹۱

یاد ایران بزرگ به خیر



تلخ و سخت و غم انگیز است جدا کردن فرزندان از مادر ....

در شبکه "آرته" فیلم مستندی پخش می شود که نشان می دهد چگونه امپراتوری پارس که از هند تا قفقاز و مصر قلمروش بود، به روم حمله کرد. در این فیلم ترس پنهان و تاریخی غرب از این جغرافیا به راحتی لمس می شود. گاهی ترس از آینده است؛ گاهی از گذشته یی که یادآوری اش هر آن هراس انگیز است!... آن پارس بزرگ که ساخته اقوام و ملیت های مختلف بود، حالا قرن هاست که تکه تکه شده است؛ انگلیسی و اردو و روسی جای پارسی را گرفته اند؛ خطکشی ها هر روز در ظاهر و باطن عمیق تر می شوند. 
دیکتاتورهای وطنی ظلم می کنند؛ خارجی ها هم سوء استفاده می کنند و به نام "اقلیت و حقوق بشر" لحظه لحظه بدنه امپراتوری بزرگ پارس را تکه تکه می کنند و مدام مرز می سازند... اما با آن همه، وقتی این جوانان را می بینم، دلیل ترس پنهان و آشکارشان را می دانم... ما اینیم... کورباد چشم آنانی که چشم دیدن "سرشاری، غرور، هوش و مسئولیت" این جوانان را ندارند!


جمعه، اسفند ۲۵، ۱۳۹۱

به فراخور زادروز اعلاحضرت رضا شاه بزرگ


به قلم سرور بابک میهن دوست

پیشگفتار:

رضاشاه پهلوی، در تاریخِ 1246 یزدگردی، برابر با 1256 خورشیدی، درآلاشت مازندران، زاده شد.
و چه فرخنده روزی بود.
روزی که: سربازی میهن پرست چشم به جهان گشود.

و او، شهریار ایرانساز آینده-یِ اَبَربومِ اهورایی آریاییمان شد و سرانجام پس از سده ها تیره روزی و تباهی در کار میهن،درفش سازندگی و سرافرازی میهن را برافراشت.

من(بابک) و شماگرامیانم،سپاسدارِ(قدردانِ) این سرباز راستین ایرانزمین ، هستیم و خواهیم بود.

رضا شاه بزرگ، سازنده-ی ایرانِ نوین و زنده کُننده-یِ آن ایرانی بود،که به دست قاجارهایِ میهن فروش و انیرانی، ویران شده بود.
رضا شاه بزرگ، هستی و کیستیِ تبارمندِ ( موجودیت و هویت اصیلِ) ایرانی را بازسازی کرد.
اگر رضا شاه بزرگ نبود، هم اکنون و بی گمان، ایرانی هم نبود.
او یک ایرانپِدر بود ، یک ایرانمرزبانِ راستین، کوشا و دلاور .

ماایرانیانِ، اگر در دل و سر...، به ایرانزمین و ایرانسازان مهری داشته باشیم و اگر سپاسدارِ(قدردانِ) کوشش های سازنده-ی آن گرامیان باشیم، باید و باید در ارجداشت، گرامیداشت و بزرگداشتِ آن سرافرازان همیشگی تاریخمان، بکوشیم و یاد و نام نیکشان را پاس بداریم.

و رضاشاه بزرگ، یکی از این نامداران بود.
و او...، کوروش زمانه-ی خویش بود.

جاوید بادا...، نام و یادِ این شهریارِ ایرانپَریستارِ ایرانمرزبان.
ایدون باد.

((بابک میهندوست))

************************************

من(بابک)، با پیشکش کردنِ درودی گرم و جانانه، به پیشگاهِ شما دوستانِ میهن پرست، فرهنگیار و بَسی گرامیم،این جستار را آغاز می کنم.

با نگاهی به نهش (وضعیت) و ایستاری (موقعیتی) که ایرانزمین اهورایی ما در واپسین روزهای فرمانروایی دودمانِ انیرانی و میهن بر باد دِهِ قاجار، با آن دست و پنجه نرم می کرد ؛ و آن روزگار تلخ،ناگوار و بسیار نابسمانی که ایرانیان با آن روبرو بودند،درخواهیم یافت که: ما ایرانیان، باید بسی بسیار سپاسدار (قدردان) ، سپاسگو و ارجگزارِ رضا شاه بزرگ باشیم.

می پرسید که چرا؟
به شما می گویم:

دوستان گرامیم؛ هر ایرانی خردمند و آگاهی می داند که: در واپسین سالهای روزگار سیاه قاجار، کشور ما ایرانزمین سپنتا، در نَبودِ (فقدانِ) یک سامانه-ی فرمانرواییِ کانونگرایِ میهنی و توانمند (حکومتِ مرکزی ملی و مقتدر) از هر سو (طرف) در برابر جنبش هایِ جدایی خواهانه (تجزیه طلبانه) و انیرانی و ایرانستیزی روبرو بود که با نامهای گوناگونی که بر خود داشتند، یکپارچگی میهنی و سرزمینی ایران را به نابودی رسانده بودند.

آرامش، آسایش ، بی هراسی (امنیت) ، پایستگی (ثبات) ، و یکپارچگی سرزمینی کشور (تمامیت ارضی)، و... و...دیگر ویژگی هایی که یک کشور باید از آن برخوردار باشد ، همه از دَم لگدمالِ مُشتی جدایی خواه، گردنه بگیر، شورشی، خان و مزدور بیگانه شده بود.

نگاهی به این فهرست بکنیم:

1- در اپاختر(شمال) ایران :
جنگلی های ریشو ، به سرکردگی آن میرزا کوچک خانِ آخوند شیعه-ی بی عبا و عمامه! و به یاری ارتش سرخ شوروی کمونیستی، گیلان همیشه ایرانی ما را از مام میهن جدا کرده بودند و برای خودشان جمهوری ی ی ی ی یِ سرخ گیلان!!!! ساخته بودند.

2-در اواخشتر باختری (جنوب غربی) ایران:
شیخ خزعلِ عرب تازی مسلمان، برای خودش دستگاه و بارگاهی خلافت مانند!!! ساخته بود و بی پروانه-ی اَنگِلیسِ اهریمنی، آب هم نمی خورد.

3- در اپاختر باختری (شمال غربی) ایران:
آخوندی دیگر به نام خیابانی، برای خودش در آذرآبادگان (آذربایجان) درفش جدایی خواهی بلند کرده بود.

4- در خراسان:
محمد تقی پسیان، شورش کرده بود و او هم یکپا برای خودش جمهوری خواه!!! شده بود.

5- در اواخشتر خاوری ( جنوب شرقی) ایران ، سیستان و بلوچستان:
بلوچها ، شورش کرده بودند.

6- در کُردستان و بخش هایی از اپاختر باختری (شمال غربی) ایران:
اسماعیل سمیتقویِ کُرد، شورش کرده بود.

7- و در دیگر بخش های ایران:
بختیاری ها ، قشقایی ها ، بویر احمدی ها ، چهار لنگ ها، و دیگر تیره ها ( طایفه ها - اقوام)...، برای خودشان خواستارِ خودگردانی خواهی (استقلال) و داومندِ (مدعیِ) فرمانروایی! شده بودند و اینان نیز درفشِ شورش بلند کرده بودند.

8- یک گَردَنکِش دیگر به نام ننگینِ نایب حسین کاشی، در کاشان و پیرامونش(اطرافش) پیدا شده بود که سُهشِ (حس) گردن کُلفتی بر او چیره شده بود و او نیز خودش را همه کاره- و فرمانفرما می دانست و گَرد و خاک بر هوا بلند کرده بود!!!!!!!!!!

و..... این فهرست همچنان باز است.

بگذریم...

خواننده-ی ارجمند، این بود آن نهش (وضعیت) و ایستار (موقعیت) نابسامان و پُرآشوب و ناپایداری که ایرانزمین ما در واپسین سالهای روزگار سیاه قاجار، با آن روبرو بود.

و به راستی که: ایران ما، شیرازه اش از هم پاشیده بود و کشوری در کار نبود.
کشوری که در هرگوشه اش، مُشتی خان و آخوند و گَردَنکِش تفنگ به دست و دِشنه به کمر؛ و گروهی شورشی و جدایی خواه و گردنه بگیرِ راهزن، برای خودشان فرمانروایی کنند و در این کشور؛ خان و خان بازی! و میرزا بازی! و کلنل بازی! و شیخ بازی! بشود نشان و نماد آزادی خواهی!!! ،که دیگر کشور نیست.

و افزون بر این (علاوه بر این) ، از یاد مَبَریم که قاجارهای میهن فروش و ایران بر باد دِه، به اندازه ای ناشایند (نالایق) و دشمنیار (خائن) بودند که برای آنان، بود و نبود ایران، مِهندی ای (اهمیتی) نداشت.

برای این دودمان انیرانیِ قَجَر ، تنها چیزی که ارزش داشت این بود که به هربهایی که شده است، پابرجا و ماندگار بمانند.
برای اینان، یکپارچگی سرزمینی ایران (تمامیت ارضی ایران) و سود میهنی(منافع ملی) و بهروزی و آسایشِ مردم ایران کوچکترین ارزشی نداشت.

و...شوربختانه در روزگار تلخ و ناگوار قاجار، کشور ما ایرانِ اهورایی، پَهنه-یِ هماوردیِ (صحنه-یِ رقابتِ ) میان اَنگِلیسِ! اهریمنی و روسیه-ی تزاری بدتر از او شده بود.

و این دست درازی ها و دست اندازی های(دخالتهای) بیگانگان در ایران، به این شَوَند (علت) بود که دودمان قاجار، بسیار بسیار ناشایند (نالایق) ،واپسمانده (عقب مانده) ، و بسیار بیگانه با کیستیِ نژاده-ی (هویت اصیل) و راستینِ ایرانی بودند.
قاجارها به هیچ روی ، مِهری به ایران و ایرانیگری در خود نداشتند و همانند بیگانگانی بودند که بر ایران و ایرانیان چیره شده باشند.

کارنامه-ی قاجارها، بسیار بسیار سیاه است و ژرفایِ تباهی ( عمقِ فساد) در همه-ی زمینه ها در روزگار ناگوار قاجار تا آن اندازه بالا است که جای هیچگونه پدافندی (دفاعی) ندارد.

تا یادم نرفته بگذارید نمارش (اشاره) کنم که: محمد مصدق نیز یکی از همین قاجاری های ایران بر باد دِهی بود که در همه-ی تباهی ها و آسیب هایی که خانواده اش به ایران و ایرانیان زده اند، هنباز (شریک) بود.

این پرسمان (نکته) از هیچ خردمندِ هوشیواری (باشعوری) پنهان نیست که: در همان روزگاری که به نام "مشروطه" می شناسیم، در هیچ جا و هیچ زمانی، کوچکترین نشانه و بُنچاک و دستکی (سند و مدرکی) از همکاری و همیاریِ این آمیز محمد مصدق السلطنه! با آنانی که به نام "مشروطه خواهان" می شناسیم، در دست نیست.

آری...، محمد مصدق، یار و یاور و همدل و پشتیبان محمد علی سلطان قاجار ستمگر بود.

بگذریم...

برگردیم به جُستار (موضوع):

رضا شاه بزرگ، همه-ی شورشیان و جدایی خواهانِ گردنکِش گردنه بگیرِ گردن کلفتی که بر جان و دارایی و داشت و نداشتِ زن و مرد و پیر و جوانِ ایرانی، چیره بودند را یک به یک بر سر جایشان نشاند و ایران پاره پاره و فروپاشیده-ی قَجَری را یکپارچه کرد و در این راه او تنها نبود و افسران و سربازان و یاران و میهن پرستانی همراه و یار و یاورش بودند که ای کاش هم اکنون نیز همانند و همسان آنان را می یافتیم.

آری...، رضاشاه بزرگ بود که: بی هراسی (امنیت)، آسایش ، پایستگی (ثبات) را به ایران برگرداند.

و کارنامه-ی رضا شاه بزرگ، بسیار بسیار درخشان است.

زنده کردنِ دوباره-ی هستی و کیستی تبارمندِ (موجودیت و هویتِ اصیل) ایران و ایرانیان ، بنیادگذاری(بنیانگذاری) آموزش و پرورش، آموزشگاه های دخترانه ، فرهنگستان زبان پارسی ، نهاد های کشوری و لشگری ،دادگستری ، دانشگاه، ارتش نوین ایران، کارخانجاتِ گوناگون در ایران ، راه سازی، ساختن راه آهن سراسری ایران، فرستادن دانشجو به کشورهای دیگربرای فراگیری دانش، شناسنامه دار کردن ایرانیان و افزون بر همه-ی اینها،آزاد سازی زن ایرانی از زیر بار ستمی به نامِ پوششِ واپسمانده-یِ اَرَبی(عربی) تازی اسلامی،و ...و....؛ بی شماران کار دیگر که در راه نوسازی و بازسازی وپیشرفتِ ایران انجام گرفت ، همه و همه یادگار رضا شاه بزرگ است.

بسیار خُب.

بگذریم...

نَه!!!! نگذریم...، می دانید چرا؟؟

چون من (بابک)، یک کار و زاور (خدمتِ) بسیار بزرگِ رضا شاه والاگوهر را یادم رفت که یادآوری بکنم.

می پرسید کدام کار؟؟

بگذارید بگویم:

برداشتنِ آن پوششِ ننگینِ اسلامی و تازی عربی ای که در درازایِ 1400 سال بر سر بانوی ایرانی به زور نشانده بودند یکی از بزرگترین کارها و زاورهای (خدماتِ) رضا شاه بزرگ بود.

آری... فَردیدم (منظورم) همان " کَشف حجاب" است!!!!

و... این " کشف حجاب" چَمَش (معنی اش) و اندریافتش (مفهومش) به زبان پارسی سَره و نژاده که من سخت دلبسته و دلباخته-ی نوشتن و سخن گفتن به آن هستم این است:

آزاد سازیِ زن ایرانی از زیر بارِ ننگی به نام پوششِ واپسمانده-ی عربی اسلامی تازی.

دوستان من، آنچه از سر زن ایرانی در زمان رضا شاه بزرگ، برداشته شد ، نماد و نشانه-یِ چیرگی (سلطه) و سرکوبِ یک هازمانِ ( جامعه-یِ) اسلامیِ بود که به پشتوانه-یِ همان آموزه هایِ اسلامی (تعالیمِ اسلامی) که زن مسلمان را کشتزار مرد مسلمان می داند ، بر زن ایرانی سربار شده بود (تحمیل شده بود) .

آنچه از سر زن ایرانی برداشته شد ، آن پارچه-یِ (کَفَن) سیاه و روبنده ای بود ،که هنوز در برخی از جاهایِ افغانستان ، به زور به زنانشان سربار( تحمیل) می کنند .

آنچه از سر بانوی ایرانی برداشته شد ، آن پارچه-ی (کَفَن) سیاه و آن رُخپوشه (نقاب) و روبنده ای بود که چهره-یِ بانوی ایرانی را در خیابان از شویش پنهان می کرد .

اسلام باورانِ پیرو الله مدینه! در درازایِ هزار و چهارسَد (صد) سال پس از چیرگی اسلام تازی بر ایرانزمین اهورایی ما، بانویِ ایرانی را در ُبقچه!!! پیچیده بودند و جایگاهِ بانویِ ایرانی را آن اندازه والا و ارجمند نمی دانستند که بدون انداختن روبنده! به خیابان بیاید.

آری ... بزرگترین ناسزا و دشنام به یک بانوی ایرانی این است که ، او را آنچنان پست و کوچک بدانیم که بدون انداختن روبنده بر چهره اش و پیچیدن آن پارچه-یِ (کَفَن) سیاه بر پیکرش ، پروانه-یِ رفت وآمدِ او را در خیابان و هازمان (جامعه) ندهیم .

و این ناسزا و ستمِ بزرگ به زن ایرانی را ، رضا شاه بزرگ، برانداخت و سترد (برطرف کرد).

دوستان و یاران گرامی و ارجمندم.
سخن به درازا کشید.

بیست و چهارم اسپندماه،زادروزِ سپه سالارِ ایرانساز، رضا شاه بزرگ، بر همه-یِ شما ایرانیارانِ گرامی، خجسته و فرخنده بادا....

روزی بس نیک و همایون، که درآن روز...، سربازی میهن پرست چشم برجهان گشود .
و او...؛ شهریار ایرانساز آینده-ی میهن شد، و سرانجام پس از سده ها تیره روزی و تباهی در کار میهن،درفش سازندگی و سرافرازی میهن را برافراشت.

پادشاهی به نام :"رضاشاه پهلوی" که در تاریخِ 1246 یزدگردی، برابر با 1256 خورشیدی، درآلاشت مازندران، زاده شد.


آیا رضا شاه, دست پرورده بریتانیا بود؟




همه، در آن سرزمین، وطن پرست و ایراندوست بودند، مگر «رضا خان میر پنج» که نوکر و سر سپرده انگلیسی ها بود!؟

سال 1289 خورشیدی، درست 10 سال پیش از قیام ملی رضا شاه بزرگ؛ در اوج بی کفایتی سلاطین قاجار، نه از تاک نشان بود، و نه از تاکشنان..... مردم پایتخت ایران؛ گروهی پرچم انگلستان را بر بالای خانه های خود نصب کرده بودند، و گروهی پرچم روس، تا از تعرض همدیگر در امان باشند....و مابقی را نیز در زیر بخوانید:
*************
آذربایجان:
از دامنه آرارات تا رشته کوههای زاگروس، و از کناره رود ارس تا ساحل سپید رود، عرصه تاخت و تاز نیروهایی بود که یا از روسیه حمایت می شدند، یا از عثمانی. سر سلسله جنبان این نارآرامی ها، «اسماعیل سمیتقو»؛ رئیس ایل «شکاک» بود. سراسر این استان، از چپاول، آدمکشی و راهزنی او در امان نبود. در حقیقت؛ ماکو، ارومیه، خوی، و سلماس اریکه خودمختاری وحشیانه او بود.

مازندران:
ساعدالدوله، احسان الله خان و امیر مؤید سوادکوهی، سراسر مازندران را نا امن ساخته و فرمانروایی داشتند.

گیلان:
سید جلال چمنی و میرزا کوچک خان، از دو جهت مختلف، گیلان را جدا کرده، و «مملکت جمهوری گیلان» اعلان کرده بودند.

گرگان:
در استرآباد و گرگان و ترکمن صحرا و گنبد کاووس؛ «ایلات یموت» و «کوکلان» خواب و آسایش را از مردم ربوده بودند و فجایع حمله مغول را در اذهان زنده می کردند.

خراسان:
قبایل »هزاره ای» و «زعفرانلو» باتفاق نیمی دیگر از ترکمن ها، از خراسان تا سیستان و نوار مرزی ایران و افغانستان و شوروی، ناامنی ایجاد کرده بودند.

بلوچستان:
سردار «محمد خان بلوچ» ، سراسر سیستان را اعلان خودمختاری کرده بود، و کسی را یارای رودر رویی با او نبود.
کرمان:
کرمان، هم از جانب بلوچ ها، و هم از سوی ایل های عشایری فارس مورد دستبرد واقع می شد و این جدا از راهزنی های قبایل محلی کوچکی بود که در گوشه و کنار این استان می زیستند. همین کافی است تا بدانیم که بواسطه راهزنی های بی شمار، کسی از دامنه کوههای مکران تا دریای عمان زندگی نداشت...

فارس:
از میانه های راه کرمان در شرق، تا آنسوی بهبهان و کهگیلویه در غرب، و از نزدیک های اسپهان تا مرزهای جوبی ایل های عربی «خمسه»، «باصری»، «شیبلنی» و ایل های «قشقایی» بهمراه ایل های «کشکولی»، «دره شوشی»، «شش بلوکی»، «نمدی»، «فارسیمدان»، و همچنین بعضی از طایفه های دشستان، تنگستان، و چهار راهی، عشیره های ممسنی، بویر احمدی، کس دیگری نمی ماند که ناآرامی در جنوب ایجاد نکرده باشد. گاهی با هم، و گاهی علیه هم، در جنگ و خونریزی بودند.

خوزستان:
«شیخ خزعل»، بندر خرم شهر و آبادان، بطور کلی از دشت میشان تا دامنه کوههای شمال را، ملکِ طلق خود می پنداشت.

لرستان و کردستان:
سقز، بانه، گروس، منطقه تاخت و تاز «سید طه» بود، و مریوانی ها و سید طه، در همکاری با «اسماعیل سمیتقو» بعنوان عامل بیگانه عمل می کردند. «کلباغی ها»، بر حومه سنندج، و سردار «رشید» بر کردستان خودمختاری می کردند، و کمک رسان آنها نیز، باز اسماعیل سمیتقو بود. از کرمانشاه تا آنسوی مرزهای غربی ایران، منطقه زیر حکومت «باباجی ها» و «سنجابی ها» بود. صحنه و کنگاور، قلمرو طایفه های «چواری»، «کاکوند» بحساب می آمد. ملایر و تویسرکان و نهاوند هم، به سبب شرارت های طایفه «حسنوند» ناآرام بود. پاره ای از لُرهای «پیراهن وند» و «سگوند» هم از فاصله بروجرد تا قم را از امنیت ساقط کرده بودند. «زلفی ها» و «خواجه مکویی ها» از چهار لنگه و بختیاری بودند که عامل ناامنی را از فریدن اصفهان تا خوانسار و گلپایگان و حومه بروجرد بحساب می آمدند.

اصفهان و مرکز ایران
از کناره های دشتهای خوزستان تا اسپهان زیر نفوذ ایل های بختیاری بود. در ساوه، قم، کاشان، «نایب حسین کاشی» و پسرش «ماشاء الله خان» تاخت و تاز داشتند.

تهران و حومه
حومه تهران، باصطلاح پایتخت شاهان قاجار، توسط پاره ای از ایل های شمالی و جنوبی شاهسون ها و خلج ها که اسکان داده شده بودند، نا امن بود. مردم قلهک، تحت الحمایه انگلستان بودند، و مردم زرگنده، تحت الحمایه روس.
هر کسی در آن سرزمین، اگر به دنبال امنیت از دستبرد راهزنان بود، یا باید درفش روسیه بلشیویکی، و یا درفش انگلیس را بر سر در خانه خود می زد تا در امان راهزنان باصطلاج ایرانی باشد. و با این همه، این سردار اسپهبد مازندران، یک تنه، با اراده ای پولادین، همه اشرار و بیگانه پرستان و جیره خواران ریز و درشت را، سرکوب و متلاشی کرد، و امنیت و آسایش و یکپارچه گی را، دیگر باره، به فرزندان راستین آریابوم، ارزانی داشت...
اما، با همه این خویشکاریهای میهنی، در شهریور 1320، هنگامی که انگلیسی ها، با نادیده انگاشتن بی طرفی ایران در جنگ جهانی دوم، نیروهای خویش را به سوی سرزمین های ایران روانه کردند، پیش شرط آنها برای پذیرش پادشاهی «محمد رضا شاه جوان»، خروج و تبعید رضا شاه بزرگ، به کشور دورافتاده در آفریقای سوزان بود. و مردمی که از قِبَل این رادمرد ایرانخواه، به آلاف و علوف رسیده بودند، به فرنگ رفته و درسخوان شده بودند، کفش و جوراب را شناخته، و قاشق و چنگال می دانستند چیست، در این توطئه ضد ایرانی، سکوت کردند، و با لالمانی خود، راه را برای دیکته کردن برنامه های انگلستان و دیگر دژمنان ایران، هموار نمودند.....
آن مرد بزرگ، هنگامی که ایران را به سوی «زوهانسبورگ» ترک می کرد، تنها مشتی از خاک ایران را در جیب خود ریخت، ولی مانده ها، در خیل میلیونی، آزمند و خود پرست، بر سر جای خویش ماندند، و به تازی پرستی و بیگانه پروری خود، بالیدند.....

منبع: سایه ای از سردار- سیاوش بشیری. خاطرات سیاسی فرخ. روزنامه ایرانیان-ونکوور. پرتو ایران-تورنتو. نوشتارهای پراکنده احزاب و رسانه های پارسی زبان

پنجشنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۹۱

24 اسپند را گرامی بداریم






"خاک پایت را می‌بوسم که دیگر در شاهنامه‌ها هم نخواهی‌ آمد" 

زاد روزت را جشن میگیرم به تنهایی‌
کجا رفتند آنان که بودند شاه دوست

همه خیره بهم گشته و من چیره به تو
کی‌ بود دیگر سرداری همانند تو...

چهارشنبه، اسفند ۲۳، ۱۳۹۱

نوشته یی از ژنرال وقت بریتانیایی در زمان اشغال ایران



 ژنرال دنسترویل به تاریخ ۵ می ۱۹۱۸ ( فرمانده نیروهای بریتانیا در غرب هنگام اشغال نظامی ایران توسط ارتش روسیه بریتانیا ) از همدان می‌نویسد:

• «قحطی در این جا اسفناک است... ما محصول را ۴۰ تومان می‌خریم و امیدواریم مقداری هم کمتر از این تهیه کنیم. هر روز بسیاری می‌میرند و بسیاری نیز در حال کمک‌رسانی مرده‌اند. اکنون که برف‌ها آب شده و بهار آغاز شده است، مردم می‌روند بیرون و مثل گاو در مراتع می‌چرند». بسیاری از این مردم نگون‌بخت در حال چریدن در مراتع مرده‌اند.

• در سال قحطی برنج در شالیزارهای گیلان و مازندران گندید ، گندم در مزارع زنجان پوسید ، اما به دلیل بارش برف سنگین و نبود جاده در ایران ! مردم تهران در باغ ها و مراتع چریدند و نردبان چوبی برای حمل اجساد به گورستان نایاب گردید !!!

• این فاجعۀ تاریخی که به جهت هرزگی ها ، نادانی ها ، بی هویتی ها بی لیاقتی ها ، بی غیرتی ها و وظن فروشی های هرجازادگان قجری در فاصله بین سال های ۱۲۹۶ - ۱۲۹۸ (۱۹۱۷ تا ۱۹۱۹ میلادی) و در هنگام اشغال نظامی دولت رذیله روسیه و مکارۀ بریتانبا و خرید غله و ارزاق عمومی به وجه رایج کشورهای خود در مقابل پشیز ارزش ریال رخ داد به عقیدۀ صاحب نظران هزاران بار ویرانگر تر حملۀ مغول به ایران بوده است .

• چرا که مرگ خود و عزیزان فرزندان و اهل و عیال از فرط گرسنگی و در هنگام چرا در چمنزارها از مرگ بر اثر تیغ برنده و یا بر سر دار مغولان به مراتب چه از نظر تعداد و چه از نظر تبعات روحی روانی و اجتماعی مهیب تر بوده به طوری که در مقالات موجود به شیوع مواردی از آدم خواری !! در سرزمین آریایی اشاره شده است !!!

• بزرگ آرتش داران رضاشاه بزرگ در اولین اقدام پس از رسیدن به قدرت و حتی پیش از اراده به تشکیل نخستین ارتش منسجم مدرن ، مبتی بر قوای سه گانه ، احداث جاده های هراز ، چالوس و ساوه و احداث خط آهن سراسری به شمال و جنوب کشور را سرحط وظایف خود در خصوص حفظ امنیت و برقراری ثبات و اقتدار کشور دانست !

• جرا که قوی ترین ارتش جهان نیز در هنگام مواحه با شرایط قحطی و گرسنگی ناشی از چنگ در برابر گله ای از احشام ناتوان و زبون خواهند بود !! و این مهم را با وسائل و تجهیزات ابتدایی چون بیل و کلنگ و دینامیت و بارکش های موتوری سبک به اجرا رسانیده است و سرانجام دوران کوتاه خدمات او به ایران زمین و ارتش مدرن و نوپا خصوصاً نیروی دریایی اش توسط دو دشمن حقیقی و تاریخی ملت روسیه و انگلستان نابود شد.

• امروز در ایران و در زمان استقرار حکومتی که در دفاع از مردم و دشمنی با اشغالگر سرزمین اعراب از جبهه عربی تندروتر و متحد دشمن تاریخی ملت و اشغالگر ویران گر و تصاحب کننده بخش های عطیمی از سرزمین ایران ( دولت رذیله روسیه ) است هنوز پس از گذشت 35 سال از فاجعه انفجار نور !! در بهمن 57 این گذرگاه ها تنها راه های ارتباطی بین شمال مرکز و جنوب کشور است !! و کشور تنها در مواجه با تحریم های محدود اعمال شده ، در آستانه فروپاشی اجتماعی ، اقتصادی و معیشتی قرار دارد !!!

» خداوندا این سرزمین را از خشکسالی، سپاه دشمن و از دروغ محفوظ بدار. » « داریوش بزرگ »

سه‌شنبه، اسفند ۲۲، ۱۳۹۱

پرچم ننگین جمهوری اسلامی




پرچم جمهوریِ اسرائیلی-انگلیسی-آمریکاییِ اشغالگر و جنایتکار اسلامی، رژیمی که درست به مانند عزراعیل (اسرا-ایل) به هر جنایتی که بخواهد نه تنها در ایران بلکه در تمام نقاط جهان دست میزند و هرگز مجازات نشده... و این مردم ایران بوده اند که در عوض با تحریمات مختلف زیر فشار قرار گرفتند و مزدوران و قاچاقچی صفتان یهودی رژیم بهترین استفاده را از بازار سیاه و ارزهای دولتی میبرند و سازمان ملل بخوبی از این موضوع آگاه است

دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۹۱

یکشنبه، اسفند ۲۰، ۱۳۹۱

درد نامه تیسفون




تیسفون یا مدائن، درسده دوم پیش از میلاد در کنار رود دجله در ناحیه‌ای که امروز در سی کیلومتری جنوب بغداد واقع شده است، بنیاد نهاده شد. این شهر حدود ششصد سال پایتخت ایران در دوران اشکانیان و ساسانیان بود. از گودرز دوم تا اردوان پنجم اشکانیان؛ و از اردشیر اول تا یزدگرد سوم ساسانیان در تیسفون حکومت کردند. شهر تیسفون یکی از آبادترین- پررونق ترین - زیباترین و متمدن ترین شهرهای خاورمیانه بود. ثروتهای شاهنشاهی ایران در آنجا اندوخته شده بود. مجسمه های طلای پادشاهان گذشته- مجمسه طلای حیوانان- تاج های شاهنشاهی نوشیروان و خسروپرویز- جامهای زرین چندین هزار ساله و غیره. کاخ با شکوه ساسانیان را که هنوز آثار آن در جانب خاوری دجله نمایان است، ایوان کسری نام دارد و آن یگانه اثریست که تا امروز از بناها و عمارت‌های پادشاهان ساسانی در آن مکان پایدار مانده است.

شهری که هزار سال زیست و ایرانیان آن را نگین شهرهای جهان ساختند تا اینکه تازیان آن را با تبر در هم شکستند و خاکش کردند. به گفته تاریخ نویسان عرب بیش از نیم میلیون نفر پس از فتح این شهر برای بدست آوردن این جواهرات و طلاها روانه تیسفون شدند. به همین روی انتقال غنایم چند ماه به طول انجامید. پس از تسخیر شهر توسط تازیان، عمر، سلمان پارسی را به سبب خدمتش به تازیان و خیانتش به ایران، فرماندار آن شهر کرد.

طبری مینویسد : مسلمانان مهاجم در شهر به کافورهای بسیاری برخوردند و به خیال آنکه آنها نمک هستند کافورها را در غدا ریخته ولی بعد از طعم تلخ کافور متوجه شدند که نمک نیست. آنان کافورهای بسیاری را به یک تاجر دادند و از او در قبال آنهمه کافور یک پیراهن گرفتند .

طبری ذکر میکند : عده زیادی از مسلمانان وقتی جامهای طلا را در کاخ دیدند رنگ سفید نقره را به رنگ زرد طلا ترجیح دادن و فریاد میزدند: چه کسی حاضر است که جامهای زرد را با جامهای سفید عوض نماید. طبری گنجینه ایران در تیسفون را بالغ بر 865 میلیون درهم تخمین زده است که در تاریخ بشریت یکی از بی سابقه ترین اموال حکومتی بوده است.

وی میگوید بعد از آنکه خمس این مبلغ برای خلیفه جدا شد، بقیه جواهرات و گنجینه پادشاهان گذشته ایران بین شصت هزار جنگجوی مسلمان تقسیم شد و به هر کدام از آنان دوازده هزار درهم رسید.
یکی دیگر از فجایع تاریخ ایران، پاره شده فرش بهارستان بود. این فرش که در نهصد متر مربع ( 60 ذرع در 60 ذرع ) از ابریشم و زمرد و جواهرات بافته شده بود. نمونه ای از هنر و عظمت ایران بود و شاهان را در شکارگاه و بزمهای سالانه و باغهای وسیع نشان میداد. سعد بن وقاص فرش بهارستان را روانه مدینه نمود تا خلیفه از آن بهره برد. بدین گونه فرش تکه تکه شد و هر تکه به بزرگی از شهر داده شد. یاکوبوسکی مستشرق روسی می نویسد: وقتی اعراب برکاخ تیسفون دست یافتند« همه ظروف طلا ونقره، پارچه های گرانبهای ابریشمی و زربافت، قالیهای نفیس، سنگ های قیمتی، اسلحه واموال فراوان و بردگان بسیار از زن ومرد به غنیمت بردند وشهر تیسفون چنان ویران وسوخته وغارت و تهی از سکنه شد که دیگر درهیچ دورانی احیاء نگشت.» در تاریخ طبری در مورد این فرش به این مطلب نیز اشاره شده است: «... که یک قالی بسار عالی کار ایران موسوم به بهار خسرو در قصر تیسفون به طول 45 قدم و عرض 90 قدم موجود بوده است ...» . زربافت و گرانبها بدان جهت که نقشه آن نمایانگر باغی آراسته با گلها و پرندگان و جویهای آب روان بوده است. متاسفانه از این قالی هیچ تکه و قطعه‌ای موجود نیست.

عبدالحسین زرین کوب می نویسد: فاتحان، گریختکان را پی گرفتند ؛ کشتار بیشمار و تاراج گیری باندازه ای بود که تنها سیصد هزار زن و دختر به بند کشیده شدند.شست هزار تن از آنان به همراه نهصد بار شتری زر و سیم بابت خمس به دارالخلافه فرستاده شدند و در بازارهای برده فروشی اسلامی به فروش رسیدند ؛ با زنان در بند به نوبت همخوابه شدند و فرزندان پدر ناشناخته ی بسیار بر جای نهادند.

مرتضی راوندی در تاریخ اجتماعی ایران می نویسد : اعراب در تیسفون غنائم فراوان بدست آوردند که عبارت بود از مقادیر زیادی طلا و نقره منقوش به صورت انسان و حیوان و سنگهای قیمتی، پارچه های ابریشمی،قالیهای زیبا،بردگان بسیار از زن و مرد و اسلحه و اموال فراوان دیگر. شهر تیسفون ویران ؛ سوخته و غارت شد و دیگر در هیچ عهدی احیا نگشت. بخشی از ساکنان شهر که نتوانسته بودند فرار کنند کشته شدند و بخشی به اسیری و بردگی برده شدند. سطح فرهنگ و تربیت سپاهیان عرب و حتی سرداران بزرگ ایشان به قدری نازل بود که از درک ارزش اشیائی که با چنان هنرمندی و چیره دستی ساخته شده بود؛ عاجز بودند. بدین سبب بود که ظروف زیبای طلا و نقره را که از لحاظ هنری بی بدیل بودند ذوب کردند و به شمش مبدل ساخته و پارچه های زربافت و زیبا را قطعه قطعه کردند.

یکی از افتخارات تاریخ ایران، درفش ملی کاویانی بود که از زمان های بسیار دور تا آن روز دست به دست چرخیده بود و هر پادشاهی به آن جواهری نصب می نموده است. در تمام جنگها به عنوان پرچم ایران حمل می شد تا اینکه در برابر تازیان به خاک افتاد و پاره پاره شد. مسعودی می نویسد : درفش از پوست پلنگ ساخته شده بود و نگین های یاقوت و مروارید و جواهرات سلطنتی به آن آویزان بود. مسعودی قیمت درفش کاویانی را بالغ بر دو میلیون و دویست هزار درهم تخمین زده است. وی می نویسد که درفش اصلی در خزانه ملی نگهداری میشده و درفشی مشابه در جنگهای برده میشده است. به گفته وی عربها اورنگ سلطنتی خسرو پرویز و دیگر اشیایی که از طلا ساخته شده بودند مانند مجسمه سر پادشاهان گذشته را ذوب کردند و از آن شمش طلا گرفتند !!! پس از این فتوحات سلمان فارسی به آروزی دیرینه خود که همانا پادشاهی بر تیسپون بود رسید و دهها سال حکمران آن شهر بزرگ گشت.

و دردنامه ی حکیم عمرخیام که بر ویرانه‌ تیسفون کوکو می گوید، مو را به تن هر ایرانی‌ راست میکند:
آن قصر که بهرام درو جام گرفت / آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت
آن قصر که بر چرخ همی زد پهلو / بر درگه او شهان نهادندی رو
دیدیم که بر کنگرهاش فاخته ای بنشسته / همی گفت که: «کوکو، کوکو؟

خاقانی قصیده‌ای پندآموز و نامداری در ستایش مدائن و ایوان آن دارد که چند بیت از آن در زیر آمده است:
هان ای دل عبرت بین، از دیده نظر هان/ ایوان مدائن را آیینه ی عبرت دان
دندانه ی هر قصری پندی دهدت نونو / پند سر دندانه بشنو ز بن دندان
گوید که تو از خاکی ،ما خاک توایم اکنون / گامی دو سه بر ما نه،اشکی دو سه هم بفشان
آری چه عجب داری کاندر چمن گیتی / جغد است پی بلبل، نوحه است پی الحان
اینگونه بود شهری که هزار سال پاسدار شادی ها و آرامش و رنج ها و شادمانی های مردم بود در خاک و خون و خاکستر پیچید...


برگرفته از کافه تفکر



جمعه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۱

صادق خلخالی جانور جانی



حزب توده ایران صادق خلخالی را نامزد خود در انتخابات مجلس شورای اسلامی معرفی کرده بود
در این دوره صدها نفر به حکم خلخالی اعدام شدند که بسیاری از آنان وابستگان به حکومت پهلوی بودند. خلخالی در شب پیروزی انقلاب قصد داشت ۲۴ نفر را اعدام کند که در نهایت پس از موافقت خمینی چهار نفر اعدام شدند: مهدی رحیمی، نعمت‌الله نصیری، منوچهر خسروداد و رضا ناجی. خمینی به مهدی عراقی دستور داد که برود و نظارت کند تا آن چهار نفر با خانواده‌هایشان تماس بگیرند و اگر مطالبی دارند بنویسند. اما خلخالی به سرعت از مدرسه علوی به مدرسه رفاه رفت و حاج مهدی عراقی زمانی رسید که اعدام آن چهار نفر صورت گرفته بود. وقتی من رسیدم، خلخالی و تیم‌اش مشغول مذاکره برای نوشتن ادعانامه علیه اعدام شدگان بودند. من بسیار عصبانی شدم و بر سر آنها فریاد زدم که شما چه دینی دارید؟ اول می‌کشید بعد می‌خواهید کیفرخواست بنویسید.[۵] بنا به گزارش سازمان عفو بین الملل ۴۳۸ نفر تا اسفند ۱۳۵۸ (طی یکسال) در ایران اعدام شدند
وی در خاطراتش در مورد نحوه انتخابش به عنوان حاکم شرع می‌نویسد: «خدا شاهد است که ما برای تصدی این مقام کوچکترین تلاشی نکردیم و حتی تا زمانی که به من ابلاغ شد از آن اطلاعی نداشتم. آقا سید روح‌الله خمینی با شناختی که از روحیه انقلابی من داشتند عصر روز ۲۴ بهمن ۵۷ مرا به دفترشان احضار کردند و فرمودند: این حکم را به نام شما نوشته‌ام. حقیر پس از دیدن حکم به حضورشان عرض کردم: آقا این حکم سنگین است. فرمودند: برای شما سنگین نیست. گفتم مخالفین و وابستگان به طاغوتیان علیه من تبلیغ می‌کنند. آقا فرمود: من پشتیبان شما هستم و بالاخره این حکم را به کسی بدهم که به او اطمینان داشته باشم.
خلخالی پس از انقلاب بسیاری از مقامات پهلوی را در کنار خود محمدرضا شاه و اکثر اعضای خانواده‌اش «مفسد فی الارض» نامیده و به اعدام غیابی محکوم کرد. او برای ترور آنان در خارج از کشور تلاش‌هایی خصوصا با کمک گروه فدائیان اسلام صورت داد. ۱۶ آذر ۱۳۵۸ شهریار شفیق پسر اشرف پهلوی و یکی از افرادی که غیابا توسط وی محکوم به مرگ شده بود در پاریس ترور شد.
پس از عزیمت محمدرضا شاه به مکزیک خلخالی اعلام کرد که گروهی از اعضای فدائیان اسلام را برای ترور وی اعزام کرده‌است. او همچنین گفت با کارلوس تروریست معروف آمریکای جنوبی برای ترور شاه هماهنگی صورت گرفته‌است. حمله کارلوس و گروهش به ویلای شاه ۶ تیر ۱۳۵۸ بوسیله هلی کوپتر انجام شد، اما وی موفق به کشتن شاه نشد. خلخالی سپس طی مصاحبه‌ای گفت که شاه در آن حمله زخمی شده‌است. وی همچنین گفت که ۱۴۰٬۰۰۰ دلار جایزه برای قتل شاه در نظر گرفته‌است.
وی در مصاحبه‌ای با صادق صبا، خبرنگار بخش فارسی بی‌بی‌سی از گذشته خویش اظهار رضایت کرده و گفته بود چنانچه هر یک از اعدام شده‌ها به دست وی امروز زنده بودند، دوباره آنها را اعدام می‌کرده‌است.
وی کتابی با عنوان «کوروش دروغین و جنایتکار» نگاشته و به مناسبت جشن‌های ۲۵۰۰ ساله در ۵۷ صفحه منتشر ساخت. در این رساله که برخی آنرا فُحشنامه خوانده‌اند، کوروش را «سفاک و خونریز» نامید و به لواط و بی‌بندوباری متهم کرد و طرح عظمت او در ایران را سیاستی استعماری و توطئه یهود دانست و از مفسرینی چون علامه طباطبایی که وی را مصداق ذوالقرنین دانسته بودند انتقاد نموده و درباره کوروش نوشته بود:
«به هر قومی که ظفر پیدا می‌کرد، از مجرمان ایشان می‌گذشت و عفو می‌نمود و بزرگان و کریمان هر قومی را اکرام و ضعفای ایشان را ترحم و مفسدان و خائنان را سیاست می‌نمود» را واعظان سلطنت و دربار نام نهاد. وی پیروزی‌های کوروش را نتیجه بخت او دانسته و مطالبی که در ستایش وی در تورات آمده‌است را ساخته یهودیان آزاد شده از بابل دانست
و در آخر اینکه این حیوان سپهبد ایران عقاب ایران را هم یعنی نادر جهانبانی را از پا در آورد

دوشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۱

درود بر شاهان نیک نام




دبستان ساخت ، دبیرستان ساخت ، دانشگاه ساخت ، دادگستری ساخت ، راه آهن ساخت ، جادههاره ساخت ، پل هارو ساخت ، مرزهارو مشخص کرد، امنیت رو آغاز کرد، 
کشور در حال تجزیه رو یک پارچه کرد، نفت رو ملی کرد، بهترین پالایشگاه جهان رو ساخت، بیمه رو ایجاد کرد،
دزدهای گردنه رو نابود کرد، شهربانی ایجاد کرد ، امریکارو تحریم نفتی کرد، انگلیس رو از خلیج فارس بیرون کرد، 
جزیره های تنب کوچک و بزرگ وموسا رو از انگلیس، پیش از حمله ی عربها گرفت، 104 بار با عراق جنگ کرد و بدلیل نیرو مندی ارتش ایران مردم ایران حتی نمیدانستند دارند با عراق میجنگند ،


از اختلاف امریکا و شوروی به نفع ایران سود برد و موتور صنعت ایران رو راه انداخت، سرمایه های اتحادیه های ورشو و ناتو رو جذب ایران کرد، ورشو ماشین سازی اراک و تبریز و ساخت ،غرب و امریکا نفتو گازو خودرو، تکنولوژی رو وارد کرد،
حق رای به زنها داد، زنان رو از تو آشپزخانه ها در آورد و ومدیرو وزیر و نماینده ازشون ساخت، آموزش رو رایگان ساخت و همگانی، ورزش ایران رو در جهان مطرح کرد،


پول ایران رو در جمع 10 ارز جهانی برد یعنی اگر ژاپن. با استرالییا میخواست تجارت کنه میتونستن با ریال ایران این کارو انجام بدن، در تهران بازی های آسیایی برگزار کرد،
در سازمان ملل ایران داری اتاق ایران شد، اوپیک رو ایجاد کرد تا نفت رو به جهان گران تر بفروشه، همیشه رییس اوپیک اران بود،
مدارس تغذیه یه رایگان داشتن، آزادی پوشش بود، فروشگاه ها شبانه روزی باز بودن ، بسیار ی از خارجی ها در دانشگاه های ایران درس میخواندند،


آزادی دین وجود داشت، روحانیان احترام داشتند، سرکردگان کشورهای پیشرفته ی آن رو حتی برای گذراندن تعطیلات به ایران می آمدن، و ..............
اگه نام این کارها ویرانی و خیانته پس تعاریف امروز ما عوض شده ..!