شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

یکشنبه، فروردین ۰۳، ۱۳۹۳

بانو کیسیا, دختر دلیر آریایی


در سالی که همه مردان ایران سر در ره نگهداری اب خاک و ناموس و ایین نیاکانی به جانبازی جلو این تازیان دیوانه داشتند تو گویی مردی دگر در سامان یافت نمیشد و بانوان ناچار به نگهبانی از اب و خاک این مرز و بوم بودند. در این میان دژی بود که پس از گذشت زمانی(بعدها) در زبان تازین به دژ امراه (زنان) نامور شد. در این دژ کودکان پیر مردان و پیرزنان و زنان مانده بودند و سرکرده انان دختر دلیر اریایی به نام کسیا بود
در همن گیر و دار به دستور خلیفه تازی(عمر) خالدبن ولید گجسته به این دژ یورش اورد. زمانی که خالد بدانجا رسید و اگاه شد همه شهروندان(ساکنان) این دژ زنان و کودکان و سالخوردگان میباشند خرسند شد از اینکه این یورش به زودی و اسانی با غنائم و اسیران و کنیزان(زنان زیبا رو) پایان پذیرد و او به زودی نزد خلیفه باز خواهد گشت ولی جریان به گونه ای دیگر رخ داد.


زنان به سرپرستی بانو کیسیا شیر زن اریایی چنان پایداری در برابر تازیان نشان دادند که تازیان به ویژه خالدبن ولید گجسته شگفت زده شدند و ان خالدبن ولید دیوانه از ترس دست به کار دعا و نذر کردن شد که اگر این دژ را به دست اورد و بگیرد از خون ایرانیانی که درون دژ هستند جوی روان کند!


تازیان شش ماه از همه سوی کنار دژ جا گرفته بودند(محاصره کرده بودند) و در این دوره زمانی شش ماه بانوی بزرگوار کیسیا و یارانش جنگهای خیابانی(پارتیزانی) انجام میدادند و در همین شش ماه بسیاری از تازیان زخمی شدند یا به هلاکت رسیدند. ولی پس از شش ماه خوراک و اب ایرانیان این بیگناهان درون دژ کم کم به پایان میرسید و همچنین کودکان و سالخوردگان بسیاری در این شش ماه درون دژ از بیماری در گذشتند .


بانو کیسیا راه را در جنگ تن به تن میدید (با این انگیزه که یا پیروز میشوند و از این گرفتاری اسوده میشوند یا اینکه شکست میخورند و در راه ایران کشته میشوند و ساکنان دژ که همانا کودکان و سالخورداگن بودند دیگر از تشنگی و گسنگی نمیمیرند) و از همین روی کیسیا و بانوان جوان دیگر دلاورانه با لشکر تازیان جنگیدند و بسیاری از ان بانوان ایرانی همچون بانو کیسیا به کشتن رفتند(در راه میهن شهید شدند)

در باره اینکه بانو کیسیا می اندیشید که پس از کشته شدنشان تازیان کودکان و سالخوردگان را میبخشند نادرست بود .
گویند : "خالدبن ولید گجسته" دستور داد یک به یک کودکان و زنان پیر را اوردند و در کنار ان رود خشکیده کنار دژ همچون گوسپندان سر بریدند یکی از یاران خالدبن ولید گجسته بدو گفت یا ولید اگر ما تمامی جهانیان را در اینجا ذبح کنیم جوی خون روان نشود بیا خون ها را با آب گرم روان کنیم تا نذر را اجرا نموده باشی!
و آن چنین نمود

یکشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۹۲

درخت افیون اسلام



ما ایرانیان بی خرد بجای ریشه کن کردن علف هرزه اسلام کاشته شده توسط تازیان.
با خرافات و نگاهی خود این علف هرزه را پروراندیم تا به درختی تنومند تبدیل شود و جان خود ما را بگیرد و مملکتمان را به نابودی بکشد.

چهارشنبه، اسفند ۱۴، ۱۳۹۲

عفونتى ايرانستيز, احمد شاملو



احمد شاملو توده ای در سخنرانی دانشگاه برکلی در پیشگاه مردم غیور باشنده:
{...چیزی که ما امروز به نام تاریخ داریم، جز مُشتی دروغ و یاوه نیست که بوسیله متملقان و چاپلوسان درباری دوره های مختلف، نظیر «فردوسی» تحریف شده است.... فر شاهنشهی چه صیغه ای است؟... فردوسی خودش یک آدم سلطنت طلب مطلقه بوده که همه اش از این و آن شاه تمجید کرده است... کمبوجیه یک آدم خُل دیوانه مشنگی بوده است که شاه المجانین بوده است...}
************
سیروش شاملو؛ پسر دوم شاملو:
احمد شاملو، انساني دمدمي مزاج و انسانی دو شخصيته و ماليخوليائي بود... او آدمي به شدت چاپلوس، دروغگو، و حشت زده بود. او جز دروغ و تفاخر و چاپلوسی چیز دیگری نبود. شاملوئیست ها از او خدایی درست کرده اند که در واقع او تبل توخالی بود. او چون «اشرف پهلوی» تحویلش نگرفت، خیره سرانه از سراینده شاهنامه «مشتی ابوالقاسم فردوسی» ساخت.....
***************
دریوزه پَست بد نهاد پاد ایرانی، که 60 سال از آب و هوا و زبان آن سرزمین چرید و بلعید، و آنگاه سُم زنان، همچون قاطر چموش، به ساحت بزرگان فرهنگ و تاریخ میهن ما، خط کشیده است... مرگ و نفرین بر او، و همه آنهایی که از این عجوزه پیر بلشیوک، پیروی و جانبداری می کنند....
پاسخ استاد فریدون جنیدی:
شاملو: تو را با نبرد دلیران چکار؟
برو در ورامین، چغندر بکار!