اعلام موجودیت سازمان مجاهدین خلق ایران
نامگذاری و مرزبندی :
تا دی ماه 1350 تشکیلات هنوز هیچ سند یا اعلامیه علنی که با آن شناخته شود انتشار نداده بود ، این امر بیشتر به علت ضربات و غافلگیری ناشی از آن بود و گذشته از این تشکیلات به هنگام کشف و سرکوب در شهریور 1350 نامی بر خود نگذاشته بود .
در دی ماه 50 ، پرویز ثابتی (1) طی یک مصاحبه مفصل رادیو تلویزیونی و مطبوعاتی ، اخباری را از جریان ضربه شهریور 50 اعلام داشت و بارها در طول مصاحبه خود از اعضای نهضت به اصطلاح آزادی سخن گفت ! (2)
پس از این مصاحبه به دنبال تأیید نام تشکیلات توسط کادرهای زندان زمینه برای اعلام رسمی آن فراهم شد ، ناگفته نماند که روند نامگذاری سازمان بدون چالش نبود .
سازمان اسم نداشت ، اسم بعد از دستگیری مطرح شد ، در آن اوایل اسمش این بود که این ادامه نهضت آزادی است و مهندس بازرگان که از زندان آزاد شد این گروه را تحولیش می دهند ، به مرور که از سال 48 مطالعات مارکسیستی در برنامه قرار گرفت ، کم کم این احساس شد که از نظر ایدئولوژی با مهندس بازرگان فاصله گرفته ایم .
در زندان این بحث پیش آمد که اسم مان چه باشد ، نمی دانم چه کسی مطرح کرد که نهضت آزادی . از اینجا شروع شد ، در آن زمان مبارزان الجزایر نام شان مجاهد بود ، چون ما یک سری از کتاب های آنها را خواندیم و به نحوی تحت تأثیر آنها بودیم یک نفر که یادم نیست چه کسی بود ، مطرح کرد که اسم مان مجاهدین باشد ، بعد کس دیگری گفت : نهضت مجاهدین باشد ، دست آخر بچه هایی که گرایش های چپ داشتند به اصرار نهضت مجاهدین خلق را انتخاب کردند .
که عده ای با گذاشتن خلق در کنار آن مخالفت می کردند ، فکر می کنم مهدی فیروزیان و محمود احمدی و محمد حیاتی مخالف بودند ، محمد حیاتی را یقین ندارم ولی فیروزیان و احمدی را می دانم که با افزودن کلمه خلق مخالف بودند . می گفتند : این یک حالت چپی به تشکیلات می هد و اثر معکوس می گذارد . بقیه هم بحث می کردند که مسئله ای ندارد وانگهی ما با نهضت آزادی فرق داریم ." (3)
لطف الله میثمی درباره نامگذاری سازمان چنین می گوید :
سعید محسن پیشنهاد می کرد نهضت آزادی بگذاریم ... ما خود را در حد سازمان نمی دیدیم ... به خصوص بعد از ضربه 50 که قدرت تشکیلاتی مان ضعیف شده بود ، بیشتر فکر می کردیم که یک نهضت اسلامی هستیم ، مسعود رجوی پیشنهاد کرد که اسم نهضت آزادی مناسب نیست و مرز ما را با رفرمیسم مشخص نمی کند .
سعید محسن می گفت : همه ما الهام گرفته از نهضت آزادی و ادامه جریان نهضت آزادی هستیم .... بالاخره توافق شد که اسم جمع مذهبی مان را نهضت مجاهدین خلق ایران بگذاریم و طی پیامی مکتوبی به خارج از زندان این تصمیم را اطلاع دادیم .
بعدها هم که در زندان قصر سرود تشکیلاتی ساخته شد ، اسم نهضت مجاهدین در سرود بود ، ولی در زمستان آن سال بچه های بیرون نام سازمان مجاهدین خلق ایران اعلام موجودیت کرده بودند .... قبل از این اسم گذاری اسم مشخصی نداشتیم .... هم در بیرون و هم در درون زندان واژه جمع را برای خومان به کار می بردیم ." (4)
در بهمن 1350 بخش خارج از کشور تشکیلات تصمیم گرفت که طی انتشار بیانیه ای هویت سازمان و اجمالی از تاریخچه فعالیت آن را اعلام کند ، علت این تصمیم بیشتر از آن جهت بود که عناصر باقیمانده سازمان نمی خواستند حاصل فعالیت ها و افتخارات آنان ، دستمایه استفاده تبلیغاتی برای دیگران به خصوص عناصر نهضت آزادی داخل و خارج از کشور قرار گیرد .
اولین بیانیه سازمان در تاریخ 20 بهمن ماه 1350 در خارج از کشور انتشار یافت و در صدر آن برای نخستین بار عبارت معروف " به نام خدا و به نام خلق قهرمان ایران " قرار گرفت و نام تشکیلات نیز " سازمان مجاهدین خلق ایران " اعلام شد .
متن این اعلامیه به قلم حسین احمدی روحانی بود که رهبری تشکیلات محدود خارج از کشور را بر عهده داشت . (5)در اطلاعیه مزبور ، تاریخچه ، اهداف و موقعیت سازمان پس از دستگیری های شهریور 50 تبیین شده بود
• گروه حزب الله و پیوستن آن به مجاهدین خلق :
شکل گیری
از اواسط سال 1348 چند تن از مبارزان مسلمان که در گذشته عضو حزب ملل اسلامی بودند و از زندان آزاد شده بودند ، طی جلساتی که پس از تماس های پراکنده ای برگزار کردند ، بانی حرکت جدیدی شدند که در اواخر همان سال شکلی تشکیلاتی گرفت . (6)
این تشکیلات که حزب الله نام گرفت توسط افراد زیر تأسیس شد که ضمناً شورای مرکزی آن را تشکیل می دادند : 1) عباس آقا زمانی (ابوشریف) ، 2) جواد منصوری ، 3) احمد منصوری ، 4) احمد احمد ، 5) علیرضا سپاسی آشتیانی .
این تشکیلات که متکی به تجربه حزب ملل و به شکلی کاملاً زیر زمینی پا گرفت ، پس از صحبت های اولیه داراس اساسنامه و مرامنامه ای شد که مبنای کار قرار گرفت ، حرکت بعدی اقدام به عضوگیری ، تشکیل حوزه ها ، دوره های عملیاتی ، تهیه اسلحه و تدارک مخفیگاه و خانه امن بود .
پس از چندی احمد منصوری به عللی از جمله تردید در موفقیت گروه از ادامه همکاری منصرف شد و محمد مفیدی به عنوان عضو جدید شورای مرکزی جای او را گرفت . مسجد شیخ علی که در سال های 42 – 1341 مرکز فعالیت مؤتلفه و محلی کوچک و عملاً متروکه در گوشه ای از بازار تهران بود ، با اهتمام عباس آقا زمانی به مرکزی نیمه مخفی و نیمه علنی جهت آموزش و عضوگیری گروه تبدیل شد .
تعدادی از طلاب جوان و تنی چند از اعضای حزب الله در ساعات مختلف به این مسجد می آمدند و آموزش های قرآنی و مطالب سیاسی و حزبی را فرا می گرفتند ، و نیز در برنامه های کوهنوردی و سفرهای چند روزه تا حدی با مسائل عملیاتی و تمرین های بدنی آشنا می شدند ، مجموعه افراد سابق و لاحق که در این مجتمع می شدند به حزب الله تعلق داشتند حدود 20 نفر بودند که همه آنها در سال های بعد زندانی ، متواری و یا کشته شدند .
در اوایل سال 1350 با توجه به نزدیکی جنش های دو هزار و پانصد ساله و نیز اخبار شروع عملیات نظامی و چریکی توسط گروه های مارکسیست ، گرایش به سمت مبارزه مسلحانه تشدید شد ، شورای مرکزی حزب الله تصمیم گرفت حتی المقدور در زندگی نیمه مخفی به سر برد و در صدد جمع آوری مواد لازم برای عملیات و اسلحه و مخفیگاه و خانه تیمی و .... برآید .
در اردیبهشت ماه 1350 یکی از اعضای حزب الله به نام سعید محمدی فاتح حین بازگشت از یک دوره چریکی در فلسطین و لبنان دستگیر شد ، با اعترافات او و کشف بعضی مدارک ، احمد احمد نیز دستگیر شد ولی با هوشیاری وی تشکیلات حزب الله از ضربه مصون ماند ، این دستگیری موجب اختفای بیشتر افراد و رعایت دقیق تر مسائل امنیتی شد
• ادغام در سازمان مجاهدین خلق :
پس از ضربه شهریور 50 ، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام مصطفی جوان خوشدل که با حزب الله نیز مرتبط بود ، ضمن تماس با نفرات اصلی گروه پس از تشریح وضعیت و اهداف سازمان ، پیشنهاد همکاری و کمک داد .
این پیشنهاد از سوی شورای مرکزی حزب الله پذیرفته و تا حد امکان نیازهای سازمان برآورده شد ، تعدادی از نشریات آنان تکثیر و عده ای از اعضای فراری آن سازمان در خانه های تیمی حزب الله مستقر شدند ، مقادیری پول و وسیله نقلیه نیز در اختیارشان قرار گرفت .
پس از چندی پیشنهاد ادغام حزب الله و سازمان مجاهدین خلق مطرح شد که در مجموع مورد پذیرش و استقبال واقع گردید ، جواد منصوری از اعضای مؤسس و عضو شورای مرکزی حزب الله با این پیشنهاد موافق نبود .
من که نشریات آنان را مطالعه کرده و با چند نفر از اعضا مستقیم و غیر مستقیم آشنا شده بودم ، دریافتم که این سازمان شدیداً تحت تأثیر مارکسیسم و مارکسیست هاست . به علاوه با توجه به تجربیات گذشته این ادغام را در واقع مقدمه ای برای کشف و دستگیری حزب الله دانستم ، زیرا که سازمان تحت فشار ساواک قرار داشت .
این موضوع را در شورای سه نفره ( زیرا عباس آقا زمانی در خارج از کشور بود و احمد احمد دستگیر شده بود) حزب الله مطرح کردیم و مورد قبول قرار نگرفت ، در نتیجه از پاییز سال 1350 به تدریج فعالیت در حزب الله را ترک و به فعالیت های دیگر پرداختم . به این ترتیب عملاً حاضر نشدم پس از ادغام حزب الله و سازمان مجاهدین با آنان همکاری نمایم . " (7)
در اینجا ضروری است به زندگی و ویژگی های چند عضو حزب الله که بعدها عناصر تعیین کننده و اثر گذاری در جریان مجاهدین خلق بودند ، اشاراتی داشته باشیم ، محور گزینش ما در این قسمت ، تاریخی و زمانی است و در ضمن بخش های محذوف از زندگینامه این افراد در ادامه تاریخچه خواهد آمد
• محمد مفیدی (8)
مصطفی ، مجتبی و محمد مفیدی فرزندان دکتر مفیدی پزشک معروف بودند که دکتر عباس شیبانی داماد آنها بود ، برادران بزرگتر که اهل قلم بودند و نوشته ها و آثار چاپ شده ای نیز از ایشان بر جای مانده است ، در گذشته عضو جبهه ملی و نهضت آزادی بودند ، ولی در اواخر دهه 1340 مارکسیست شدند .
محمد مفیدی در سال 1327 در تهران متولد شد و پس از گذراندن تحصیلات متوسطه در مدرسه عالی ترجمه در رشته انگلیسی به تحصیل مشغول گردید ، ولی به دلیل موقعیت سیاسی خانواده خویش (عضویت برادر و شوهر خواهرش در نهضت آزادی) از اطلاعات سیاسی و اجتماعی نسبتاً خوبی برخوردار بود ، ولی بیشتر به فعالیت های اجرایی و عملی گرایش داشت .
مفیدی در سال 1350 توسط علیرضا سپاسی آشتیانی به عضویت حزب الله در آمد و پس از مدت کوتاهی به جای احمد منصوری عضو شورای مرکزی آن شد ، وی ارتباطات وسیعی با افراد و گروه های مختلف داشت و در انتقال اخبار و اطلاعات به حزب الله و سازمان مجاهدین خلق نقش به سزایی ایفا می کرد .
برخی از افراد که مفیدی برای این دو جریان عضوگیری کرد بعدها از کادر و عناصر مهم سازمان شدند ، افرادی چون مهدی افتخاری ، علی زرکش یزدی به واسطه افتخاری ، منصور زاهدی ، فاضل البصام (فاضل مصلحتی) و ....
• علیرضا سپاسی آشتیانی (9)
وی در سال 1323 در آشتیان متولد شد ، پدرش کاسب بود و چهار پسر و سه دختر داشت ، علیرضا دوران کودکی و نوجوانی را با خانواده در تهران سپری کرد و پس از گرفتن دیپلم متوسطه وارد دانشگاه تهران شد و در رشته معماری دانشکده هنرهای زیبا به تحصیل پرداخت .
در سال 1343 توسط اصغر قریشی به عضویت حزب ملل اسلامی در آمد ، در آبان ماه 1344 به همین اتهام دستگیر و به دو سال حبس محکوم گردید که سرانجام با عفو مختصری از باقی مانده محکومیت در مرداد ماه 1346 آزاد شد .
او شخصیتی بسیار احساساتی ، تند خود و افراطی داشت ، از معلومات اسلامی متوسطی برخوردار بود ، به دلیل بلند پروازی و خود بزرگ بینی فوق العاده اش بسیار مغرورانه و گستاخانه با مسائل و موضوعات برخورد می کرد . " (10)
در جریان تشکیل حزب الله از مؤسسین و عضو شورای مرکزی آن بود ، بخشی از مسئولیت های گروه مانند نوشتن درس های سیاسی حوزه های حزبی ، تهیه گزارش های تحلیلی از مسائل سیاسی و تماس با گروه های دیگر و افراد سر پل ها ، جهت جذب آنها به عهده وی گذاشته شده بود .
سپاسی آشتیانی در روند تداوم تشکیلاتی مجاهدین خلق نقشی مهم ایفا کرد ، بخشی از عملیات نظامی مهم سازمان با شرکت او صورت گرفت و روند تغییر ایدئولوژی در خارج از کشور نیز به رهبری او انجام شد که در جای خود خواهد آمد .
• عباس آقا زمانی (ابوشریف) (11)
وی در سال 1318 در تهران در خانواده ای مذهبی متولد شد ، از همان ابتدا به توصیه پدر به خواندن قرآن و مطالعات اسلامی روی آورد ، پس از گرفتن دیپلم ریاضی به دانشسرای مقدماتی رفت و سپس آموزگار دبستان شد .
از اواسط سال 1342 با تشویق عباس دوزدوزانی به مطالعات عمیق تری در زمینه های اسلامی و سیاسی دست زد ، تا به عضویت حزب ملل اسلامی در آمد و چند تن از دوستانش را نیز عضوگیری کرد ، در آبان ماه 1344 دستگیر و به 5/3 سال زندان محکوم گردید که پس از گذراندن کمتر از نیمی از دوران محکومیت مورد عفو واقع و آزاد شد .
عباس آقا زمانی در سال های 48 – 47 با انجمن ضد بهائیت (حجتیه) نیز مربوط شد ، از سال 1348 کلاس های تدریس عربی را در یکی از مساجد دایر نمود و هم زمان از دانشکده الهیات در رشته منقول (حقوق اسلامی) لیسانس گرفت ، وی علاقه شدیدی به فرا گرفتن زبان های خارجی داشت و به چند زبان کم و بیش آشنا بود ، عباس آقا زمانی در تشکیل گروه حزب الله از پایه گذاران و مؤسسین به شمار می آید
" شخص بسیار پرکار و جدی بود ، غالباً روزه می گرفت و با غذای بسیار کمی افطار می کرد ، بارها به طور فردی و جمعی به وی تذکر داده شد که روزه زیاد همراه با غذای کم و کار مداوم موجب آثار منفی برای سلامتی جسم و روح خواهد شد ، ولی توجهی نمی کرد ، در سال 49 به دلیل ضعیف شدید بدنی به سختی مریض شد ولی پس از بهبودی همچنان به روش گذشته عمل می کرد .
شخصیت بارز وی ، افراط و تفریط در بعضی امور بود ، در نتیجه باعث شد که شخصیت متعادل و عادی خود را از دست بدهد ، این عدم تعادل بعدها تشدید شد ، به طوری که فاقد هرگونه نظم ، انضباط و ثبات بود ." (12)
آقا زمانی در سال 1349 درخواست صدور گذرنامه برای همراهی پدرش جهت معالجه در کشور اتریش کرد ، که پس از مشکلاتی ساواک موافقت نمود ، این مسافرت وسیله ای شد تا به لبنان و از آنجا به پایگاه های فلسطینی برای طی دوره های چریکی و عملیات نظامی برود .
پس از مراجعت به ایران مجدداً در اوایل سال 1350 برای ادامه تحصیل به اتریش رفت ، در همین سال به دلیل مشخص شدن نقش وی در ارتباط با افرادی که برای گذراندن دوره های تعلیماتی چریکی به سازمان الفتح پیوسته اند ، دستور دستگیری اش توسط ساواک صادر شد و در 30 تیر ماه 1351 به هنگام ورود به ایران در مرز بازرگان دستگیر گردید ، او موفق شد اعتماد ساواک را با وعده همکاری با آنان جلب نماید و بدین ترتیب به صورت کنترل شده و تحت الحفظ از زندان آزاد شد .
در آبان ماه 1351 پس از حدود یک ماه مرخصی از زندان به دنبال متواری شدن برادر همسرش رضا مهدوی نجم در فرصت مناسبی فرار کرد و به پاکستان رفت ، مدت دو سال در آنجا به صورت طلبه ای ناشناس زندگی کرد و در ضمن زبان های اردو و پشتو را نیز فرا گرفت .
ساواک با به دست آوردن اطلاعات بیشتری در خصوص ارتباط عباس آقا زمانی با اعضای سازمان مجاهدین خلق روی وی حساسیت فوق العاده ای پیدا کرد ، به طوری که گهگاه برای نزدیکان و بستگانش مزاحمت هایی ایجاد می نمود ، زیرا که ردی از خود او نداشت .
در سال 1354 به کمک محمد منتظری به لبنان رفت و مدتی در اردوگاه های فلسطینی به آموزش و فعالیت نظامی مشغول شد ، در طول این مدت با زنی لبنانی ازدواج کرد و صاحب دو فرزند شد ، وی از همسر ایرانی خود نیز پنج فرزند پسر داشت .
در لبنان به رسم معمول عرب ها لقب ابوشریف به وی داده شد که از آن پس فقط به این عنوان شناخته می شد ، این یادآوری لازم است که مواضع ابوشریف در آن سال ها به حمایت از الفتح در ضدیت با امام موسی صدر و جنبش امل بود . (13
• محمد باقر عباسی (14)
نامبرده در سال 1325 در قم در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد ، دوران ابتدایی و سه سال اول متوسطه را در زادگاه خویش طی کرد و برای ادامه تحصیل به تهران آمد ، از همان جوانی به مسائل مبارزاتی و سیاسی علاقمند بود و زمانی که به عضویت حزب ملل اسلامی در آمد ، تنها 17 سال داشت ، با کشف گروه در آبان ماه 1344 وی نیز دستگیر شد و به سه سال زندان محکوم گردید ، پس از خاتمه محکومیت برای گذراندن دوره سربازی او را به منطقه بد آب و هوا فرستادند
بعد از اتمام دوره وظیفه در سال 1349 به حزب الله پیوست و از طریق سپاسی آشتیانی و محمد مفیدی به عضویت سازمان مجاهدین خلق در آمد ، ماجرای زندگی و دستگیری عباسی سخت عبرت آموز است ، در شرح وقایع مربوط به ترور سرتیپ طاهری در تابستان 1351 به این عبرت ها خواهیم پرداخت
___________________________
1-پرویز ثابتی فرزند حسین در سال 1315 متولد شد ، وی در بهمن 1337 با معرفی ضرابی مدیر کل ششم ساواک به استخدام ساواک در آمد ، او در بدو استخدام بیوگرافی خود را چنین اعلام داشت : از بدو تولد تا تاریخ مهر ماه 1328 در سنگسر از بخش های سمنان در محله ای به نام تپه سر سکونت داشته ام و از تاریخ مهر 1328 برای گذراندن تحصیلات متوسطه به تهران آمدم و مدت سه سال در منزل شوهر خواهرم آقای محمد حسین رحمانیان سکونت داشته ام و از مهر 1331 خانواده ام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گزیدند .....
از سال 1336 به آموزگاری مشغول شدم ، دوران ابتدایی را در دبستان حسینیه و شاه پسند سنگسر از سال 1322 الی 1328 و دوران دبیرستان در فیروز بهرام تهران از 1328 الی 1334 و در دانشکده حقوق دانشگاه تهران از 1334 الی 1337 مشغول به تحصیل بوده ام .... و بنده از بدو تولد در یک خانواده بهایی می زیسته ام و پدر و مادرم بهایی بوده اند .... سنگسر یک منطقه عشایری و دارای مردمی شاه دوست و وطن پرست است ، رستاخیز اهالی سنگسر در قیام ملی 28 مرداد دلیل براین مدعاست ، به طریق اولویت اینجانب نیز فردی شاه دوست و وطن پرست می باشم .
ثابتی در سال 1354 رئیس اداره یکم اداره کل سوم ، در سال 1349 معاون دوم اداره کل سوم و در سال 1352 مدیر کل سوم ساواک شد ، پرویز ثابتی رئیس امنیت داخلی ساواک که بنا به خصوصیات شغلی اش صاحب چندین پاسپورت به اسامی مختلف بود در اواخر حکومت بختیار (آخرین نخست وزیر رژیم پهلوی ) به ژنو گریخت و از آنجا به اتفاق همسرش به اسرائیل رفت .
اسرائیلی ها با عمل جراحی پلاستیک آنچنان او را تغییر شکل دادند که شناختنش غیر ممکن بود ، او که به شکنجه گر مخوف ساواک شهرت داشت در شهر سانفرانسیسکو در خانه ای مجلل مسکن گزید و تنها وابسته رژیم سابق پهلوی بود که یک ماه پیش از فرار خود خانه تازه ساخته اش را واقع در شهرک غرب به سفیر یکی از کشورهای عربی فروخت . در هر ارزیابی از موقعیت هویدا (نخست وزیر بهایی مسلک) نام پرویز ثابتی هم به میان می آید ، زیرا در تمام دوران زندگی روابط نزدیکی با هم کیش خود داشته است .
ر . ک دلدم ، زندگی و خاطرات ....ص 378 . اسناد لانه جاسوسی آمریکا ، ج 7 ص 25 ، 94 ، 103 . مجله امید ایران ، 7 خرداد 1358 ، ص 50 . شهبازی ، ظهور و سقوط ... ج 2 ج 450 و 451
2-روزنامه کیهان ، 26 دی 1350 ، ش 8553 ، ص 1 و 18
3-گفتگوها ، بهمن بازرگانی
4-ميثمي، آنها که رفتند ...ص 70 _ 71
5-انتشار بیرونی خارج از کشور این اطلاعیه گسترده تر از پخش داخلی آن بود .
6-گفتگوها ، احمد احمد ، منصوری ، خاطرات ص 79 ، شرح مختصر زندگی انقلابی پنج شهید ... ص 3
7- منصوری ، خاطرات ، ص 83 و 84
8- منصوری ، خاطرات ، ص 88 خلاصه پرونده ها ....مفیدی محمد .
9- خلاصه پرونده ها .... سپاسی آشتیانی ، علیرضا . منصوری ، خاطرات ص 86 – 87
10- منصوری ، خاطرات ، ص 86
11- همان ، ص 85 – 86 گفتگوها : احمد احمد خلاصه پرونده ها ... آقا زمانی ، عباس
12- منصوری ، خاطرات ، ص 84
13- این موضع را محمد منتظری و جلال الدین فارسی و همین طور کادرهای شاخه خارج از کشور سازمان مجاهدین خلق نیز داشتند ، ابوشریف پس از پیروزی انقلاب اسلامی عضو شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود ، وی به بنی صدر علاقه داشت و از سوی او فرمانده سپاه شد .
در شهریور ماه 1360 به سمت کاردار ایران در پاکستان منصوب شد و در فروردین 1361 به سمت سفیر ارتقا یافت ، ولی پس از دو سال به مأموریت او پایان داده شد ، ابوشریف پس از بازگشت به ایران مدتی در قم به تحصیل علوم دینی پرداخت ، ولی پس از مدتی از طریق افغانستان به خاجر از ایران رفت و دیگر باز نگشت .
14- خلاصه پرونده ها ... عباسی ، محمد باقر ، زندگینامه مجاهدین ... ص 65 – 66
======================
دوستان اين مطلب بدون منبع است و يكي از دوستان فرستاده است اگر كسي منبع دقيق آن را مي داند حتما به ما خبر دهد تا كسي كه اين مطلب را نوشته از ما ناراضي نباشد
با تشكر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر