شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

پنجشنبه، آذر ۲۴، ۱۳۸۴

رئيس جمهور ايران:كشتار يهوديان افسانه است

رئيس جمهور ايران محمود احمدی نژاد طی سخنرانی در شهر زاهدان واقعه کشتار يهوديان به دستور آدولف هيتلر پيشواي نازي هاي آلمان را افسانه خوانده و گفته که حکومتهای غربی اين افسانه را حتی از اصل ديانت و پيامبران نيز بالاتر می ‌دانند؛ اگر کسی خدا، دين و پيامبران را انکار کند کاری با او ندارند اما اگر کسی اين افسانه را رد کند عليه او فرياد می ‌زنند و می ‌گويند شما نمی‌ توانيد در جامعه متمدن امروز زندگی کني اين درحالي است که هنوز موج محکوميت سخنراني هاي اخير رئيس جمهور احمدي نژاد در انکار واقعه کشتار يهوديان در جنگ جهانی دوم در سطح بين المللی ادامه دارد، آقای احمدی نژاد بار ديگر با تکرار موضع خود در زمينه کشتار يهوديان، واکنش غرب را برانگيخت

احمدي نژاد خطاب به اروپاييان از آنان پرسيد: اگر اروپاييها راست می گويند که در جنگ جهانی دوم شش‌ ميليون يهودی را در کوره های آدمسوزی سوزانده‌ اند و بر آن اصرار دارند و کسانی را که با آن مخالفت کنند، دستگير و زندانی می ‌کنند، اگر اين جنايت را مرتکب شده‌ اند چرا ملت فلسطين تقاص اين جنايت را پس بدهد؟
و بار ديگر پيشنهاد انتقال اسرائيل(رژيم صيهونيستي) به خاک کشورهای غربی را مطرح کرده با اين تفاوت که دفعه پيش که اين پيشنهاد را مطرح کرده بود تنها از خاک اروپا نام برده بود اما اين بار از کانادا و آلاسکا نيز به عنوان سرزمينهايی نام برده که به عقيده او دولت يهود می تواند در بخشی از آنها تشکيل شود
رئيس جمهور ايران محمود احمدی نژاد در سخنرانی خود در زاهدان به واکنشهايی که مواضعش در قبال اسرائيل در جهان برانگيخته اشاره کرده و گفته: کسانی که مدعی آزادی بيان و دمکراسی و حقوق بشرند در مقابل اين منطق روشن و مستدل به جای تواضع از ابزارهای تبليغاتی استفاده می ‌کنند و می ‌گويند رئيس جمهور ايران حرفهای بدی می ‌زند و ظاهراً او نمی‌ تواند در دنيای متمدن امروز زندگی کند. اگر تمدن شما عبارت است از تجاوز، آواره کردن ملتهای مظلوم، خفه کردن صداهای عدالت خواه و بی ‌عدالتی و فقر برای اکثريت ساکنان زمين، ما با صدای بلند فرياد می ‌زنيم از اين تمدن پوشالی شما بيزاريم.
اما واكنش در سطح جهان كه نشان ميده از اظهارات احمدي نژاد و لو رفتن آنها ميترسن

در اسرائيل رعنان غسين سخنگوی نخست وزير اين کشور در گفتگو با خبرگزاری فرانسه از جهانيان خواست چشمان خود را به روی حکومت ايران و برنامه اتمی آن بگشايند و گفت: خدا را شکر که اسرائيل ابزار کافی را برای ساقط کردن اين حکومت افراطی در ايران در اختيار دارد و نخواهد گذاشت راه حل نهائی ديگری مطرح شود.

راه حل نهائی نامی است که آدولف هيتلر پيشواي نازي هاي آلمان به طرح خود برای نابودی يهوديان داده بود

داگلاس آلکساندر، معاون امور اروپای وزارت خارجه بريتانيا نيز از جانب اتحاديه اروپا سخنان ضداسرائيلی آقای احمدی نژاد را بار ديگر محکوم کرده و گفته چنين اظهاراتی در مباحثات دنيای متمدن جايی ندارد.
و خاك بر سر نخست وزير آلمان كنم خيلي ترسو هستن بميرين لياقت ندارن كه اونم مخالفت كرد

وزيرخارجه آمريکا، ايران را مشکلی برای ثبات و حرکت بسوی دموکراسی در خاورميانه خوانده و گفت اظهارات ضداسرائيلی آقای احمدی نژاد آشکار می سازد که ايران سر ناسازگاری با جامعه جهانی دارد.

خوب نظريه من در اين مورد رو بگم

اول اينكه هر كسي اگه کمی منصفانه نگاه کنه ميبينه که آقای رييس جمهور حرف درستی زده است. در ضمن جرم بودن گفتن اينگونه مسايل، شعار آزادی بيان را به شدت زير سوال ميبرد دوم اينكه اگر خيلی دل اروپائی ها می سوزد هر جای اروپا باشد من حرفی ندارم سوم اينكه احمدي نژاد حرف درستي زده و کاملا صحيح است و غرب بايد جواب گو باشه من از اين سخنان حمايت می کنم تا آخرين نفس و در اينکه اروپا نوکر اسراييل هست شکی ندارم بنده پيشنهاد می کنم دراجلاس آينده ايران وسه کشوراروپايی ابتدا قضيه يهوديان رامطرح کنيم ويک جايی دراروپا برای آنها پيدا کنيم سپس مشکل هسته ای را مورد بررسی قرار دهيم ولي خدايي اين حرفهايي كه ميزنه حرف حقه ولی دراين دنيای استعمار نوين فکر نميکنم کسی به آن توجه کند كجاي اين مسئله واقعيت داره بابا ميشه آدم يه همچين كاري كنه 6 ميليون يهودي خيلي است اين ياوه گويي ايالات متحده و كشورهاي مدافع رژيم صيهونيستي است چرا همه شما ها ساده هستين من به خدا ناراحتم از اينكه روشنفكران بدون تحقيق بگن نازي ها آدم كشتن خاك بر سرتون واقعا كه

یکشنبه، آبان ۲۹، ۱۳۸۴

اعتراض نویسنده وبلاگ ترکیه(عثمانی)به خاطر درج انتقاد از مطالبشون

متاسفانه ایشون سه چهار تا کامنت گذاشتند هم برای من هم برای سوگند خانم که در اون به تمام سرمداران ایران از جمله دایوش کبیر و پیامبر زردشت و بقیه سرمدارن توهین کردن ضمن طلب مغفرت از خداوند برای ایشان از شما میخواهم که دیگر به اونها کاری نداشته باشین اونها نمیدانن هیچی نمیدانن همانطور که در مقاله پایین نوشتم

اما بریم سراغ متن کامنت های این آقا ترک عثمانی به سوگند خانم

بدون سلام چون ارزششو نداری
اگه می بینی یه کم دیر تر جوابیه ی تو رو میدم بخاطر اینه که با فارس ها کار زیاد داشتم................ داشتیم دانشجوهای فارسی که تو شهر ما درس میخونن رو در فصل امتحانات میزدیم آخ ............. جات خالی به یکیش با کمربندم زدم تو صورتش هشت بار دوره خودش چرخید و خیلی هاشونم به زندان انداختیم به جرم فحشا و بی بند و باری..........این عوض حمله وحشیانه ای بود که به تبریز شده بود
البته اونها نتونسته بودند بزنن اما ما خوب زدیم لت و پارشون کردیم.
حالا هم اگه بگی ما گرگ صفتیم ناراحت نمیشیم چون ما گرگ را مقدس می شماریم ، بخاطر غرورش بخاطر عظمتش ، بخاطر اینکه همیشه در بالا و در اوج زندگی میکند.
من مطمئنم و نه تنها من بلکه همه دنیا میدانند که در هیچ جای دنیا به جز پایتخت ایران در تهران به من توهین نمیشه و این از ذات دیو صفت فارسی ها است.
و لازم نیست که فارس های سگ صفت منو قبول بکنن یا نه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا اصلا فارس اونقدر بزرگ نشده که یکی رو قبول کنه یا نه؟؟؟؟؟؟
گفتم و بازم میگم آر یایی یعنی پوچی.........................
من زبانم در تحت لوای اجنبی بدست نیاوردم بیچاره!!!!! زبان من سومین زبان زنده دنیاست، حرف یونسکو رو که نمی تونی رد کنی؟؟ هان.....البته از شما فارس ها که هیچی حالیتون نمی شه بعید نیست
تمام دنیا میدانند که تورکی از اول آفرینش بوده و خواهد ماند همانطور که پروردگار با زبان تورکی به پیغمبرانش وحی می فرمود.
به من و امثال من گفتی کوته فکر.............. خندم گرفت چون میبینم کوته فکری فارس ها رو که قدم به هر شهری می گذارند فساد و فحشا در آنجا گل میکنه......................................
من و عبا پوشان رو به یک مرتبه گذاشتی.................حالا ببین کوته فکر تویی یا من؟ بیچاره؟
عبا پوشان هم فارس تشریف دارن و هر چه شود از قم که مهد فارسی ها در زمان الی ترا بوده در اومدن
اما عبا پوشان ما نفراتی بودن چون شیخ خیابانی ، ثقه الاسلام و .... که همه و همه گذشته درخشان و با عظمتی دارن....

دوباره باز نوشته

میگی آریایی یعنی هخامنشی،بزرگی................. نگو خندم گرفت کدوم بزرگی بزرگیکه منجر به پارچه پارچه شدن ایران شد.
داریوشی که با بستن القاب و شکلک های مضحک و مسخره بر خود که میخاست به مردم نشان دهد که من وحشی هستم و بی رحم؟تا مردم از اون حساب ببرند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!
این اثر رو میتوانید به موزه جهانی در انگلیس تشریف ببرید و ببینید که در کتیبه چه ها نوشته شده است
اما کوروش.....................وای ترسیدم ..................کوروشی که از یه قبیله دزد زاییده شده بود
کوروشی که حتی به خواهرش رحم نکرد و به او تجاوز کرد.........آره میخای برادرت و خواهرت این جوری باشن برو به کوروش افتخار کن.......................
این رو بدوم نژاد من به اندازه ای بزرگ هست که تا روز قیامت خواهد ماند و من هم افتخار خواهم کرد که در راه آن بمیرم...........
عجب........... کی 32 مملکتو اداره میکردین زمانی که مغول بود .............................ما که اینو تازه از شما شنیدیم
من کوچک نیستم و بزرگ من داریوش خونخوار و کوروش فاسد نیست، بزرگ من د د ه قور قود هست و خواهد بود
من تایماز پسر آذربایجنم

بعد دوباره گفته

خوشم اومد بازم میگم تو وبلاگ توماج خوب کاری کردم اون کامنتو گذاشتم . توماج هم به جزای خودش خواهد رسید.
من گرگ صفتم اینجا ممنون که این حرف رو به من گفتی خیلی ازت ممنونم مرسی ما آدمم تو خرسی بچه خرسی...
گفتم که حالا گرگ رو مونده بشناسید.
احتیاجی به استوار باشی گفتن تو نیست چون عددی نیستی................. من هم نیازی به چنین گفتن فارس سگ صفتی ندارم.
و تو اجازه نداری بگی زنده باد تورک ایرانی حقشو نداری به وقتش خودت می فهمی ...............
نابود باد آر یا
نابود باد فارس
نابود باد دختر خورشید
........................................................................................................................................
زنده باد آذربایجان
زنده باد تورک
یاشاسین آذربایجان
یاشاسین تورک ائللر
.......................................................................................................................................
همون فارسی که عادت به خیانت داره
همون فارسی که وطن فروشی کارشه
همون فارسی که......................
بچه تو زبان نداری اینو میدونستی ..
یونسکو:
فارسی (پارسی) 33مین لهجه زبان عربی هستش حالا خیلی مونده به ما برسن به تورکی که سومین زبان زنده دنیا رو داره

بعد دوباره گفته

یک نصیحت هم به تو:
مواظب دهنت باش به باد می دیا
ما تورکا یه صفاتی داریم عادت به بد گویی داجب تورک نداریم
اگه ببینم یا بشنوم واست خیلی بد میشه

ملاحضه فرمودین که چه حرفایی از دهنش در اومده بد جوری قاطی کرده

پنجشنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۴

سرود نازی های آلمان هم به فارسی و هم به زبان اینگلیسی

Flag high, ranks closed, پرچم بلند(تو هوا),رديف هاي نزديك

The S.A. marches with silent solid steps. راهپيمايي هاي اس اي با گامهاي استوار و بي صدا.

Comrades shot by the red front and reaction کمونیست ها توسط جبهه بر افروخته ما و عکس العمل های ما ضربه خوردند

March in spirit with us in our ranks. راهپيمايي درون روح و جان با نظم و ترتيب

The street free for the brown battalions, خيابان براي ارتش قهوه اي رنگ آزاده

The street free for the Storm Troopers.خيابان براي گروه توفان(گارد حمله آلمان نازی)آزاده

Millions, full of hope, look up at the swastika; ميليونها نفر كه اميدوارن و دنبال صلیب شکسته ميگردن

The day breaks for freedom and for bread. روز براي آزادي و نان متلاشي ميشه

For the last time the call will now be blown; براي آخرين بار در شيپور دميده ميشه

For the struggle now we all stand ready. حالا براي جنگ همه آماده ايستاده ايم

Soon will fly Hitler-flags over every street; به زودي در همه خيابان ها پرچم هيتلر پرواز خواهد كرد

Slavery will last only a short time longer. بردگي فقط براي يه مدت كوتاه طول خواهد كشيد

Flag high, ranks closed, پرچم بلند(تو هوا),رديف هاي نزديك

The S.A. marches with silent solid steps. راهپيمايي هاي اس اي با گامهاي استوار و بي صدا.

Comrades shot by the red front and reaction کمونیست ها توسط جبهه بر افروخته ما و عکس العمل های ما ضربه خوردند

March in spirit with us in our ranks. راهپيمايي درون روح و جان با نظم و ترتيب

چهارشنبه، مهر ۲۷، ۱۳۸۴

اعتراض به مطالب وبلاگ ترکیه ای(عثمانی)http://tansu.blogfa.com

میخواستم یه مطلبی در مورد یکی از وبلاگ ها بنویسم و اونو نقد کنم این وبلاگ با تمام بی شرمی به آریا و نماد ایرانیان توهین کرده و من یه جاهایی شو توضیح میدم و ایراد هایی رو ازش میگیرم و از شما هم میخواهم به حمایت از زبان پارسی(فارسی) و نماد ایران شیر و آریایی از این وبلاگ انتقاد کنید.

اما مطالب این وبلاگ که مثلا ترکیه ای است

در یکی از مقاله هاش نوشته آریایی : واژه ای موهوم ،نژادی ساختگی، سیاسی استعماری

اولا آریا واژه ای موهوم نبوده بلکه قرنهاست که این مسئله وجود داشته ذکر یه نکته ضروری است اینکه بگم این طبیعی است هر کسی از نژاد و زبان خویش دفاع کند به شرطی که حرف از دهنش در بیاید نه از جای دیگه. شعور داشته باشه لاقل به دیگران توهین و مذهب و نماد توهین نکنه

اینکه میگه نژاد ساختگی یعنی چی چرا چرت و پرت میگی پس ما نژادمون چیه تو که میگی من ترکم ما هم میگیم آریایی یا پارسی هستیم سیاسی استعماری یعنی چی اصلا خدا رو خوش میاد اینجوری حرف میزنی شما با این کارت به آیین پارسی رسما توهین کردی

بعد این آقا میگه نژاد آریایی صرفا یه افسانه است نه بابا تو اینار از کجا میدونی ملت دارن میگن تو داری نفی میکنی یه نگاه به دور برت بنداز بابا خجالت بکش

بعد دوباره میگه بهایی که سر انجام مردم جهان براین توهم نژاد پرستانه عقب افتاده پرداختند، فاجعه بشری جنگ جهانی دوم بود.

عجب اگه راسته چرا عثمانی یا همون ترکیه امروزی با آلمان یکی شد. اصلا میدونی چرا جنگ شد یهودی ها عوضی ریختند همه رو لت وپار کردن زنان و دختران خاورمیانه رو بدبخت کردن میدونی نمیدونی که برو سرجات بشین حرف هم نزن به خدا اگه این حرفا تو یه فضای آزاد بزنی میزنن چپ و راستت میکنن.

بعد دوباره میگه نژاد آریایی پس از به قدرت رسیدن رضا شاه به ابیات سیا سی ایران وارد شد.

عجب زمان رضا خان هم بوده شما خواب تشریف داشتین اقا همانطور که عرض کردم خود داریوش کبیرکشور ایران رو قبلا اسمش رو گذاشت آریایی که بعد ها شد پارسی و بعد شد ایران

بعد دوباره میگه این نژاد را غربیان به ایران معرفی کردند.

عجب مگه میشه یه همیچین چیزی اروپا فرهنگ خودشو نمیتونه تبلیغ کنه بره مال یه نفر دیگه رو تبلیغ کنه بیکاری تو

بعد دوباره میگه امتیازات مهم رضاشاه برای معرفی به او ؛ نداشتن هیچ نوع گذشته قابل افتخار،نداشتن اصل و نسب روشن ،ظاهر زمخت و خشن و نداشتن سواد

عجب اون موقع همه بیسواد بودن حتی آتاتورک با اون همه بی رحمی هاش هم همینطور آتاتورک شما هم کسی تا قبل از اینکه بیاد سر قدرت کسی میشناختش ؟ گذشته با افتخاری داشت مثلا برو خدا عوضت بده.

بعد دوباره نویسنده وبلاگ در آخر نام منابعی رو ذکر میکنه که همشون آذربایجانی و ترکیه ای(عثمانی) هستند درسته همانطور که گفتم همه فقط تبلیغ خودشون میکنن

بعد دوباره مینویسد ترک ستیزی از کی شروع شد؟

نویسنده وبلاگ میگه ترک ستیزی و تحقیر ترکان از زمانی که امپراتوری هزار ساله ترکان با سقوط دولت قاجار پایان یافت و حاکمیت نژاد پرستانه رضاخان بر کشور کثیر المله ایران تحمیل گردید آغاز شد.

میشه یه همچین چیزی اون چیزی که شما میگی دعوای قومی بوده همانطور که شمالی ها با تبریزی ها و اردبیلی ها مشکل دارن فکر میکنید سر چیه ؟ سر زمین هاشون مشکل اون موقع هم همین بوده ربطی به شاه ایران نداشته بله من موافقم شاه فقط نژاد خودشو میخواست همانطور که شما مارا پست میخوانید ما هم شما رو پست میخوانیم

بعد میگه آریایی های افراطی تمام اون اتفاقاتی که تو خوزستان به وجود اومده رو به آریایی های افراطی نسبت داده. بابا یه کم چشمتو باز کن ببین چه خبره اون کارارو یهودی ها و عرب ها کردن چرا حالیت نیست. میشه ما با هموطنمون دشمن باشیم.

بعد نویسنده وبلاگ در مورد نماد ایران و ترکیه مینویسد میگوید نماد ترکیه گرگه و نماد ایران شیر است خوب تا اینجاش درسته

بعد میگه گرگ از بلندی خوشش می آید اما شیر از پستی ، گرگ در دوستاغ نمی ماند ((دوستاغ در ادبیات ترکی یعنی زندان))، اگر زنجیری به پای گرگ زده شود ، پایش را میخورد و فرار میکند ، اما شیر زود رام میشود

شیر را میتوان در قفی زندانی کرد و شلاقش زد اما به گرگ هیچ کس و هیچ زمان شخصی جرائت این کارا ندارد و نخواهد داشت ،اگر دوستِ گرگ پیر شودو بمیرد خودش آنرا میخورد و نمی زارد که نصیبِ حیوانِ دیگری بشود ، اما شیر زود فرار میکند .اما علامت ِ پارسی ها تنها در خصوصیات شیر که گفته شد خلاصه نمی شود بلکه صفات های سگ نیز در این قوم دیده میشود

خوب من بگم که اولا خودت اعتراف کردی که گرگ بی رحمه حتی به دوست خودش در زمان مرگ رحم نمیکنه دیگه وای به اینکه در زمان حیاتش ببین چیکار میکنه اگه دشمن بشن. بعد گفتی که شیر از پستی خوشش میاد دوست عزیز شما ارتفاع رو ندیدی مگه نشنیدی که میگن شیر سلطان جنگل است اگه نشنیدی حالا بشنو بعد میگه خصوصیات ما پارسی ها سگ صفت است درست حرف بزن بفهم حرف از کجا در میاد شما اینو ثابت کردی که فقط و فقط خودت رو میخواهی درسته یا نه یعنی چی ما سگ صفتیم پس قبول داری که گرگ گله رو نابود میکنه پس سگ گرگ را می راند گرگ بی وجوده ولی سگ وفاداره اگه صاحبش تا دم مرگ بزندش سگ هیچی نخواهد گفت ولی گرگ اینقدر وحشی است که به هیچ کس رحم نمیکنه این داستان سرایی رو تمومش که بابا اینی که تو میگی بچه از شیر گرگ خورده چیزی جز افسانه نیست افکارتو خراب نکن بیشتر از این تازه من نشنیدم از کسی که گرگ نماد ترکیه(عثمانی) باشه عجیبه واقعا همه میرن چیزای درست انتخاب میکنن تو یه چیز ی رو انتخاب کردی که مردم ازش نفرت دارن جای تاسف است همین کدوم کشوری رو دیدی که گرگ داشته باشه ایران شیره آلمان شیره ژاپن و چین اژدها بس کن بابا کوتاه بیا

بعد میگه در طول تاریخ این ترک ها(عثمانی) بودن حکموت ایران را میچرخاندن این درسته ولی داداش ترک خودتو با ما مقایسه نکن اون ترک ایرانی است نه ترکیه ای(عثمانی) گرفتی.

بعد در آخر از زبان فارسی ایراد گرفتن اونم 20 مورد زبان پارسی(فارسی) رو گفته چرت و پرته اول یادت باشه اون ترکی که مینویسی از روی زبان ماست اگه راست میگی زبان اصلیتو بنویس نه فارسی ترکیه ای(عثمانی) متوجه شدی 20 ایرادی که گرفته رو برین تو وبلاگش ببینید که چه چیز مسخره ای نوشته http://tansu.blogfa.com/8402.aspx

وبلاگ اصلیش هم http://tansu.blogfa.com این است برین ملاحظه بفرمایید چی نوشته فقط توهین به ما همین

واقعا جای تاسفه که مثلا خودش میگه روشن فکرم ولی در باطن یه گرگه که همه رو میدره پس شیر بادست بزرگش همه رو مغلوب میکند ببین چی بی وجدانن از مال ایران آریایی میخورن اونوقت اینطوری جواب میده میگن گربه بی چشم رو است یه ذره میخندی چنگت میزنه

تمامی وطن پرست های ایرانی به شما توصیه میکنم نسبت به این مقالات اعتراض خود رو به وبلاگی که در بالا ذکر شد نشان دهید

یکشنبه، مهر ۲۴، ۱۳۸۴

مطلب طنز در مورد حزبها

اما مطلبي كه ميخواستم بنويسم برگرفته از يكي از سايت يا وبلاگ است كه دقيق نميدونم از كجاست ولي يه كم جنبه طنز داره و هم آشنايي با نام حزب ها است و طرز تفكر مردمان با انديشه هاي مختلف و فهميدن رفتار آنها البته در مورد نازي و فاشيسم بايد بگويم فقط جنبه طنز دارد به دل نگيريد ما از گاوها براي نحوه اعمال آنها استفاده كرديم شما به بزرگواري خودتان ببخشيد ديگه. ولي واقعيت داره. تا مطلب بعد خداحافظ.

- سوسياليسم : دو گاو داريد، يكي را نگه مي داريد و ديگري را به همسايه خود مي دهيد .
- كمونيسم : دو گاو داريد. دولت هر دوي آنها را مصادره مي كند، بعد شما را به مراقبت از گاوها مي گمارد و شيرشان را هم به شما مي فروشد.
- كمونيسم ( ناب ) : دو گاو داريد . همسايه ها به شما كمك مي كنند تا گاوها را جمع و جور كنيد و همه با هم از شيرشان مي نوشيد.
- كمونيسم ( در واقعيت ) : با همسايه هايتان دو گاو شريكي داريد . بر سر اين كه چه كسي از همه محتاج تر است و بهتر از همه به گاوها مي رسد بكش بكش داريد. در عين حال هيچ كس كار نمي كند و به هيچ كس هم شير نمي رسد ، سر آخر گاوها از گرسنگي مي ميرند.
- كمونيسم ( از نوع استاليني ) : دو گاو داريد. دولت به عنوان ضد انقلاب شما را مي كشد، گاوها هم به مزارع اشتراكي فرستاده مي شوند .
شيرها چه مي شود؟ شير چي ؟ كشك چي ؟ پشم چي؟ تو اصلاً كي هستي كه بپرسي ، رفيق!
- كمونيسم ( از نوع چيني ) : دو گاو داريد ، مجبورتان مي كنند از گاوها مراقبت كنيد. بعد دولت همه شيرها را برمي دارد.
- كمونيسم (از نوع لنيني ) : دو گاو داريد. شما را به عنوان ضد انقلاب دار مي زنند . به خدمت گاوها هم رسيده مي شود. پرولتاريا شيرها را مي برند ، اما از آنجا كه "شير" نوشيدني خرده بورژواهاست ، لب به آن نمي زنند.
- دموكراسي ناب : دو گاو داريد ، همسايه ها تصميم مي گيرند چه كسي شيرها را بردارد.
- دموكراسي نمايندگان : دو گاو داريد ، سياستمداران تصميم مي گيرند چه كسي شيرها را بردارد .
- دموكراسي (از نوع آمريكايي ) : دو گاو داريد ، دولت برايتان چنان مالياتي مي بندد كه مجبور مي شويد گاوها را بفروشيد. مالياتي كه شما مي پردازيد صرف حمايت از يك نفر در يك كشور خارجي مي شود كه تنها يك گاو دارد ( گاوي كه در اصل مال شما بوده ) : هديه اي از طرف دولت شما به او.
- دموكراسي ( از نوع انگليسي ) : دو گاو داريد. مغز گوسفند به خوردشان مي دهيد ، در نتيجه مبتلا به جنون گاوي مي شوند. دولت هم هيچ اقدامي نمي كند.
- فاشيسم : دو گاو داريد . دولت آنها را از شما مي گيرد و شيرها را هم به خودتان مي فروشد. شما هم به يك گروه زيرزميني مي پيونديد و اقدام به يك سلسله خرابكاري مي كنيد.
- كاپيتاليسم : دو گاو داريد ، هر دوي آنها را مي دوشيد و شير را به زمين مي ريزيد تا قيمت ها همچنان بالا باقي بماند.
- نازيسم : دو گاو داريد ، دولت به سوي شما تيراندازي مي كند و هر دو گاو را مي گيرد.
- آنارشيسم : دو گاو داريد ، چه آنها را به نرخ عادلانه به همسايه هايتان بفروشيد و چه نفروشيد، همسايه ها جانتان را مي گيرند و گاوها را براي خودشان برمي دارند.
- ديكتاتوري : دو گاو داريد ، دولت گاوها را مي گيرد و شما را مي كشد.
- نظامي گري : دو گاو داريد . دولت آنها را مصادره مي كند و شما را هم به جبهه اعزام مي كند.
- دولت توتاليتر ( تماميت خواه ) : دو گاو داريد . دولت آنها را مصادره مي كند و اصلاً انكار مي كند گاوي وجود داشته ؛ شير هم تحريم مي شود.
- آپارتايد : دو گاو داريد ، شير گاو سياه را به گاو سفيد مي دهيد ولي شير گاو سفيد را نمي دوشيد.
- دولت رفاه : دو گاو داريد، آنها را مي دوشيد و بعد شير هر كدام را به آن ديگري مي دهيد تا بنوشند.
- بوروكراسي اداري : دو گاو داريد ، ابتدا دولت تعيين مي كند كه به گاوها چه بخورانيد و كي مي توانيد آنها را بدوشيد. سپس دولت مبلغي را به شما مي پردازد تا ديگر شير گاوها را ندوشيد. اندكي بعد گاوها را مي برد و يكي از آنها را به ضرب گلوله مي كشد ، شيرها هم به چاه ريخته مي شود. بعد دولت از شما مي خواهد فرمي را در 27 برگ پُر كنيد و وضعيت گاوهاي گم شده را گزارش دهيد..
- سازمان ملل : دو گاو داريد ، فرانسه شما را از دوشيدن آنها وتو مي كند ، آمريكا و بريتانيا گاوها را از شير دادن به شما وتو مي كنند ، نيوزيلند رأي ممتنع مي دهد.
- آرمان گرايي : دو گاو داريد ، ازدواج مي كنيد و همسر نازنينتان آنها را مي دوشد.
- واقع گرايي : دو گاو داريد، ازدواج مي كنيد اما هنوز خودتان آنها را مي دوشيد.
- عقل سليم : دو گاو داريد، يكي را مي فروشيد و به جاي آن يك گاو نر مي خريد.
- فمينيسم : دو گاو داريد ، آنها با هم ازدواج مي كنند و يك گوساله پروار را هم به فرزند خواندگي قبول مي كنند.
- صلح گرايي : دو گاو داريد ، آنها شما را رَم مي دهند.
- طرفداري از محيط زيست: دو گاو داريد ، دولت دوشيدن و كشتار گاوها را قدغن مي كند.
- نيهليسم : دو گاو داريد اما اصلاً به فكر دوشيدن آنها نمي افتيد چون به هر جهت قرار است بميرند.
- ساديسم : دو گاو داريد ، آنها را به ضرب گلوله از پا در مي آوريد و خودتان را در شيرشان غرق مي كنيد.
- اگزيستانسياليسم : دو گاو داريد، اعلام مي كنيد : "لعنت برگاوها".
- گياهخواري : دو گاو داريد ، با هم مسابقه خوردن مي دهيد.
- روان پريشي : شما فكر مي كنيد دو گاو داريد ؛ حالا كه اينطور فكر مي كنيد ، پس دو گاو داريد.
- بازنگري مفاهيم سياسي در سطح جهاني : با دو گاو ارتباط داريد ( واژه "مالكيت" ديگر از مد افتاده و متعلق به اسلاف جنگ طلب شماست كه اهل تسامح نبودند ). اين دو گاو از دو نژاد مختلف و سنين متفاوت اند (كه البته به هيچ وجه از ارزش گاوها در جامعه گاوي نمي كاهد ). گاوها با هم ازدواج مي كنندو يك گوساله را هم به فرزند خواندگي مي پذيرند.
- دوآليسم دكارتي: دو گاو داريد ، پس هستيد.
- حمايت از حيوانات: به يك چوپان حمله مي كنيد و گاوهايش را آزاد مي كنيد. گاوها در اتوبان ول مي گردند و در اين بين آدم ها و گاوهاي زيادي بر اثر تصادف مي ميرند و شما احساس غرور مي كنيد.
- اصلاح ژنتيكي: دو گاو داريد ، دست به اصلاح ژنتيكي مي زنيد : گاوها وقت سحر قوقولي قوقو مي كنند، بعد به شما شير و تخم مرغ مي دهند البته مي توانيد يك پالتوي پشم هم از آنها درست كنيد. وقتي گاوها را كشتيد و گوشتشان را پختيد ، مزه گوشت گوسفند مي دهد

چهارشنبه، مهر ۱۳، ۱۳۸۴

صليب شكسته سمبل مقدس و آرم نازي آلمان هيتلري

خوب ديدم همه از صليب شكسته من انتقاد ميكنن منم بر آن شدم يه توضيحي بدم اينم نتيجه اش به نظر من صليب شكسته سمبل مقدسي در نزد ايرانيان و جهان داره البته به غير از اونايي كه خنگ بازي در ميارن كه ميگن نه همه چيزش بده واقعا كه
صليب شکسته (Swastika)

طرحي که ما امروزه آن را با نام صليب شکسته مي شناسيم يک نماد مذهبي قديمي و تقريبا جهاني است. اين نماد تقريبا در تمامي قاره ها مشاهده شده و ازگذشته بسيار دور در فرهنگ انسان هاي اعصار مختلف حضور داشته است. گاهي در ميان مردمان غيرسلتي انگلستان (پيکت ها) به نشانه سفرهاي خورشيد بر روي صخره ها حک شده است. گاهي تزيين بخش کوزه هاي سفالي يونان باستان بوده و گاهي روي سلاح هاي جنگي مردم اسکانديناوي ديده شده است و حتي بيش از هفت هزار سال قبل، در منطقه‌ اي که امروزه آن را فرانسه مي شناسيم اين نشان روي ديوار غارها کنده شده. صليب شکسته مشخص کننده آغاز بسياري از متون مقدس بودايي است و معمولا در مجسمه سازي شرقي، نمادي از جاي پاي بودا محسوب مي شود. در دين جين، صليب شکسته مشخص کننده تيرتانکارا سوپارسوا (Tirthankara Suparsva) هفتمين جينا (مقدس) است. براي بوميان آمريکا، اين نماد نشان دهنده خورشيد، چهار جهت و چهار فصل است.

صليب شکسته، يک صليب خورشيدي است با شاخه هايي که نود درجه به راست خم شده اند که اين خم شدگي نشانه چرخش و دوران است. قرن ها پيش از آنکه اين علامت توسط حرب نازي و هيتلر در آلمان استفاده شود، نمادي مقدس در اديان هندو، جين و بوديسم بوده است و در اديان الحادي اسکانديناوي، باسک، بالتيک و سلتيک نيز رواج داشته است و بارها و بارها در تروا، مصر، چين، کره و ژاپن باستان نيز مشاهده شده است.

نام اين نماد (Swastika) از زبان سانسکريت مشتق شده است. عبارت Su به معناي "خوب" و عبارت Vasti به معناي "وجود" است و ترکيب آن ها را مي توان چيزي شبيه به "خوش زيستي، رفاه، سلامتي" ترجمه کرد. به همين دليل در هند اين نماد به عنوان طلسم باروري و شانس استفاده مي شود. حتي در اوايل قرن حاضر نيز اين نماد به عنوان نماد شانس در کارت هاي پستي استفاده شده و حتي در جنگ جهاني اول صليب شکسته نشانه روي دوش لشکر چهل و پنجم آمريکا بوده است.

صليب شکسته پيچيده به راست در هند نماد خورشيد و انرژي مثبت نيز هست و معمولا در ارتباط با خداي گانش (Ganesh، خداي موفقيت و ثروت) قرار مي گيرد و حتي در نقاشي ها، اين خدا نشسته بر گل نيلوفري نشان داده مي شود که روي يک صليب شکسته قرار دارد. اين نماد نشان دهنده سيرتکاملي جهان و در عين حال مرتبط با خورشيد و خداي خورشيد (سوريا) است. هر بازوي صليب شکسته به يک جهت اشاره مي کند و به همين دليل نشاني از استواري و پايداري است و به همين دليل بر ديوار معابد نقاشي مي شود، در مراسم عروسي حضور پيدا مي کند و بر روي هدايا قرار مي گيرد. بعضي هندوها، معکوس اين نماد (يعني صليب شکسته با پيچش به سمت چپ که گاهي Sauwastika ناميده مي شود) را نشانه نيروهاي مخالف و حمايت کننده از تاريکي و نمادي از خداي کالي مي دانند. ترکيب اين دو صليب در کنار يکديگر براي شرقي ها نشان دهنده نماد يين و يانگ در تائوئيسم خواهد بود. همچنين صليب شکسته در نمادهاي مرتبط با خانواده هاي فئودال اروپايي بسيار به کار رفته است.

صليب شکسته در هنر و متون بودايي با عنوان مانجي (Manji) استفاده شده است و نشان دهنده دارما (دکترين بودا درباره نظم جهاني) و توازن نيروهاي متضاد است. هنگامي که به چپ پيچيده باشد به آن اومته مانجي (Omote Manji) يا مانجي پيشين مي گويند که نماياننده عشق و رحمت است. هنگامي که به راست پيچيده باشد، اورا اوموجه (Ura Omoje يا اوموجه معکوس) نام مي گيرد و نمايشگر قدرت و هوش هستند. مانجي متعادل معمولا در آغاز و پايان متون بودايي گذاشته مي شوند. اين نماد گاهي بر سينه مجسمه هاي بودا ديده مي شود اما بايد توجه کرد که پس از جنگ جهاني دوم، بسياري از بودايي ها براي جدا نگاه داشتن خود از ايدئولوژي نازيسم، سمت شکستگي صليب را تغيير داده اند و شکستگي را به سمت چپ تصوير کرده اند. اين نماد اين روزها روي غذاهاي ژاپني و چيني ديده مي شود که نشان دهنده گياهي بودن مطلق آنان است تا نشان دهد که مصرف آن براي بودايي هاي راست ايمان ايرادي ندارد. همچنين چيني ها و ژاپني هاي بودايي براي پيشگيري از شرور، اين نماد را بر يقه پيراهن کودکان نقش مي کنند. البته بايد توجه کرد که صليب شکسته با شکستگي به سمت چپ، در داخل هند بسيار کم ديده مي شود چرا که همانگونه که ذکر شد، نمادي از نيروهاي تاريکي و شر است.

در دين جين، صليب شکسته تنها نماد مقدس است و يکي از 24 نشانه مبارک به حساب مي آيد. اين نماد نشان دهنده هفتمين آرهات عصر حاضر است. اين نماد بايد در تمامي کتاب ها و معابد جين حضور داشته باشد و جشن ها معمولا با ايجاد اين نماد توسط برنج در محراب ها شروع مي شود و خاتمه مي يابد.

در اروپاي پيش از مسيحيت که اديان الحادي در آن حکمفرما بودند، صليب شکسته يک نماد خورشيدي محسوب مي شد اما در بسياري از موارد ديگر، کاربرد آن آنقدر قديمي است که نمي توان درباره مفهوم آن اظهار نظر قطعي کرد. در مناطق بالتيک صليب شکسته گاهي "صليب رعد" خوانده شده و با خداي رعد پرکونز (Perkons) مرتبط دانسته شده است.

اين نماد در منطقه تروا نيز مشاهده شده و به گمان مورخين، نمادي از مهاجرت مردم آريايي بوده است و به همين دليل نيز به عنوان نماد نژادپرستان آلماني انتخاب شده است

سه‌شنبه، مهر ۱۲، ۱۳۸۴

اندیشه بنیاد های نازی

خوب قرار بود مطلبی در مورد اصول بنیاد های نازی بگویم یه چیزی رو بگم قبل از اینکه شروع کنم نازیسم با فاشیسم فرق میکنه در مورد جفتشون مطلب مینویسم واما بنیاد های اندیشه نازیسم

1- برنامه های سوسیالیست ملی

2- نژاد پرستی (به خصوص ضد – یهودی گرایی)

3- ایجاد یک نژاد برتر توسط سرچشمه حیات (نام یک سازمان در رایش سوم)

4- ضد اسلاو

5- اعتقاد به برتری سفید پوستان، ژرمن ها، آریایی ها یا نژاد اروپای شمالی

6- مرگ آسان و اصلاح نژاد با رعایت بهداشت نژادی

7- ضد- مارکسیسم، ضد- کمونیسم، ضد- بلشویسم

8- عدم پذیرش دموکراسی

9- اصل پیشوا

10- نمایش فرهنگ محلی غنی

11- داروین گرایی جمعی

12- دفاع از خون و خاک ( نمایش رنگ های قرمز و سیاه در پرچم نازی )

13- ایجاد فضای زندگی بیشتر برای آلمان

14- وابستگی به فاشیسم

پس بنیاد های اندیشه نازی 14 مورد است اگه شما ادعای نازی بودن را بکنید واگر کسی از شما بپرسد و شما بگین نمیدونم بهتان میخندن.

حالا به ترتیب اینارو توضیح میدم خوب دقت کنید این مطلب خیلی مهم و حیاتی است باید بدونین و قبول کنید

خوب برنامه های سوسیالیست ملی چیه این برنامه توسط مردم انجام میشود و تعریف سوسیالیسم اینه که چیزی جز اصل اعمال مردم سالاری در اقتصاد همانطور که میدونید در زمان رهبرمان هیتلر اقتصاد آلمان به مراتب خیلی بهتر شده بود پس اونایی که مخالف نازی هستند انکار نکنن که یه همچنین چیزی نبوده چشمتون جایی رو نمی بینه میترسید

نژاد پرستی رو که همه میدونن همانطور که گفتم یکی از بنیاد های نازی ایجاد نژاد برتر توسط سرچشمه حیات حالا نژاد ها شامل چه چیزایی میشه سفید پوستان، ژرمن ها، آریایی ها یا نژاد اروپای شمالی

ضد اسلاو چیه اسلاو یه نژاد است این نژاد از کجا اومده؟ این نژاد مربوط میشه به کشور های روسیه(شوروی سابق).لهستان.چکوسلواکی.اهل اوکرانی در کشور شوروی سابق.و مشابه اینها

اعتقاد یه چیز خیلی مهمی است کسی که اعتقاد نداشته باشه مثل کمونیست ها همیشه مشکل دارن در مورد نازی هم همینطوره شما اگه به نژاد برتر اعتقاد نداشته باشی نمیتونی هوادار حزب باشی باید اعتقاد داشته باشی که فقط یه نژاد باشه همین.

مرگ آسان واصلاح نژاد چیه؟ خدمتتون عرض کنم که این بدین معنی است که نژاد به غیر از اونهایی که در بالا گفتم نباید همنشین زنان آریایی بشن و ترکیب نژاد به وجود بیاید اینو میگن اصلاح نژاد و مرگ آسان

ضد مارکسیسم – ضد کمونیست- ضد بلشویسم این سه تا همشون در مورد یه چیز است که با اصول کمونیست ها ضد باشیم

عدم پذیرش دمکراسی همانطور که معلومه این نشون میده اصلا دمکراسی معنی نداره دمکراسی یه فیگوره به نظر من یه کلمه الکی و اضافی است در نظام نازی و سلطنتی و پادشاهی آزادی هست پس این کلمه برای چیه؟ به نظر من این کلمه یه فریب برای مردم استاین کلمه رو علم میکنند میگن آزادی و غیره اگر مقاله آیا دمکراسی ها از نفس افتاده اند رو خوانده باشین اونوقت متوجه میشین که چی میگم

اصل پیشوا اینه که به تمامی عقاید پیشوا احترام گذاشته شود

نمایش فرهنگ غنی همانطور که از اسمش معلومه یه تبلیغ برای نازی و نژاد آریایی و ژرمن است

داروین گرایی جمعی این جمله یعنی چی؟ این جمله این معنی رو میده اعتقاد به فرضیه تکامل تدریجی حالا یعنی چی؟ این اصل این منظور رو به ما میرساند که ما باید پله به پله به تکامل پیدا کنیم (نژاد.مذهب.شیوه فکری) نه اینکه یه شب رو صد ساله طی کنیم

دفاع از خون خاک اینم معلومه مثل پرچم شیر و خورشید نباشه که سال 57 مردم چشم و گوش بسته رفتن به جمهوری رای دادن و هیچ اعتراضی نسبت به تعغیر پرچم ملی ایران از خودشون ندادن باید پرچم حفظ شود و از اون دفاع کرد خواه پرم ملی ایران باشه یا نازی

ایجاد فضای زندگی بیشتر برای آلمان این جمله به ما این پیام رو میده که آزادی در زندگی مردم بیشتر شود و زندگی مردم مرفه شود نه مثل سخنرانی های خمینی که سال 57 گفت برق آب تلفن گاز رایگان میشود ما میخواهیم زندگی شما مرفه شود ولی هیتلر میگفت همه باهم دست در دست هم بدهیم و آلمان رو بسازیم گفت همتون پول بدین راست هم میگفت و خمینی خراب کرد

و آخرین اصل وابستگی به فاشیسم است که اینم جای بحث داره که بعد در موردش توضیح خواهم داد.

تا بعد فعلا به دورود نظرتون رو در مورد این مطلب بگویید

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

روايت آغاز شدن جنگ جهاني دوم ونظريه نويسنده وبلاگ در مورد جنگ جهاني دوم

شصت و چهار سال پيش ، در نهم شهريور ماه 1318 هنگامي كه نيروهاي رايش سوم با حمله ناگهاني به لهستان جنگ جهاني دوم را آغاز كردند، ايرانيان هيجان زده شدند اما نگران نبودند ، چون ميهن ما هزاران كيلومتر از جبهه هاي جنگ اروپا فاصله داشت و بر خلاف جنگ جهاني اول كه نيروهاي روسيه تزاري و امپراتوري عثماني بلافاصله بعد از شروع جنگ در آذربايجان وارد يك درگيري تمام عيار شدند، در آن شرايط هيچ خطري ايران را تهديد نمي كرد ، زيرا جنگ جهاني دور از مرزهاي ما و مساله اروپايي ها بود و تنها پي آمدهاي اقتصادي آن مي توانست دامنگير ميهن ما شود كه آن هم منحصر به ملت و مملكت ايران نبود. يك جنگ جهاني پي آمدهايي دارد كه تا دوردست ها در همه جاي دنيا تأثيرگذار مي شود.

دولت ايران در شهريور ماه 1318، به محض شروع جنگ ، اعلام بي طرفي نمود ، همچنان كه در جنگ جهاني اول در نخستين روزهاي جنگ اعلام شد كه ايران بي طرف است. لكن موقعيت ميهن ما در شهريورماه 1318 با موقعيت سياسي – جغرافيايي آن در جنگ جهاني اول تفاوت بسيار داشت.

در جنگ جهاني اول به هنگام آغاز درگيريهاي نظامي ، احمدشاه قاجار چند هفته اي بيشتر از تاجگذاريش نمي گذشت ، او در كار سلطنت بي تجربه و مملكت دستخوش رقابت گروههاي سياسي گوناگون بود و ارتش قابلي هم در اختيار دولت نبود تا از حدود و ثغور مملكت حراست كند.

در جنگ جهاني دوم 19 سال از كودتاي 1299و به قدرت رسيدن رضاخان سواد كوهي مي گذشت و او با عنوان رضا شاه پهلوي ، كاملا زمام امور مملكت را در دست داشت. با گذشت 19 سال از كودتا ، گروههاي سياسي مختلف صحنه را ترك كرده ، رجال مخالف شاه ، معدوم يا خانه نشين شده بودند. دربار ، كانون قدرت و مرجع كارهاي مملكت از كوچك و بزرگ بود و امور كشور توسط شخص شاه حل و فصل مي شد. از سوي ديگر ارتشي كه تحت فرمان او بود علاوه بر برقراري امنيت ، توانسته بود ايلات و عشاير را سركوب كند.

در جنگ جهاني دوم ايران از ثبات و رونق اقتصادي قابل قبولي بهره مند بود و ذخاير مالي قابل توجهي در اختيار داشت.

در جنگ جهاني اول از آغاز جنگ ، ايران به اشغال نيروهاي روس ، انگليس و عثماني درآمد و جاسوسان آلماني براي سرگرم كردن نيروهاي دشمن در اين منطقه از جهان كه دور از جبهه هاي اصلي نبرد بود به ياري مأموران و جاسوسان زبردستي چون " واسموس" با دست خالي يك جنگ تمام عيار عليه روسيه و انگلستان به راه انداخته بودند و حضور و مداخله نيروهاي خارجي در ايران به آنجا رسيده بود كه سربازان روسي در شكارگاههاي « ورداورد» كرج شيخ السفرا عاصم بيك سفير كبير امپراتوري عثماني را به عنوان اسير جنگي ربودند و با خود به روسيه بردند ، در حالي كه ايران يك كشور مستقل بي طرف بود و به هيچ دولتي اعلان جنگ نداده بود و اين گونه مداخلات در قاموس قوانين بين المللي تجاوز محض به حقوق يك ملت مظلوم به شمار مي رفت اما در جنگ دوم جهاني تا لحظه يي كه نيروهاي روس از شمال و شمال شرق و قواي انگليس از جنوب و جنوب غرب ميهن ما را مورد تهاجم قرار دادند ، حتي يك سرباز خارجي در ايران حضور نداشت و بيگانگان مقيم ايران حتي آن دسته از نازي هايي كه ستون پنجم آلمان به شمار مي رفتند به شدت تحت نظر بودند و پليس ايران از لحظه به لحظه زندگي و رفت و آمد آنها باخبر بود.

در جنگ جهاني اول رجال ودولتمردان ايران دو دسته بودند ، دسته اول طرفداران آلمان و دسته ديگر حاميان و هواداران روسيه و انگلستان.

دسته اول در پي تغيير پايتخت و بردن شاه به اصفهان بودند و تلاش دسته دوم معطوف بر جلوگيري از تغيير پايتخت و استقرار شاه در پايتخت و حمايت از سياستگذاري هاي روسيه وانگلستان بود.

در جنگ جهاني دوم نيز رجال ايران دو دسته شدند ، يك دسته كه شاه و وليعهد را كنار خود داشتند ، معتقد به پيروزي نهايي آلمان بودند. دكتر متين دفتري نخست وزير وقت بنا به اظهارات خودش هر وقت كه شاه به تحليل مسائل جنگ مي پرداخت و از او اظهار نظر مي خواست در پاسخ شاه مي گفت : "خاطر مبارك آسوده باشد ، آلمان پيروز است" در آغاز جنگ شاه از وزراي كابينه خواسته بود تا هر يك تحليل خود را بنويسند و تقديم كنند ، دكتر متين دفتري وزير جوان كابينه كه در مدرسه آلماني درس خوانده و يك « آلما نوفيل » به حساب مي آمد ، در تحليل خود پيروزي همه جانبه آلمان را پيش بيني كرد و اين تحليل آنقدر به مذاق شاه خوش آمد كه چندي بعد با وجود سن و سال كم و جواني و كم تجربگي او ، وي را بر خلاف عرف به نخست وزيري برگزيد . در ضمن اين انتخاب چراغ سبزي بود براي آلمان ها كه علاقمندي شاه ايران را به رايش سوم به ثبوت برساند.

رجال استخوان دار، پايان جنگ را به سود آلمان ها نمي دانستند ، اما جرات دم زدن نداشتند.

متقابلاً گروهي از رجال استخوان دارو وارد به سياست، نتيجه جنگ را به درستي ارزيابي كرده ، هيتلر و آلمان را به خصوص پس از حمله آن كشور به اتحاد جماهير شوروي پاك باخته مي دانستند اما از ترس شاه جرات دم زدن نداشتند و با توجه به سرنوشت عبرت انگيز ياران قديم شاه مانند "تيمورتاش "و "فيروز" و "اسعد" لب فرو بسته از ترس جان حتي در محافل خصوصي اظهار نظري نمي كردند ، زيرا به تجربه پي برده بودند كه در حكومت پليسي شاه ، ديوار هم گوش دارد ...

آن روزها شايع بود كه تيمورتاش شبي در حال مستي در محفلي كاملاً خصوصي و دوستانه با اشاره به خدمات خود به رضاشاه گفته بود :

كه رستم يلي بود در سيستان

منش كرده ام رستم داستان !

شنود اين خودستايي را به گوش شاه رسانده و آن بدفرجام را به آن روزگار سياه نشانده بودند...

اما مردم ايران چه در جنگ جهاني اول كه ويلهلم امپراتور آلمان بود و چه در جنگ جهاني دوم كه هيتلر مقام پيشوايي و رهبري آن كشور را داشت اكثراً طرفدار آلمان ها بودند و پيروزي آن كشور را آرزو مي كردند براي مردم ايران پيروزي آلمان و شكست روس و انگليس مطرح بود و تفاوتي نمي كرد كه "ويلهلم" و "هيندنبورك" در رأس حكومت باشند يا هيتلر و گورينگ و گوبلز .... اين محبت و عشق يك سويه و احساس عميق عمومي ناشي از دو انگيزه مهم و اساسي بود ؛ اول اين كه مردم ايران تحت تأثير فرهنگ حماسي باستاني خود پهلوان پرست بودند، از اين جهت ارتش توانمند آلمان را كه با رقيبان قويتر از خود پنجه در پنجه افكنده بود ، از صميم قلب دوست مي داشتند و ديگر اينكه از روس ها و انگليس ها نظر به سوابق تاريخي منزجر و متنفر بودند . سالدات هاي روسيه تزاري بارها دست به كشتار ايرانيان زده بودند. عموم مردم ايران به ويژه آذربايجاني ها فاجعه عاشوراي 1330 قمري ( 1312 ميلادي ) را به خاطر داشتند كه نظاميان روس چگونه با قساوت و بي رحمي در اين روز مقدس آزاديخواهان ايراني را كه گناهي جز وطن دوستي و دفاع از آب و خاك و ناموس خود نداشتند ، به دار آويخته بودند ...

از سياست مزورانه دولت انگلستان هم كه در اين منطقه از جهان كه جز به منافع خود نمي انديشيد و هر زمان كه مصالحش ايجاب مي كرد ، با دشمنان ايران دست به يك مي شد مردم ايران يكسره منزجر و متنفر بودند. مردم ايران به ياد داشتند كه در وقايع عاشوراي 1330 و قتل عام مردم تبريز ، انگلستان نه تنها كوچكترين حمايتي از مردم مظلوم ايران نكرد بلكه تمامي توان و امكانات تبليغاتي خود را به كار گرفت تا تبريزيان را متهم به قتل عام روسها كند و به خاطر زدو بند با روسها ، وجهه جهاني آنها را حفظ كند تا آنجا كه مردم انگليس و روزنامه هاي بي طرف به صدا درآمدند و با خطوط درشت، تيتر اول خود را به مسائل ايران اختصاص داده ، نوشتند : « هيچ كس به داد ايران نمي رسد»

دولت انگلستان كه جاسوسان او در سراسر اين مملكت حتي در زمان قدرت رضاخان دست اندركار كسب خبر و دسيسه چيني بودند به منفور بودن انگليسي ها پي برده بودند و مي دانستند كه آب رفته به آساني به جوي باز نخواهد آمد و اين نكته براي مقامات انگليسي روشن بود كه موقعيت و محبوبيت انگلستان كه در وقايع مشروطيت به نقطه اوج رسيده بود ، به بي آبرويي انجاميده و ديگر از انگليس و انگليسيها يك چهره محبوب نمي توان ساخت. لذا با اطلاع از طرز تفكر ايرانيان ، پس از اشغال ايران ، تمام قواي خود را صرف تخريب شخصيت صدراعظم آلمان كردند و بدين منظور با استفاده از حافظه تاريخي و ملي ايرانيان هيتلر را با ضحاك ماردوش مقايسه نموده پوسترهاي تبليغاتي فراواني را در شمارگان بسيار وسيع چاپ و توزيع كرده به در و ديوار چسباندند. با اين اميد كه چهره هيتلر طرفدار ملت هاي مشرق زمين مخدوش شود. اما اين كارها بي فايده بود زيرا مردم ايران حتي بچه ها تحت تأثير تبليغات آلمان ها بودند. « سر ريدر بولارد » سفير كبير انگلستان در ايران در يادداشت مورخ 25/ 12/ 1319 ( 16 مارس 1941) خود مي نويسد: "ايراني ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است اين دشمنانش را ملاقات كند."

در جنگ جهاني اول مردم ايران از پادشاه خود تنفر و انزجاري نداشتند و كارهاي خلاف پدر را به حساب پسر كه در هنگام رسيدن به سلطنت كودك ده دوازده ساله يي بيش نبود نمي گذاشتند و به خاطر داشتند كه اين كودك كلاه بر زمين مي كوفت و با گريه و زاري پدر و مادرش را مي خواست و مي گفت : من نمي خواهم پادشاه باشم ، از جان من چه مي خواهيد؟ به ياد داشتند كه آن طفل به بهانه سواري از كاخ صاحبقرانيه فرار كرده و نايب السلطنه و گارد سلطنتي با هزار زحمت او را پيدا كرده بودند و نايب السلطنه ( عضدالملك قاجار ) به زور و با تشر ، شاه را به قصر بازگردانيده بود....

اما در جنگ جهاني دوم ، همه از شاه مي ترسيدند و به دليل سختگيري هاي بيش از اندازه مأمورين دولت به ويژه شهرباني ، از شاه دل پري داشتند. مردم ايران هنوز به گلوله بستن مردم را در حرم مطهر حضرت رضا (ع) از ياد نبرده بودند . روحانيان و پيشوايان ديني به دليل مواضع ضد مذهبي شاه سقوط او را آرزو داشتند . خانه ها و مالكين بزرگ و روساي ايلات و عشاير هم كه بر جان ومال خود ايمن نبودند از رفتن شاه خوشحال بودند خرده مالكين به ويژه روستاييان شمال كه املاكشان به زور ضبط و به بهاي نازلي خريداري مي شد سقوط شاه را تفضل الهي مي دانستند . رجال كشوري و لشكري هم كه مورد سوء ظن شاه بودند و بيم جان داشتند ، براي رفتن شاه لحظه شماري مي كردند .

در جنگ اول جهاني سرنوشت مملكت در دست يك نفر نبود ، لذا مي بينيم كه در پايان جنگ به رغم تلاشي كه انگلستان براي تحت الحمايه كردن ايران به خرج دادند ، در برابر تني چند از رجال خود فروخته كه دست اندر كار بند و بست با انگلستان بودند ، همان رجال قديمي و همان افكار عمومي در برابر روزنامه هاي خود فروخته و مدافع قراداد، صف آرايي كرده ، نقشه هاي شوم انگلستان را با عزم ملي نقش بر آب دادند .

اما در جنگ جهاني دوم مقدرات كشور تنها در دست يك نفر بود ـــ شاه بود و ديگر هيچ !

شاهي كه بهترين دوستان و مشاورانش را معدوم كرده ياران بازمانده را خانه نشين نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود . شاهي كه به زمين و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتي وليعهد خودش را كه عزيزترين فرزند او بود ، عامل بيگانه مي پنداشت . در چنين اوضاع و احوالي وقتي كه ايران به ناگهان مورد هجوم نيروهاي متفقين قرار گرفت ، شاه در كار خود درمانده و ترديدها و دودلي هاي او در آن روزهاي سخت بحراني سرا پا به زيان ملت و مملكت تمام شد .

در جنگ جهاني اول با آن كه روسها تا دروازه هاي تهران پيش آمده بودند ، با وجود اين در سايه تدبير رجال با ايمان و وطن خواه و آگاه از سقوط پايتخت پيشگيري شد .

اما در جنگ جهاني دوم با آن كه قرار بر اين نبود كه تهران به اشغال نيروهاي متفقين درآيد و رسماٌ اعلام كرده بودند كه در فاصله بسيار دوري از پايتخت متمركز خواهند شد بر اثر سوء مديريت و ادامه تكروي هاي شاه بهانه هايي به دست متفقين افتاد تا تهران را اشغال كنند .

با سقوط پايتخت و استعفاي شاه كار به آنجا كشيد كه سربازان روسي يكي از وزراي كابينه فروغي را در خيابان ونك لخت كردند .

در جنگ جهاني اول آگاهي عمومي نسبت به مسائل داخلي و سياست بين المللي در سطح بسيار بالايي قرارداشت زيرا مطبوعات آن دوره وظيفه اطلاع رساني خود را به نحو بسيار شايسته اي انجام دادند و به خوبي از عهده بر آمدند .


اما در جنگ دوم مردم ايران از همه جا بي خبر بودند و حتي مسوولان دولت و نمايندگان مجلس تا روز سوم شهريور نمي دانستند در پس پرده چه مي گذرد . اين بي خبري زيانهاي بي شماري به بار آورد و مردم غفلت زده در برخورد با مصائب و مشكلات بعد از جنگ با دشواريهاي فراوان روبرو شدند . كوتاه سخن آن كه فاجعه سوم شهريور هنگامي به وقوع پيوست كه ارگانهاي مملكتي و مردم از همه جا بي خبر ايران هيچ گونه آمادگي قبلي براي روبرو شدن با چنين بحران بزرگي را نداشتند .

واقعه سوم شهريور 1320 اگر چه حادثه يي ناگهاني بود ، اما بي مقدمه نبود . زيرا كودتاي ضد انگليسي عراق به رهبري "رشيد عالي" وزير دربار پيشين و فعاليتهاي گسترده عوامل نفوذي آلمان در ارتش عراق و نقشه هاي پنهاني نازي ها براي خرابكاري در پالايشگاه آبادان و مناطق نفتي ايران (براي حضور كشورهاي بيگانه) متفقين را نسبت به موقعيت سوق الجيشي ايران حساس تر كرد و از همان زمان تذكراتي به زبان ديپلماسي پيرامون خطر بالقوه كارشناسان آلماني در ايران به دولت داده شد كه مورد اعتنا قرار نگرفت .

واقعه مهم ديگري كه بعد از جريان كودتاي عراق به وقوع پيوست و اوضاع جبهه هاي جنگ و موقعيت ايران را به كلي دگرگون نمود . حمله ناگهاني قواي آلمان به اتحاد جماهير شوروي و پيشروي سريع اين نيروها به سوي قفقاز و چاههاي نفت بود كه متفقين را نسبت به مسائل ايران حساس تر كرد . از آن تاريخ به بعد از يك سو تذكرات جدي درمورد آلماني هاي مقيم ايران آغاز مي شود و از سوي ديگر نقشه هاي پنهاني براي اشغال احتمالي ايران تحت بررسي قرارمي گيرد .

پايان جنگ جهاني دوم
( 18 ارديبهشت 1324/ 8 مه 1945 )

جنگ جهاني دوم در سپتامبر 1939، در قاره ي اروپا و قسمتي از قاره آفريقا و در سال 1941، در قاره ي آسيا آغاز و در نهم ماه مه 1945پايان يافت . در نخستين سال جنگ ، ارتش آلمان به خوبي نشان داد كه در تركيب مؤثر تانكها و هواپيماها ، پياده نظام و توپخانه از حريفان خود بسيار جلوتر است. در سپتامبر 1939، آلمانيها تاكتيهاي جنگ برق آسا را در لهستان به كار گرفتند. مقاومت لهستان طي سه هفته درهم شكست. در آوريل سال 1940، آلمانيها ، دانمارك را تصرف و نروژ را نيز طي دو هفته فتح كردند و نيروهاي بريتانيا را كه براي حفظ شمال نروژ تلاش مي كردند بيرون رانده و سپس سوئد را متصرف شدند.

در ماه ژوئن ، آلمانيها به طرف جنوب و غرب فرانسه پيشروي كردند و خط دفاعي " ماژينو " ( خط ماژينو ، سيستم استحكامي فرانسويها در امتداد مرز شرقي فرانسه و آلمان از مرز سويس تا بلژيك بود كه به دستور آندره ماژينو وزير جنگ فرانسه درسالهاي 32-1929، ساختن آن آغاز شد) توسط ارتش آلمان فرو ريخت.

در حالي كه فرانسويها درآستانه شكست بودند ، ايتاليا اعلان جنگ كرد.

فرانسه در 22 ژوئن تسليم شد و نيروهاي آلمان، شمال و غرب فرانسه را به اشغال خود درآوردند. پس از آن ، هيتلر توجه خود را به بريتانيا معطوف كرد و به بمباران اين كشور اقدام كرد ، اما مردم بريتانيا كه متكبر و مغرور و از خود راضي بودن مقاومت به خرج دادند.

در سال 1941 ، بريتانيا با يك استراتژي دفاعي به جنگ ادامه داد و هيتلر تصميم گرفت نيروي زميني و هوايي خود را در نيمه ماه مه سال 1941 عليه اتحاد شوروي سابق ، وارد عمل كند و رژيم استالين را طي شش ماه و پيش از فرا رسيدن زمستان نابود سازد ؛ پس در 22 ژوئن 1941، با انبوه نيروهاي مسلح خود به شوروي حمله كرد. در سرتاسر تابستان ، تاكتيكهاي جنگ ِ برق آسا ، پيروزيهاي چشمگيري براي آلمانيها و متحدانش به بار آورد . نيروي هوايي شوروي نابود شد ، ارتش آن كشور در جبهه هاي مختلف به محاصره درآمد و 4 ميليون سرباز تسليم شدند. با اين حال در پاييز همان سال، تهاجم آلمان رو به افول نهاد و علت آن ، نارسايي در حمل و نقل ، هواي نامساعد ، بُعد مسافت و نيروهاي ناكافي براي انجام مأموريتهاي متعدد بود . در اين دوره ، استالين خود را تقويت كرد و مقاومت سرسختانه اي را در جبهه هاي مسكو- لنينگراد سازمان داد و در نتيجه هيتلر مجبور شد نبرد را متوقف كند .

در اين مدت ، سه چهارم ارتش يك ميليون نفري نازي نابود شد . سربازان هيتلري تداركات و لباس گرم كافي در اختيار نداشتند و تجهيزات آنها براثر فرسايش و سرماي شديد، رو به نابودي نهاد . روسها كه توانسته بودند با مقاومت سرسختانه از شكست رهايي يابند ، در طول زمستان دست به ضد حمله زدند و آلمانيها را از مسكو عقب راندند . در همين حال لنينگراد در محاصره قرار داشت و گرسنگي آغاز شده بود و حدود يك ميليون روس تا ژانويه 1944 (زمان پايان محاصره ) در اين شهر جان خود را از دست دادند.

هيتلر كه تا سال 1941 برتري خود را بر اروپا تحميل كرده و اجراي نظم نويني را آغاز كرده بود ، توانسته بود بخش عمده اي از كشورهاي لهستان ، چكسلواكي ، بخشهايي از يوگسلاوي، و فرانسه را در اختيار بگيرد. دراين سرزمين كه به اصطلاح موطن نژاد برتر آريايي محسوب مي شد، بر اساس بينش نوين هيتلر، يهوديها و كوليهاي اروپا بايد نابود مي شدند.

در 8 دسامبر 1941، ايالات متحده آمريكا به ژاپن اعلان جنگ داد و آلمان و ايتاليا نيز متقابلاً در 11 دسامبر همان سال به آمريكا اعلان جنگ كردند.

در سال 1942، آتش جنگ با ابعاد وسيعتري در سراسر جهان شعله ور شد. در حقيقت ، جنگ ، دو منازعه مختلف را در بر مي گرفت كه به موازات هم جريان داشت. در اقيانوس آرام و شرق آسيا، ايالات متحده آمريكا با كمك بريتانيا و چين ، عليه ژاپن مي جنگيد. دراروپا وشمال آفريقا نيز، آمريكا و شوروي با كمك بريتانيا وديگرمتحدان كوچك خود درگير جنگ با آلمان بودند . قدرتهاي محور، يعني آلمان ، ايتاليا و ژاپن ( متحدين ) برخلاف روسيه ، فرانسه ، انگليس وآمريكا ( متفقين ) برسر اولويتهاي استراتژيك به توافق رسيده بودند .

در خلال سال 1944، روسها به پيشروي سرسختانه خود به سمت غرب ادامه دادند ، بخش عمده ي بالكان را پاكسازي كردند و به بوداپست و ورشو رسيدند. سپس از لهستان گذشتند و به مرز آلمان دست يافتند. در دسامبر همان سال در حالي كه نيروهاي متفقين در مرز آلمان مستقر بودند ، ارتش آلمان در منطقه " آردن" دست به ضد حمله زد؛ آلمانيها ديگر قادر نبودند به تهاجم خود ادامه دهند و بخش عمده ي نيروهاي مكانيزه خود را نيز از دست دادند. دربهار سال 1945، آلمان در ميان دو نيروي سهمگين گرفتار آمده بود ؛ نيروهاي متفقين كه از رودخانه راين گذشته بودند ، به سمت شرق پيش مي رفتند و نيروهاي شوروي ، برلين را در محاصره گرفته بودند و سرانجام نيروهاي كشورهاي غرب و شوروي درمركز آلمان (برلين) به يكديگر پيوستند . در هشتم ماه مه سال 1945، تمامي واحدهاي آلمان كه تا آخرين نفس جنگيدن در اروپا تسليم شدند و جنگ در اروپا خاتمه يافت.

هنگامي كه برلين سقوط كرد( 30 آوريل 1945) هيتلر 56 ساله رهبر و پيشواي آلمان نازي در پناهگاهي واقع در اين شهر با شليك گلوله اي به سر مباركش، به زندگي خود خاتمه داد و همسر وي " اوا براون" كه تازه باهم ازدواج كرده بودن نيز با خوردن سم سيانور خودكشي كرد.

چرچيل نخست وزير انگلستان با توافق سه دولت متفق خود يعني آمريكا، شوروي و فرانسه ضمن اعلام خبر تسليم بدون قيد و شرط آلمان، اين روز را عيد پيروزي نامگذاري كرد و به اين ترتيب جنگ شش ساله بين متفقين و متحدين با شكست آلمان پايان پذيرفت.

در بهار سال 1945 ، ژاپن نيز در آسيا و اقيانوس آرام در حال عقب نشيني كامل بودند: چيني ها نيروهاي ژاپن را به عقب راندند. در عين حال فرماندهي نظامي آمريكا به پايگاههاي هوايي ِ نزديك به ژاپن نياز داشت تا بتواند متحد ديگر آلمان ، يعني ژاپن را به زانو در آورد . به همين دليل جزاير" ابوجيما" و " اوكيناوا" را با دادن تلفات سنگين اشغال كرد. دفاع سرسختانه ژاپنيها در اين دو جزيره، تلفات هولناكي را براي طرفين به بار آورد.

همزمان با اين وقايع ، دانشمندان متفقين به بمب اتمي دست يافتند. پس از مرگ " روزولت" ( آوريل 1945) و روي كار آمدن " هري ترومن" ،رئيس جمهور جديد آمريكا اجازه استفاده از بمب اتمي را در جنگ صادر كرد. در نتيجه در ششم اوت همان سال ، اولين بمب اتمي بر روي شهر هيروشيما و در نهم اوت بمب اتمي ديگري بر روي شهر ناكازاكي فرو ريخته شد . در اثر انفجار عظيم اين دو بمب و آثار راديو اكتيويته ناشي از آن چند ميليون ژاپني كشته شدند و خسارات فراواني به بار آمد. از طرف ديگر تا مدت ها ي مديد اثرات ثانويه اين انفجارات، قرباني مي گرفت. سرانجام در 14 اوت 1945، ژاپن شكست خورد و در دوم سپتامبر آن سال به طور كامل تسليم گرديد.

دادگاه نظامي بين المللي نورنبرگ نيز در 30 سپتامبر همان سال ، محاكمه ي 22 نفر از رهبران نازي را شروع كرد و 11 نفر از آنان را به مرگ محكوم نمود.
خوب از اين داستان چند تا نتيجه اصولي ميشود گرفت(نظر نويسنده وبلاگ)
1.در زمان جنگ جهاني دوم ايرانيان عاشق هيتلر همتاي ايران و آريايي بودنش و فرهنگ پهلواني و پارسي بودن
2.همانطور كه معلوم بود ايرانيان ساليان سال است كه از بريتانيا و شوروي نفرت داشتن و تا الان هم اين كينه توزي ادامه دارد اونايي كه ميگويند نه بدونين كه وطن فروشن به فكر ايران نيستن
3.در زمان جنگ جهاني دوم بريتانيا و شوروي اخبار و پوستر هاي شيطاني و مقايسه كردن هيتلر رهبر آلمان نازي با ضحاك ماردوش درايران انجام دادن و اينطور كه معلومه عده اي ساده لوح باور كردن و سينه به سينه بين ساده لوحان منتشر شد ولي هيچ تاثيري بر دانايان وارد نشد همانطور كه سفير كبير بريتانيا در ايران در ياداشت خود مينويسد كه ايراني ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است اين دشمنانش را ملاقات كند.
4. در جنگ جهاني دوم با آن كه قرار بر اين نبود كه تهران به اشغال نيروهاي متفقين درآيد ولي بريتانيا و شوروي به قولشون عمل نكردن و مثل سابق شروع به خرابكاري و وارد كردن نيروهايشان در تهران
5.نازيها كه عشق كمك به همتاي خود ايراني ها از هيچ چيز دريغ نكرد و در پالايشگاه آبادان خربكاريهايي رو عليه بريتانيا و شوروي انجام داد
6.بعد از كودتاي عراق در حين جنگ جهاني دوم بريتانيا و شوروي شروع كردن به تهديد كردن هاي آلماني هاي مقيم ايران
7.بيخود ضد نازيها ادعا نكنن شوروي و بقيه بي تقصيرن همين استالين يك ميليون نازي رو كشت حتي اسير نكرد ولي هيتلر رهبر نازيها اونا رو به اردوگاه برد و امكانات خوبي بهشون داد.
8. انيشتن هم وطن فروش بود اون با اينكه آلماني بود ولي به آمريكا فرار كرد تا بمب اتم را در اختيار آمريكا قرار دهد تا با اون بمب اتم بريزه سر ژاپن
9. نه بابا هي بگين متفقين اصلا كشتار ندادن همين آمريكا بمب اتم انداخت تو ژاپن خيلي پررو هستين گير بدين به اين نازيهاي بلند آوازه آخر سر هم در دادگاه الكي رهبران نازي رو متهم كردن اونم بدون حق داشتن وكيل آخر سر هم بدون ادامه جلسه دادگاه كه بايد خيلي طول بشه خيلي زود كشتنشون
10.در آخر هم بگم نازيها واقعا قدرتمند بودن تاكتيكها و تانك ها و سربازهاي نازي همه شجاع بودن تا آخرين قطره خون جنگيدن و من روح آنها دورود و سلام مي فرستم و به اميد زنده شدن نازي مطلب بعدي كه قراره بنويسم يه نگاه خيلي كوتاه به دكتر گوبلز كه از مقامات نازي ومبلغ انديشه نازيسم بود بپردازم شما رو مي سپارم به خداي بزرگ ايران خداحافظ

سه‌شنبه، شهریور ۲۲، ۱۳۸۴

افتخار به ريس جمهور ايران و نقدي بر تيرگي روابط ترك ها و فارس هاي ايران

سلام دوستان نازي من خوبين همگي
امروز اينقدر خوشحالم كه ميخوام داد بزنم ايولا احمدي نژاد حالا چرا؟ دليلشو بهتون ميگم الان فقط بهم توهين نكنين يه مطلب در مورد نازيها است شماها خبر دارين كه آقاي احمدي نژاد رفته عربستان يا نه؟ خوب اگه خبر دارين پس بايد بدونين چي شده اگه هم خبر ندارين گوش كنيد چي ميگم.
آقاي احمدي نژاد که برای شرکت در نشست فوق‌ العاده سران سازمان کنفرانس اسلامی در شهر مکه در عربستان سعودی به سر می برد، طی نشستی خبری در اين شهر گفته قبول ندارد که هيتلر، رهبر آلمان نازی ميليونها يهودی را در کوره ‌های آدم سوزی سوزانده و حتی اگر فرض بر صحت اين "ادعا" گذاشته شود، چرا اروپاييهايی که به دليل کشتار يهوديان به دست هيتلر از اسرائيل حمايت می کنند، در خاک خود مثلاً در آلمان يا اتريش چند ايالت خود را به "‌صهيونيستها" نمی دهند تا حکومت خود را در آن ايجاد کنند.

بعد بلافاصله ايالات متحده و اسرائيل واكنش دادن سخنگوي كاخ سفيد ايالات متحده گفته كه اظهارات آقای احمدی نژاد را موجب نگرانی بيشتر دولت ايالات متحده نسبت به حکومت ايران دانسته و گفته که اين اظهارات نشان می دهد که چرا برای آمريکا اين قدر مهم است که ايران توان ساخت سلاح اتمی پيدا نکند. همچنين سخنگويوزارت خارجه اسرائيل خراب شده هم گفته اظهارات آقای احمدی نژاد را که در نشستی خبری در شهر مذهبی مکه بيان شده، خشم برانگيز و نژادپرستانه خوانده و گفته است: "همين اخيراً مجمع عمومی سازمان ملل متحد کسانی را که واقعه کشتار يهوديان در آلمان نازی را انکار می کنند محکوم می کنند اما با اين حال رئيس دولت ايران تضاد آشکار با معيارهای رفتار شرافتمندانه بين المللی از خود نشان می دهد
خاك بر سر وزير خارجه آلمان كنم كه اونم گفته كه آقای احمدی نژاد خواهان اختصاص بخشی از خاک کشور او برای انتقال اسرائيل شده، هنگامی که سخنان آقای احمدی نژاد منتشر شد در مقر اتحاديه اروپا در بروکسل، پايتخت بلژيک به سر می برد و در آنجا به خبرنگاران گفت که چنين اظهاراتی يا شوخی است يا اينکه نشان دهنده ميزان بالايی از ديدی بدبينی است که دولت ايران شرايط را با اين ديد ارزيابی می کند

آقاي احمدي نژاد پس از برخاستن اين موج انتقادات اعلام کرد که اظهاراتش عليه اسرائيل چيزی جز نقل جمله ای از آيت الله خمينی، بنيانگذار جمهوری اسلامی نبوده، اما اين توضيح تأثيری بر کاسته شدن از انتقادات عليه آقاي احمدي نژاد نداشت.

من يه نازي هستم تند رو از احمدي نژاد پيروي ميكنم اسرائيل بايد برود فقط بره همين آقاي احمدي نژاد قبل از اين هم در تهران همايشي داشت با عنوان جهان بدون صيهونيسم خواهان محو اسرائيل از نقشه جهان شد. كه اونم باعث واكنش مسخره اسرائيل و ايالات متحده شده بود.

خوب من با اينكه نميدونم چرا تركها و فارسها سر چي با هم مشكل دارن ولي تا اونجايي كه من ميدونم مسئله سر اينه كه فارس ها ميگن كه تركها ميگن آذربايجان شرقي و غربي بايد از ايران جدا بشه و به عثماني يا تركيه امروزي ملحق بشه نميدونم چرا از يه طرفي تركها ميگن فارس ها به ما ميگن برين بيرون همه بدبختي ايران زير سر شما تركها است اينم نميدونم چرا بابا چرا به من ميگين ضد ترك من يه ايراني هستم تمام قبيله ها قوم ها و زبان هاي محلي را قبول دارم ما بايد با هم متحد باشيم چرا يه كاري ميكنيد كه بين خودمون جدايي بيفته از يه طرف تركها چه كردن مگه؟ فارس ها چه كردن مگه؟ اين معني نداره برام بگين مشكل چيه؟

دوشنبه، مرداد ۳۱، ۱۳۸۴

سخن هيتلر

قسمتي از سخنراني پيشوا(آدولف هيتلر) رهبر رايش سوم نازي هاي آلمان قبل از حمله به لهستان خطاب به سران كشورهاي اروپا گفت من از ارتش لهستان نمي ترسم از اين ميترسم كه باز اين بيكارا راه بيفتن بيان اينجا براي ميانجيگري اون وقت من همه اون ها رو مثل چند تا خوك از بالاي همين عمارت به پايين پرت خواهم كرد.
يكي از دوستان در جواب مطلب قبلي با عنوان گلايه اين بيت شعر رو برايم فرستاد و سفارش كرد در وبلاگ درج كنم بسيار ازش ممنونم فقط نفهميدم شعر از كي بود
باز می آید به گلشن ، باد و باران ، غم مخور
کان گل نرگس می آید ، سوی یاران ، غم مخور
دیده بگشا بر حقیقت ، این همه زاری مکن
زین شبیخون و فریبِ راز داران ، غم مخور
باز می آید به سویت ، ساقی و مستان همه
دیده روشن میشود ، زان می گساران ، غم مخور
گر خزان برگَت فرو ریزد ، تحمل کن کمی
باز می روید شکوفه ، در بهاران ، غم مخور
در آخر از کسانی که کامنت گذاشتن بسیار ممنونم

شنبه، مرداد ۲۹، ۱۳۸۴

ماهيت آزادي و عوامل آن

با سلام امروز در مورد ماهیت آزادی میگویم
آزادی عبارت است امکان تحقق اراده انسان.به زبانی ساده تر آزادی حالتی است که در آن اراده ی یک انسان وابسته به اراده ی دیگری نیست. آزادی موقعیتی است که در آن فرد تحت اجبار عوامل بیرون از خود عمل نمی کند . انسانی که فاقد آزادی از قدرت تصمیم گیری محدوی برخوردار است مفهوم انتخاب مشروط به آزادی است میزان شکوفایی یک فرد تابغ درجه ی اختیار وی و اختیار بشر تایع آزادی اوست آزادی برای انسانی که می خاوهد در دوران حیات خود به سوی پیشرفت مادی و معنوی حرکت کند یک ضرورت است مگر آنکه خود طرف بخواهد از حق انسانی خودش بگذرد و قبول کند به حیات خود در عین محرومیت از آزادی ادامه دهد یه نکته رو بگم ادامه ی بقای جسمی و حیات فیزیکی بدون آزادی ممکن است ولی ادامه ی زندگی مقدور نخواهد بود و به خود شخص سخت خواهد گذشت یا به قول جوانان امروزی قاطی می کند
حیات بدون آزادی انسان را به مرتبه ای مادون بشری سوق میدهد و فرد در مرتبه روحی حیوان دقت کنید میگم حیوان یا حداکثر برده عمر می گذارند حذف آزادی بشر را از زندگی به زنده بودن سوق می دهد اینکه در جوامعی مانند جامعه ی ایران میلیون ها نفر زنده بودن در شرایط فاقد آزادی را پذیرا می شوند ناشی از چند عامل است
عدم اطلاع از آزادی: در جامعه فاقد آزادی انسان ها درهمان حکومت استبدادی به دنیا می آیند و زندگی می کنند و در همونجا هم می میرند زمانی فضای جامعه بسته باشه و مردم فرصت دیدن واقعیتی جز حیات انباشته از دیکتاتوری که آنها رو در بر گرفته است ندارند و حتی فرصت زیر سوال بردن بقای آغشته به استبداد خویش را نخواهند داشت و در نتیجه در جهل مرکب می مانند و می میرند چگونه می توان از انسانی که مقصد آزادی را نمی شناسد بخواهیم در مسیر آن حرکت کند برای روشن شدن مسئله من یه مثل میزنم مثلا وقتی من یه بیماری داشته باشم و ندانم درمان داره به دنبال درمانش نمی رم تا ندانیم ازادی هست و اصلا آزادی چیه به هیچ عنوان نمیتوانیم اونو پیداش کنیم آزادی گنجی هست که باید از وجودش خبر داشته باشیم تا به سراغش برویم و رنج های کشف ها را بر خود هموار کنیم و سرانجام به ثروت ابدی آن دست یافت
عدم شناخت آزادی: ممکن است برخی از افراد فرصت تجربه و یا حتی زندگی کردن در یه جامعه آزاد رو هم داشته باشند اما چون شاخص و مفاهیم پایه ای ندارند و یا چون جدی و عمیق به محیطی که در آن هستند نگاهی نمیکنند مثل بعضی از جوونای خودمون همین ایران رو میگم که بی خیالند زیاد نمیخوام بحثو داغش کنم چرا که فایده ای نداره بیخیال عرض کردم که وقتی توجه نمیکنند به شناخت پدیده ی آزادی نیز نایل نمی شوند و به نوعی بود و نبود آزادی برایشان یکی است تا یادم نرفته بگم دولت ایران در زمان سال 1330 تا 1332 تا حدی آزادی در جامعه وجود داشت و همین طور تا سال پایان سال 57 و در طول 1358 اما دیگه دیر شد عدم شناخت پدیده ی آزادی موجب شد یک بار سلطنتی با کودتای 28 مرداد 1332 و بار دیگر رژیم حظرت خمینی با استبداد جنیایتکار مذهبی بازاریش به آن پایان میده
عدم درک آزادی: باور کنید این آخریشه اینو بگم دیگه تمومه بعد میریم سر یه بحث دیگه
حالا به فرض اگه فردی به جستجوی کنجکاوانه نپردازد و شناخت تفهمی از پیده ی آزادی بدست نیارد هرگز ضرورت وجود و نقش آزادی را در زندگی فردی و اجتماعی انسان ها درک نکرده اینجاش مهمه اونوقت برای وارد شدن در یک مبارزه ی آگاهانه جهت ازادی خواهی در جامعه خود اقدام نمیکند مثل همین دانشجو ها بعضیاشون میان بعضیاشون هم نمیان با اینکه اونا هم دلخورن ولی نمیان میگن همینم خوبه نه این تفکر غلطه در یک کلام درک ازادی یعنی پی بردن به غیر قابل گشت بودن آن یعنی رسیدن آگاهانه نه بدون آگاهی به مثالی که میزنم توجه کنید شما فرض بفرمایید من جاوید و شما به اسم علی اگر با هم دوست باشیم پس حتما ازادی در مورد همدیگه رو داریم و دائم دم از آزادی میزنیم اونوقت یه روزی علی بیاد به من بگه جاوید تو حق نداری فلان کارو انجام بدی تا اینجا رو گرفتین بعد این نشون میده که علی آقا آزادی رو درک نکرده ازادی مال همه است مال جاوید حتی قاتل حتی سارق مسلح و همه مردم میگه آنچه را بر خود می پسندی بر دیگران هم بپسند و انچه را بر خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند نمیدونم کی اینو گفته هر کی بگه یه نانی جایزه داره اوکی پس متوجه شدین چی شد بیا دوباره معزم خالی شده آقا یه راهی جلو پایم بگذارین که چطوری میتونم اون افکاری رو که دارم در حین نوشتن یادم بمونه یکی بگه هر کی بگه بازم نانی جایزه داره
خوب خواهرا اسباب اساسیه تون رو جمع کنید بریم بفرمایین که حاج آقا راحت باشه برادران و خواهران گرامی ما میریم شما هم به عبادتتون برسین تا هفته دیگه فعلا خداحافظ نظر بدین اینقدر میشینین چت میکنین ولی تا میخوان نظر بدین دارین کوه رو از جاش در میارین

چهارشنبه، مرداد ۲۶، ۱۳۸۴

آزادي انسان هاي ايراني

امروز میخواهم در مورد آزادی مردمان ایرانی مطلب بنویسم گرچه هیچ ربطی به حزب نئو نازی نداره ولی یه مطلب سیاسی است.
استبدادگری حاکمیت نیمی از فاجعه تاریخی استبداد در ایران است. نیم دیگر آن استبداد پذیری ملت است ظالم با تکیه بر بی حرکتی مظلوم به ظلم خود ادامه می دهد در هر کجا که انسان ها به واسطه ی نا آگاهی عادت ترس طمع فریب خوردگی و یا مسخ استبداد را بپذیرند آزادی به دست فراموشی سپرده میشود سر خم کردن در مقابل ماموران مقامات و عوامل یک حاکمیت مستبد تنها سبب تداوم و توسع ی آزادی کشی می شود. امری که در ایران قرنهاست ادامه دارد.
هیچ ملتی خود را از بند استبداد نخواهد راند مگر آنکه به درجه ای از رشد فکری و تکامل اجتماعی برسد که حضور ستم و نبود آزادی برایش غیر قابل تحمل میشود ملتی که ستم سالاری را به هردلیل تحمل می کند هرگز آزاد نخواهد شد. تا زمانی که آزادگی نه به عنوان یک شعار و حرف و آرزو بلکه به عنوان یک درک عمیق و باور محکم جا بیفتد انسان ها هرگز برای کسب آزادی از قید و بند استبداد حاکم اقدام نخواهند کرد.
کسانی که منتظرند تا ملت ایران نه با یک تلاش آگاهانه و شجاعانه بلکه به واسطه ی تصادف و شانس و ترحم قدرت های بیگانه به ویژه انگلیس و آمریکا از شراستبداد مذهبی جمهوری اسلامی رها شود سخت در اشتباهند. زیرا حتی اگر هم روزی رژیم کنونی بواسطه ی دلایل منطقه ای و جهانی یا به خاطر ضعف های اقتصادی و مشکلات درون ساختاری خود دچار نوعی فروپاشی میکانیکی شود باز هیچ ضمانتی نیست که پس از آن یک دمکراسی حافظ آزادی در ایران به وجود بیاید.همچنان که انقلاب سال 1357 یه استبداد نسبی را از بین برد و جایش را به یک استبداد مطلق هدیه داد. به نظر من که نویسنده و بنیان گذار نئو نازی در ایرانم این نظام نباید فروپاشی کنه باید درست بشه کسانی که میگن این نظام باید برود من باهاشون موافقم ولی چه تضمینی است که بهتر بیاید پس بهتر است بشینیم درست فکر کنیم عاقل باشیم انوقت نشیم مثل این اهورا که خالی بند بود ما دینمون اسلامه پس نباید از بین بره خوشبختانه زمان خاتمی خیلی چیزا عوض شده ولی بعید میدونم در دوره احمدی نژاد چنین باشد اینطور که گفته بودن همه زنان چادری باید بیان بیرون باید منتظر ماند و ببینیم چه میشود.
در هفته بعدی که اول مرداد ماه سال 1384 برابر است با 22/7/2005 میلادی در مورد ماهیت آزادی مطلب مینویسم من واقعا مغزم پر و جالب اینجاست زود خالی میشه و اونایی که میخوام بنویسم یادم میره شما راه حلی دارین؟ نظر یادتون نره حتما.
تا هفته دیگه فعلا خداحافظ

دوشنبه، مرداد ۱۷، ۱۳۸۴

نازيسم و آلمان نازي هيتلري چگونه به وجود آمد؟ به زبان اينگليسي

ALL ABOUT NATIONALSOCIALISM

also called NAZISM, OR NAZIISM, German NATIONALSOZIALISMUS, OR NAZISMUS, totalitarian movement led by Adolf Hitler as head of the Nazi Party in Germany. In its intense nationalism, mass appeal, and dictatorial rule, National Socialism shared many elements with Italian Fascism. Nazism, however, was far more extreme both in its ideas and in its practice. It was home-grown in Germany and shaped by the unique personality of Hitler. National Socialism had its peculiarly German roots. Some can be traced to the Prussian tradition as it developed under Frederick William I, Frederick the Great, and Otto von Bismarck. This tradition had always regarded the militant spirit and the discipline of the Prussian Army as the model for all individual and civic life. To it was added the tradition of political romanticism, with its sharp hostility to rationalism and to the principles underlying the French Revolution, with its emphasis on instinct and the past, and with its proclamation of the rights of the exceptional individual over all universal law and rules. These two traditions were later reinforced by the 19th-century adoration of science and of the laws of nature, which seemed to operate independently of all concepts of good and evil. Further reinforcements came from such 19th-century intellectual figures as the Comte de Gobineau, Richard Wagner, and Houston Stewart Chamberlain. These men greatly influenced early National Socialism with their claims of the racial and cultural superiority of the "Nordic" (Germanic) peoples over all other Europeans and all other races. In addition to these currents in the German tradition, it should be pointed out that the formation of Hitler's own intellectual viewpoint was influenced during his youth by specific Austrian movements that professed various political sentiments, notably those of pan-Germanic expansionism and anti-Semitism. Much in Hitler's nationalism, his contempt of the Slavs, and his hatred of the Jews can be explained by his bitter experiences living a threadbare existence on the streets of Vienna, the capital of the multi-ethnic Austro-Hungarian Empire. But this intellectual preparation would in no way have been sufficient for the growth of National Socialism in Germany if that nation's defeat in World War I, with its ensuing disillusionment, pauperization, and frustration, especially in the lower middle classes, had not paved the way for Hitler's propaganda. The Treaty of Versailles (1919), the formal settlement of World War I drafted without German participation, alienated many Germans by the harsh monetary and territorial reparations it imposed on their nation. Resentment of the peace treaty gave Hitler a starting point. Because Germany agreed to cease hostilities and did not unconditionally surrender in the Armistice of Nov. 11, 1918, there was a widespread feeling, particularly in military circles, that Germany's defeat had been engineered by diplomats at the Versailles meetings. From the beginning, Hitler's propaganda of revenge for this traitorous act and his call for rearmament appealed to the military circles, which regarded the peace only as a temporary setback in Germany's expansionist program. The ruinous inflation of the German currency in 1923 wiped out the savings of many middle-class households and led to further public alienation and dissatisfaction. Hitler added to pan-Germanic aspirations the almost mystical fanaticism of a faith in the mission of the German race and the fervour of a social revolutionary gospel. This gospel was most fully expressed in Hitler's personal testament Mein Kampf (1925-27), in which he outlined both his practical aims and his theories of race and propaganda. Hitler found a powerful ally in the widespread fear of Bolshevism (Communism), which he exploited, first in Germany and then on a worldwide scale, posing as the bulwark against Bolshevism. Thus, he secured the support of many conservative elements that approved the totalitarian character of his movement. Hitler's most important individual contribution to the theory and practice of National Socialism was his deep understanding of mass psychology and mass propaganda in the contemporary world. He stressed the fact that all propaganda must hold its intellectual level at the capacity of the least intelligent of those at whom it is directed, and that its content of truth does not count compared with the only valid criterion, that of success. According to Hitler: It is part of a great leader's genius to make even widely separated adversaries appear as if they belonged to but one category, because among weakly and undecided characters the recognition of various enemies all too easily marks the beginning of doubt of one's own rightness. Hitler found this common denominator in the Jews, whom he identified with both Bolshevism and manipulation. The Jews were to be discriminated against not according to their religion but according to their race. National Socialism declared the Jews, whatever their educational and social development, to be forever fundamentally different from and inimical to Germans. National Socialism attempted to reconcile conservative, nationalist ideology with socially radical doctrine. In so doing, it became a profoundly revolutionary movement. It rejected rationalism, liberalism and democracy, and all movements of international cooperation and peace. It stressed instead instinct, the subordination of the individual to the state, and the necessity of blind and unswerving obedience to leaders appointed from above. It also stressed the inequality of men and races and the right of the strong to rule the weak. It sought to purge or suppress competing political, religious, and social institutions and advanced an ethic of hardness and ferocity; it greatly destroyed class distinctions by drawing into the movement misfits and failures from all social classes.

Working from these principles, Adolf Hitler was able to carry his party from its small beginnings in a beer cellar in Munich to a dominant position in world politics 20 years later. The Nazi Party originated in 1919 and was led by Hitler from 1920 onward. The party came to power in Germany in 1933 and governed by totalitarian methods until 1945, when Germany was defeated and occupied by the Allies at the close of World War II. The history of National Socialism after 1934 can be divided into two parts of about equal length. The years between 1934 and 1939 were used to establish the full control of all phases of life in Germany by the party. During these years Hitler and his movement gained the support and even the enthusiasm of a majority of the German population. Many Germans had grown weary of the party conflicts, economic and political instability, and in general the disorderly freedom that characterized the last years of the Weimar Republic. They welcomed the strong, decisive, and effective government provided by the Nazis. After 1934 the endless ranks of Germany's unemployed rapidly dwindled as the jobless were put to work in extensive public-works projects and in rapidly multiplying armaments factories. Germans were swept up in this orderly, intensely purposeful mass movement bent on restoring their country to its dignity, pride, and grandeur and to first place on the European stage. Economic recovery from the effects of the Great Depression and the forceful assertion of German nationalism were thus the key factors in National Socialism's appeal to the German population. Finally, Hitler's continuous string of diplomatic successes and foreign conquests from 1934 through the early years of World War II secured the unqualified support of most Germans, including many who had previously been opposed to him. But National Socialism also maintained its power by mass propaganda. The Nazi regime kept up a perpetual outpouring of propaganda through all cultural and informational media. Its rallies, insignia, and ubiquitous uniformed cadres were intended to impart an aura of omnipotence. .

The years between 1938 and 1945 witnessed the attempt to expand and apply the Nazi system to territories outside the German Reich. This attempt was confined, in 1938, to lands inhabited by a German-speaking population. In 1939 began the control of non-German-speaking nationalities to the totalitarian Nazi police state. When Germany started World War II, it came as the logical outcome of Hitler's plans. Thus, Hitler's first years were spent in preparing the Germans for the approaching struggle for european control and in forging that instrument which would enable Germany to establish its military and industrial superiority and thereby fulfill its ambitions. With mounting diplomatic and military successes, the aims grew in quick progression. The first aim was to unite all people of German descent within their historic homeland on the basis of self-determination. The next step foresaw the creation of a Grosswirtschaftsraum ("large economic unified space") -the first step to European Economic Community- or a Lebensraum ("living space") through the military conquest of Poland and other Slavic nations to the east. Thereby the Germans would acquire sufficient soil to become economically self-sufficient and militarily impregnable. There, the German master race, or Herrenvolk, would rule over a hierarchy of subordinate peoples and organize and exploit them with efficiency. The initial success of that plan in the military campaigns of 1939-41 widened it into the vision of a hemispheric order that would embrace all of Europe, western Asia, and Africa and finally of an order that would establish worldwide domination of National Socialism.

To a certain extent World War II had repeated the pattern of World War I: great initial German military successes, the forging of a large-scale coalition against Germany as the result of German ambitions and behaviour, the loss of the war because of German overreaching and conduct. National Socialism as a mass movement effectively ended on April 30, 1945, when Adolf Hitler committed suicide to avoid falling into the hands of Soviet troops completing the occupation of Berlin. Out of the ruins of National Socialist Germany there arose a divided and occupied Germany. Though a high number of Germans remained faithful to National Socialism even after Hitler's downfall, and though there were a few attempts made to reorganize National Socialist groups in West Germany, the political and mental climate there was not