آقاي محمد مهدي عبدخدايي از زندانيان سياسي دوران پهلوي از يك تودهاي سرشناس مهندس شرميني در زندان شاه دو خاطره جالب زير را نقل ميكند:
در زندان مهندس نادر شرميني هم بود كه براي همفكران خود كلاس [درس] گذاشته بود. اين آدم تاريخ تمدن شوروي را ترجمه كرده و سمت دبيري سازمان جوانان حزب دمكرات را هم بر عهده داشت و از جانب حزب توده خودش را كانديداي رياست جمهوري ايران كرده بود.
برخي ازماموران آن زمان از جمله خالد بكتاش، محمد جعفر محجوب حتي موريس تورز در فرانسه، تولياتي در ايتاليا، (كمونيستهاي كلهگنده دنيا) او را به عنوان تئوريسين بزرگ قبول داشتند، من چند جلسهاي در كلاس درس ايشان شركت كردم و همان اول به ايشان گفتم: «من حق اشكال دارم يا ندارم؟» گفت: «اشكال يعني چه؟» گفتم: «در حوزههاي علميه وقتي استاد تدريس ميكند طلبه حق دارد از استاد سوال كند يا ايرادي را كه به نظرش مي رسد مطرح كند.» و او چون نميخواست خودش را از تك و دو بياندازد گفت: «ايرادي ندارد.» اولين ايرادي كه به گفتههاي ايشان گرفتم راجع به مساله تغيير و تحول بود. در جلسه دوم ايشان راجع به عدالت اجتماعي صحبت كرد و باز من طرح سوال و اشكال كردم. در جلسه سوم مرا از جلسه اخراج كرد و گفت شما حق نداري ديگر در اين جلسات شركت كني.
خاطره ديگري هم از اين آقاي شرميني دارم كه گفتنش در اينجا لازم است. تنها زنداني سياسي كه نماز ميخواند و روزه ميگرفت من بودم. ساعت بيدارباش هفت صبح بود. من براي اقامه نماز صبح زود بيدار ميشدم و براي اين كه ديگران را بيدار نكنم آهسته از اتاق بيرون ميآمدم. يك روز صبح كه رفتم دستشويي وضو بگيرم متوجه شدم توي دستشويي بوي پرتقال پيچيده. بياختيار ايستادم ببينم كه اين بوي پرتقال از كجاست؟ ديدم آقاي نادر شرميني از توي توالت بيرون آمد و دستهايش را به پشتش گرفته است گفتم: «آقاي مهندس بوي پرتقال ازكجاست؟» نميتوانست انكار كند گفت: «من توي توالت داشتم پرتقال ميخوردم.» گفتم: «چرا توي توالت؟» گفت: «دكتر به من توصيه كرده ويتامين «ث» بدنت كم شده و بايد ميوه بخوري، من به خانمم گفتم براي من پرتقال خريده و به زندان آورده و من پرتقالها را لاي لحاف و تشك خود قايم كردهام، چون توي كمون يعني همان زندگي اشتراكي يك پرتقال هم به من نميرسد، ناچارم مخفيانه پرتقال بخورم.» گفتم: «عجب! آقاي مهندس، عدالت سوسياليستي همين بود؟ زندگي اشتراكي بشر اوليه را كه در درسهايتان ترسيم ميكنيد اين است؟ شما به چه چيزي اعتقاد داريد؟»
منبع:
عبدخدايي، محمد مهدي، خاطرات محمد مهدي عبدخدايي. مروري بر تاريخچه فداييان اسلام
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر