شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

چهارشنبه، تیر ۰۸، ۱۳۹۰

جمهوری اسلامی و اسراایل


جریان پهلو گرفتن کشتی های اسراایلی در بندرهای ایران و داد و ستد تجاری شرکت «اوفر» با جمهوری اسلامی که موجب قرار گرفتن این کمپانی عظیم اسراایلی (متعلق به ثروتمند ترین خانواده اسراایلی است) در لیست سیاه تحریمهای ایالات متحده گردیده است، در ایران با سکوت کامل مطبوعاتی و خبری روبرو شده است، و چه بسا بسیاری از ایرانیان حتی از آن باخبر نیز نشده باشند. اما در مطبوعات بین المللی، و بخصوص در خود اسرائیل این خبر به سرعت به یکی از خبرهای بسیار حساس و جنجالی تبدیل شد، و جالبتر اینکه با گذشت هر روز از این خبر، داستان ابعاد جدید و عمیقتری پیدا کرده است.

جدیدترین اتفاق جنجالی این حکایت دیروز (سه شنبه) اتفاق افتاد، وقتی جلسه کمیسیون اقتصادی مجلس اسراایل که برای بررسی این پرونده به شکل عمومی و با نمایش زنده بر صفحه تلویزیون اسراایل تشکیل شده بود، در حالی که هنوز چند دقیقه ای از آغاز جلسه نگذشته بود با رسیدن یادداشتی به دست رئیس جلسه، آقای «کارمل شاما-هاکوهن»، به نحو غیر منتظره و ناگهانی، و بدون ارائه هیچ توضیحی در مورد محتوای آن یادداشت، در مقابل چشمان متعجب تماشاگران اسراایلی تعطیل شد.

متن زیر ترجمه آزاد از بخشهائی است از گزارشی که در همین مورد توسط رویترز منتشر شده. متن انگلیسی خبر رویترز را میتوانید اینجا ببینید.

توضیحاتی که آقای شاما-هاکوهن در مورد یادداشتی که به دستش رسیده و موجب تعطیلی جلسه کمیسیون شده بود ارائه کرد نه تنها از رمز آلود بودن مسئله نکاست، بلکه برعکس افکار عمومی را به شدت حساس تر کرد. وی گفت، «بگذارید فقط این را روشن کنم برایتان که این یادداشت از سوی یک شخصیت سیاسی نیست، و از سوی یک شخصیت اقتصادی نیز نیست، واقعیتش این است که جریان بسیار مرموز تر، پیچیده تر و حساس تر از آن چیزی است که در تجسم یک فرد عادی بگنجد.»

به عبارت دیگر شاما-هاکوهن این تلویح روشن را در اذهان به جا گذاشت که یادداشتی که جلسه را تعطیل کرد از سوی مسئولان نظامی و امنیتی اسرائیلی فرستاده شده بوده است.

دریا همیشه جبهه ای کلیدی برای اسراایل بوده است. بر اساس ادعاهای رسمی و نیز اسناد و مدارک مربوط به جاسوسی، کشتی های تجاری اسراایل گاهی در خدمت حمل و نقل و یا استتار ماموریت های جاسوسی به کار گرفته میشوند تا دسترسی دولت کوچک یهودی به مناطق تحت سیطره دشمنان را ممکن گرداندند.

به گفته «آمنون آبراموویچ»، تحلیلگر بخش خبری مهمترین کانال تلویزیونی اسراایل، «شرکت اوفر در وضعیت سختی گیر کرده است، چون برای یک شرکت تجاری بزرگ کار ساده ای نیست که اعتراف کند که در خدمت شرکتهای جاسوسی کشورش به کار گرفته شده است.»

برخی از چهره های اپوزیسیون در طی هفته ای که از اعلام خبر تحریم شرکت اوفر توسط امریکا میگذرد دولت اسراایل را به عدم همکاری برای مشخص کردن وضعیت ارتباطات این شرکت با جمهوری اسلامی متهم کرده بودند. وقتی امروز (چهارشنبه) گزارشگران آقای شاما-هاکوهن را برای ارائه پاسخی در مورد دلایل منحل کردن ناگهانی جلسه دیروز و اعلام محتوای آن یادداشت تحت فشار گذاشتند، وی فقط گفت اخطارهائی از مسئولین امنیتی به وی رسیده بود مبنی بر این که آن جلسه ممکن بود منجر به مطرح شدن مسائلی گردد که به امنیت اسرائیل لطمه میرساند

جمعه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

فرهنگ اسلامی یا اسهالی


وازۀ چندش آور "فرهنگ اسلامی"، و خودفروشی خردباختگان ایرانی

چیزی بنام «تمدن و فرهنگ اسلامی» موجودیت ندارد، و این تنها ساخته نخبگان مغز باخته فراماسیون، و یهودی های سرگردان ضد ایرانی است که بوسیله گروهی ناآگاه و بیشتر مغرض و بی دانش نشخوار می شود...


نگرشی در تاریخ ایران، بیانگر این راستی (واقعیت) است که بیشترین، کوبنده ترین، و کمر شکننده ترین زیان ها را، ایرانیان، نه از بیگانگان، که از خودی ها خورده اند. از بریدن سر آریوبرزن تا پیشکش "بابک" به خلیفه تازیان، و بد تر از آن، همگامی و همسدایی با جهان غارتگر، در پوشاندن راستی های تاریخی، چیزی جز زبونی و شکست و سردر گمی برای ایرانیان بجای نگذاشته است.
سالهاست که واژه ننگین و من درآوردی "فرهنگ اسلامی" در میان پاره یی از خرد باختگان، و روشن اندیش نمایان ایرانی، دست بدست می چرخد، و این ها با یاری تازی وشان چیره گر (مستولی) بر ایران، در تلاشند، که آن نیمچه آبروی ایران و ایرانی را نیز، به توبره آخوندها، و اربابان غارتگر خویش برزیند. اینها، چنین می نمایانند که بینشوران و دانشمندانی چون "خیام"، "رازی"، "ابن سینا، "مولوی"" و اگر جا داشت، حتا، "فردوسی" "عرب" بوده و آنچه را در زمان خود نوشته و پرداخته اند، به حساب "جهان اسلامی" و "فرهنگ اسلامی" می ریزند. این چاپلوسان و مجیز گویان تازی وش، که خود اندوخته و انباشته یی ندارند، از کیسه "خلیفه" بخشش نموده، و به شُوند (دلیل) نام های این فرزانگان، که به تازی بوده، و یا پاره یی از نوشته های آنان، این ها را در زمره بالندگی های (افتخارات) اسلام و اسلامی بگنجانند..... این گفته و این نوشته، انچنان خنده آور و بی مایه است که بگوییم: چون بیش از یکسد تن از دانشمندان آمریکایی در رده های بالای دانش "نوبل" دریافت کرده اند، پس این را باید بنام و "بحساب" "فرهنگ مسیحییت" گذاشت چرا که بیشتر آنها مسیحی بوده اند، و یا در میان هندیان، باید گفت که دانشمندان فرهنگ "سیک"...

نوشته زیر، از واپسین نوشته های استاد دکتر شجاع الدین شفا، در این باره است که از کتاب "تولدی دیگر" گرد
آورده شده است

استاد دکتر شجاع الدین شفا، تحصیلات خود را تا پایان دبیرستان در قم به انجام رساند، برای تحصیلات دانشگاهی به تهران رفت و پس از فارغ التحصیلی در رشته ادبیات فارسی، تحصیلاتش را در در بیروت و فرانسه ادامه داد.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه و سپس ایران، به کشورش بازگشت و به عنوان مترجم در رادیو استخدام شد، همزمان فعالیت سیاسی را نیز آغاز کرد و از بنیانگذاران حزبی شد به نام میهن پرستان، با روزنامه ای به همین نام که سرمقاله هایش را شجاع الدین شفا می نوشت
تا سال 1357، حدود شصت عنوان ترجمه و تألیف از شجاع الدین شفا به چاپ رسید که نام آورترین آنها، ترجمه کمدی الهی، اثر دانته آلیگیری، شاعر سده های سیزدهم و چهاردهم ایتالیاست که در سال 1335 (1956) برای نخستین بار در ایران به چاپ رسید.
کمدی الهی، در سه جلد با عنوان دوزخ، برزخ و بهشت، سفر خیالی دانته به جهان پس از مرگ است، آنچه به ترجمه شجاع الدین شفا غنای بیشتری بخشیده، پاورقیهایی است که تقریباً حجمی برابر با حجم کتاب دارد و شخصیتها و رویدادهایی را که در متن اصلی کتاب به آنها اشاره شده به خواننده معرفی می کند.
کمدی الهی پس از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد، تا سالها نایاب بود و معدود نسخه هایی که از آن در بازار مانده بود به بهایی گزاف به صورت قاچاق فروخته می شد تا اینکه سرانجام در سالهای اخیر این کتاب مجدداً از وزارت ارشاد مجوز نشر گرفت اما در آغاز کتاب این توضیح اضافه شد که شجاع الدین شفا، از "معاندین" انقلاب بوده و چاپ این کتاب دلیلی بر توجیه و تأیید شخصیت مترجم نیست
شجاع الدین شفا در روزگاری به دربار پهلوی راه یافت که جانبداری خاندان سلطنتی از دید "روشنفکران" نشانه ارتجاع بود. او رایزن فرهنگی شاه شد و نقش مهمی در سیاستگذریهای فرهنگی شاه ایفا کرد، بویژه در سیاستهای ملی گرایانه شاهنشاهی و اندیشه بزرگداشت و احیای "عظمت" ایران باستان و نکوهش آثار فرهنگ اسلامی و حمله اعراب به ایران.
شجاع الدین شفا با قلم فاخرش، نویسنده سخنرانیهای مهم شاه شد و خالق جمله ای تاریخی شد: "کورش ... آسوده بخواب که ما بیداریم"، جمله ای از متن سخنرانی ای که برای شاه نوشت تا پاسارگاد بر سر آرامگاه بنیانگذار نخستین و بزرگترین شاهنشاهی تاریخ ایران ایراد کند.
ایده برگزاری جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی و تغییر تقویم ایران از هجری خورشیدی به شاهنشاهی نیز به شجاع الدین شفا نسبت داده می شود.
شجاع الدین شفا پیش از انقلاب ایران پست های فرهنگی بالایی داشت. واپسین سالهای خدمت شجاع الدین شفا به دربار شاهنشاهی، متمرکز بر برپایی کتابخانه ای عظیم شد که به دستور محمدرضا شاه، بنا بود ایران را به کتابخانه های مهم جهان پیوند دهد و الگویی برای دیگر کشورها شود.
شاه فرمان ساخت کتابخانه را در سال 1352 (1973) صادر کرد و شجاع الدین شفا را که در آن زمان معاون فرهنگی وزارت دربار بود مأمور کرد کتابخانه را بسازد و ریاست آن را در دست بگیرد.
قرار شد "کتابخانه ملی پهلوی" در قلب تهران ساخته شود و ظرف ده سال به بهره برداری برسد و در همان آغاز، ششصدهزار عنوان کتاب و بیش از 25 هزار عنوان نشریه را در خود جای دهد.
کتابهای 1400 سال بیداری، تولدی دیگر، جنایت و مکافات، پیکار فرهنگ ایرانی در زبان سرایندگان و شعرای ایرانی، اسلام و بیضه و بمب اتمی، و دهها کتاب دیگر، از نوشته های ارزنده استاد شفا ست.
****************
«فرهنگ اسلامی»
تقلب دیگری که با تاریخ صورت گرفته، تقلبی است که در مورد واژۀ "فرهنگ اسلامی" ایران شده است. جهان اسلامی در قرون دوم تا ششم تاریخ خود، کانون شکوفایی بود، که دانشمندان اسلام شناس قرن گذشته بدان عنوان خود ساختۀ "فرهنگ اسلامی" داده اند. بسیاری از نویسندگان کنون دنیای مسلمان کوشیده اند و می کوشند تا این شکوفایی را فرع اسلامی بودن این فرهنگ بدانند و باروری آنرا به ضوابط مذهبی آن ارتباط دهند. ولی قانون واقعی تاریخ این است که، هیچ فرهنگی را با معیار مذهبی ارزشیابی نمی تواند کرد، و غنای آنرا نیز بحساب آیینی که این فرهنگ در آن شکل گرفته است، نمی توان گذاشت. اگر جز این بود، می بایست والاترین آیین جهان، آیین اساطیری یونان باشد،زیرا که والاترین فرهنگ جهان بود و در این سرزمین شکل گرفته بود. و اتفاقا درست همین فرهنگ والا بود که همراه فرهنگ والایی دیگر، یکی از دو رکن بنیادی فرهنگ اسلامی قرار گرفت، که "ارنست رنان" در ارزیابی آن می نویسد: اگر یک فرهنگ واقعی می باید بر دو پایه علم و فلسفه بنیاد نهاده شده باشد، نمی توان اصولا از فرهنگی بنام "فرهنگ اسلامی" سخن گفت، زیرا پایه گزاران واقعی این دو در دنیای مسلمانان، ایرانیان و یو نانیان بودند و اعراب خود درین باره سهمی نداشتند، یا سهمی ناچیز داشتند.....
اصطلاحاتی از قبیل "فرهنگ اسلامی"، "طب اسلامی"، "نجوم اسلامی" ، "ریاضیات اسلامی" ، همانقدر بی محتوا ست که غیر منطقی هم هست، زیرا واقعیت های تغییر ناپذیر ریاضی یا پزشکی و یا نجومی را با ضابطه های مسیحی بودن یا یهودی بودن و یا اسلامی بودن یا بودایی و برهمایی بودن و یا حتا الحادی بودن آنها طبقه بندی نمیتوان کرد، همچنانکه نمی توان آنها را بر اساس نژادی یا زبانی از هم جدا گذاشت. آنچه در دو قرن اخیر از سوی اسلام شناسان جهان غرب، به غلط "فرهنگ اسلامی" نام گرفته، نتیجه گیری غلطی از این واقعیت است که در قرون اولیه اسلام، آثار علمی و فلسفی در جهان اسلامی، عمدتا بزبان عربی نوشته می شدند تا در درون این امپراتوری گسترش داشته باشند. ، ولی در عمل، همه این نوشته ها، بحساب مولفان عرب گذاشته شدند در حالی که بخش اعظم آنها، کارشناسان، دانشمندان، ریاضیدانان، پزشکان، هیئت شناسان، فیلسوفان، مورخان، جغرافی دانان، نحویان، ادیبان، و متالهین غیر عرب، بخصوص ایرانیانی بودند که ابن خلدون در باره آنها نوشت: از امور غریب این است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا "عجم" بودند و اگر هم عالمی یافت می شد که در نسب عرب بود، در مکتب عجمان پرورش یافته بود، زیرا قوم عرب، نه از امر تعلیم و تالیف اطلاعی داشت، و نه اصولا خواهان آن بود. بخلاف پارسیان، که بر اثر رسوخ دیرینه تمدن در میان خود برای اینکار صلاحیت دیرینه داشتند، و هیچ قومی چون آنها به حفظ و تدوین علم قیام نکرد..."
امروز، در میان 188 کشور دنیا، ایران تنها کشوری است که بطور رسمی و بموجب قانون اساسی کنونی، تحت یک رژیم قیمومیت قانونی بسر می برد، و بنیانگذار این رژیم خود تصریح کرده است که این یک قیمومیت قیم بر صغیر است. ..
این دنیای اسلامی، در حال حاضر، شامل 52 کشور جهان سومی است، که همه آنها از نظر علمی و صنعتی در سطحی بسیار پایین تر از جهان پیشرفته قرار دارند و بهمین منظور است که از سطح زندگی پایین تری نیز نسبت به آنها برخوردارند. آنجا که رقم متوسط درآمد سرانه سالانه در آمریکای شمالی 27000 دلار ، در اروپا 18000 دلار، و در اقیانوسیه 17000 است، این رقم، در کشورهای غیر نفتی جهان اسلامی، از 900 دلار فراتر نمی رود. به این آمارها خوب دقت کنید: سوییس 41000 دلار، ژاپن 40000 دلار، نروژ31000 دلار، دانمارک 23000 دلار، فرانسه، آلمان، انگلستان، هلند، اتریش و استرالیا در حدود 20000 دلار، و در همین حال، در مصر درآمد سرانه 790 دلار، در پاکستان 460 دلار، در بنگلادش 240 دلار، و در چاد 180 دلار است.
در قلمرو دانش، این جهان اسلامی، که روزگاری سرمشق والای دانش پروری بود، و "فرهنگ اسلامی" آن غرب جاهل را خیره کرده بود، در دوران حاضر، مقامی چندان بالاتر از آفریقای سیاه ندارد. طبق تازه ترین آمارها، نسبت بیسوادی در سومالی، 75%، در سنگال 69%، در بنگلادش و پاکستان 62%، در مراکش 75%، در مصر 49%، در الجزایر 40%، در سوریه 29% و در ایران 28% اعلام شده است. در صورتی در همین گزارش، مجموعه کشورهای اروپای شمالی، کانادا، استرالیا از 4% تجاوز نمی کند و در این لیست، کشورهایی مانند ژاپن و دانمارک به صفر رسیده است. از اینروست که مجموع دیپلمه های سالانه در کشور بنگلادش با 122 میلیون نفر جمعیت، از کل دیپلمه های هلند با 15 میلیون نفر، بسیار کمتر است.
در سطح عالی تر جهان دانش، یعنی در قلمرو دانشمندان بزرگ، ترازنامه جهان کنونی اسلام، یک ترازنامه ورشکستگی باز هم بیشتری را ارائه می دهد که آنرا می توان از برندگان جایزه معروف نوبل دریافت. سه رشته از رشته های 5 گانه این جایزه به علوم اساسی (فیزیک، شیمی، و فیزیولژی و پزشکی) اختصاص دارد که هر ساله به برجسته ترین دانشمندان جهان در هر یک از این رشته ها، تعلق می گیرد. در قرن حاضر، جمعا 398 نفر برنده جایزه نوبل در این سه رشته شدند که 188 نفر از آنها آمریکایی، 66 نفر انگلیسی، 59 نفر آلمانی، 27 نفر فرانسوی، 17 نفر روسی، 186 نفر سوئدی، 12 نفر سوییسی، 3 نفر هندی و بقیه از کشورهای دیگر مانند اسرائیل، گواتمالا، آفریقای جنوبی، و ایسلند بودند. جهان اسلامی، که روزی، ابن سیناها، رازی ها، خوارزمی ها، بیرونی ها، جابرها، ابن هیثم ها را به دنیای دانش اهداء می کرد، در حال حاضر با جمعیت 1200 میلیون نفری خود، در تمامی طول قرن بیستم، حتا یک جایزه را هم از آن خود نکرده است. تنها در سال 1979 چنین اتفاقی افتاد که آنهم بصورت مشترک با دو فیزیکدان آمریکایی...
در فهرست سالانه یی که از دانشمندان بزرگ جهان در 64 رشته مختلف علوم در سالنامه معتبر "کوئید" بچاپ می رسد، در آنچه به شش قرن گذشته مربوط می شود، حتا نام یک دانشمند از این جهان اسلامی را نمی توان در آن یافت.

پنجشنبه، اردیبهشت ۲۲، ۱۳۹۰

استالین و جدایی خواهان آذریبایجان


متن زیر؛ ترجمه شده سندی است که امروز در دفتر سیاست خارجی فدراسیون روسیه (شوروی) موجود است، در این نامه که جعفر پیشه وری؛ به همراه چند تن از جدایی طلبان وابسته به اتحاد شوروری سیوسیالیستی وقت برهبری استالین خونخوار، در گرماگرم پایان جنگ جهانی دوم، در صدد جدایی آذربایجان از ایران بودند، نوشته شده است. لازم به یادآوری است که در جریان سرکوب اشرار «فرقه دموکرات» شخص پادشاه فقید از زمره خلبانان در همین جبهه جنگ بودند. نکته در خور توجه دیگر در این سند، نام «دکتر جاوید» در پایان و محل امضاء این نامه حقارت برانگیز است. وی استاندار اذربایجان بود، و از دولت مرکزی حقوق می گرفت، از رو چاپلوسانه به شاهنشاه و قوام -نخست وزیر- تعظیم می کرد، ولی در زیر با استالین و بلشیویک ها بود.
**************************************************

صدر هیئت رئیسه اتحاد شوروی
از طریق آقای کراسنیخ، سرکنسول اتحاد شوروی در تبریز

ساعت 7 قبل از ظهر روز سیزدهم آذر ماه، نیروهای اعزامی «قوام السلطنه» در منطقه رجعین، 12 ساعت تمام، پستهای فدایی ما را زیر آتش تفنگ، مسلسل و توپ و تانک گرفتند و کوشیدند وارد اراضی ما شوند. گذشته از این، بر خلاف موافقت نامه امضاء شده، نیروی مسلح به زنجان ارسال نموده و بر خلاف نامه رسمی معاونش «مظفر فیروز»، فئودال مشهور ذوالفقاری، و دیگران را نه تنها از زنجان دور نکرده، حتی به او درجه سرهنگی داده، و مسلح ساخته و به جنگ ما فرستاده است.
خلق ما در آذربایجان بخوبی دریافته است ضامن آزادی او، نه توافق ها، نوشته ها، موافقت نامه ها، تلگراف ها، بلکه فقط نیروی بازو و قدرت سر نیزه اش خواهد بود. خلق ما نمی تواند قشون مسلحی را که به آذربایجان فرستاده می شوند، ببیند. قوام، قادر است این کار را هر دقیقه که بخواهد انجام دهد و هیچ کس نمی تواند از این حرکت خائنانه او جلوگیری کند.
ما آذربایجانی ها، بخوبی می دانیم که انگلیسی ها و آمریکایی ها می کوشند مسئله نفت را به هر قیمتی بسود خود حل کنند، و قوام، نوکر آنهاست. اولا همانطور که می بینید او حاضر نیست یکنفر آزادی خواه! به مجلس راه پیدا کند. این خود اقدامی مستقیم علیه کشور «شوراها» می باشد. مسئله نفت هنگامی می تواند به سود «اتحاد شوروی» حل شود که نیروهای اجتماعی پشت آن باشند. نیروی ما، در آذربایجان نیروی مهمی است. ما دارای امکانات جدی برای وارد آوردن فشار به حکومت تهران هستیم. این امکانات ما می تواند نیروهای آزادیخواه و دموکراتیک! دیگر نقاط ایران را تقویت کند. متأسفانه اگر کار به همین منوال پیش برود، نیروی ما نیز بسرعت از دست خواهد رفت. آنوقت «قوام» و دیگر مرتجعین هر چه را که بخواهند، انجام خواهند داد.
شما می دانید که توده را همیشه نمی توان بپاخیزاند؛ و نهضت را همیشه نمی توان بوجود آورد. زمینه برای نهضت توده ای همه وقت فراهم نمی گردد. امروز یک نیروی ترقی خواه عظیم و یک نهضت بزرگ در آذربایجان شکل گرفته است. این نهضت حامی مستقیم دولت شوروی و پشتیبان سیاست شوروی در ایران است. این نیرو، سلاح برنده ای برای سیاست شوروی است که از طریق آن اتحاد شوروی نیز مانند خلق های ایران قادر به انجام کارهای بزرگ خواهند شد. این نیرو، نیرویی است که آماده فداکاری عظیم در راه منافع عمومی است؛ و اگر از دست داده شود به این زودی قدرت جدیدی نخواهد توانست بوجود بیاید.
خلق آذربایجان، رهبر آن فرقه دموکرات، و سران فرقه، دو انتظار از دولت شوروی دارند:
اولا) مادام که مرزهایمان باز است و قدرت ملی مان پابرجاست، مقدار کمی به ما سلاح داده شود.
ثانیا) حالا که قوام جنگ را شروع کرده و به ریختن خون برادران ما پرداخته است، اجازه داده شود ما نیز از هر سو او را در تنگنا قرار دهیم تا از این راه امکان قیام آزادیخواهان همه جای ایران را فراهم کرده ، نهضت بزرگی در سراسر ایران آغاز نماییم؛ و با سرنگون ساختن حکومت ارتجاعی تهران ، حکومتی دمکراتیک بجای ان مستقر سازیم. اگر این کار بصلاح نیست، بگذارید از تهران کاملا قطع رابطه کنیم و حکومت ملی خویش را بوجود بیاوریم. مردم ما به راه حل اخیر بیشتر تمایل دارد. سیاست شوروی هر کدام از این دو راه را که انتخاب کند، ما می توانیم آن را شرافتمندانه اجرا کنیم و موفق گردیم.
ما از دولت شوروی کمک زیادی نمی خواهیم . ما می گوییم بهانه به دست سیاست حائنانه ضد شوروی داده نشود، حتی دولت شوروی می تواند چنین وانمود کند که دیگر به ما علاقمند نیست. حال که قوام و انگلیسی ها و آمریکایی ها می گویند که مسئله آذربایجان یک مسئله داخلی است، ما این را به فال نیک می گیریم و ما نیز می گوییم، چنین است. بگذار هنگامی که به آذربایجان حمله می کنند فدائیان آذربایجان سرِ آنها را به سنگ بکوبند. ما نیز می گوییم که مسئله آذربایجان، یک مسئله داخلی است و کسی حق ندارد در شورای امنیت و یا در یک کشور خارجی علیه اتحاد شوروی هیاهو کند. چنانکه در بالا گفتم اگر کمک اتحاد شوروی بما مخفیانه انجام گیرد، آنگاه در صورت مراجعه دولت ایران به شورای امنیت، سندی در دست نخواهد داشت.
در خاتمه بار دیگر تکرار می کنیم که دیگر توافقات و مذاکرات سودی نخواهند بخشید. چشم امید همه خلق، فرقه، و رهبران آن به یاری کشور شما، و نجات آن در کمک به آن است. آنچه شما باید بکنید، تنها دادن مقداری سلاح بما است. اگر شما بما کمک بکنید هم آزادی مردم ایران، هم سیاست شوروی از خطر خواهد رست. و گرنه خطر بسیار نزدیک و بسیار عظیم است.
بی صبرابه منتظر کمک مختصر شما هستیم

با احترام صمیمانه
جعفر پیشه وری
پادگان شبستری
دکتر جاوید
غلام دانشیان
هفدهم آذرماه 1325

چهارشنبه، فروردین ۳۱، ۱۳۹۰

اسرائیل یا اسراعیل یا اسراایل؟


شیوه نوشتن «اسراعیل» و یا حتا «اسرائیل» نادرست است... آنرا باید «اسرا ایل» نوشت.....

واژه «ایل» در زبان فنیقی، آشوری، و آنگاه عبری، بمعنای «خدا» است، که در بیابان ها و شوره زارهای صحرای سینا و کوه «طور» یافت می شده است.
یعقوب سنگ زیر سر خود را تقدیس کرد. روغن بر سر آن ریخت، و آنرا ایستاده بر زمین گذاشت و به پرستش آن برخاست و آن را و آنرا «بیت ایل» (خانه خدا) می نامید
سِفِر پیدایش. 68-18 تورات
واژه «ایل» همچنین در فرهنگ بدوی مردم شمال آفریقا و شنزارهای بی آب و علف مصر ، بزرگ روح خبیثه بوده است. که بعدها به صورت «الوهیم» در زبان شناسی درآمد. و همه اینها از همان «ایل» عبری و آشوری است.
نوشتن کلمه «اسرائیل» به این گونه که ما امروز می نویسم، نادرست است. واژه اسرائیل یا اسراعیل نادرست است. درست این واژه «اسرا ایل» است. همانگونه است «اسراف ایل»، «آزرا ایل یا عزرا ایل»، «جبرا ایل»، «میکا ایل»، و «اسما ایل » می باشند و این همه نشان وابستگی «مضاف» به «مضاف الیه» که شناسانیی دهنده بخش نخست است، بکار برده می شده است. برای نمونه «اسما» در زبان آشوری باستان و عبری کهن یعنی «فرزند» از اینرو واژه «اسما ایل» که امروزه آنرا «اسمعیل» و یا «اسماعیل» می نویسند، بمعنی فرزند و یا پسر خدا ست.
همزمان با «ایل» یهودیان نخستین، خدای دیگری نیز داشتند که «بعل» نامیده می شد. تپه «بعل بک» هنوز در سرزمین مشترک فلستین و اسراییل و لبنان وجود دارد. با پیدا شدن «موسا»، بتدریج نام خدای قوم بنی اسراییل، به «یهو وا» که بعدها به «یهوه» تغییر یافت، شکل گرفت. در بسیاری از داستن های تورات، خدا، به نامهای «الوهیم» و «یهوه الوهیم»، که همان روح خبیث بزرگ است، خوانده می شود.
جالب است که بدانیم، در کل کتاب تورات، که خود از چندین کتاب کوچکتر تشکیل شده، روی هم رفته، بیش از 670 بار واژه «یهوه» آمده، در حالی که نام های خدایان دیگر از جمله «الوهیم»، «صباپوت» و دیگران به بیش از 2000 بار می رسد.
نام «یهوه» خدای ساختگی موسی و قوم بنی اسرا ایل، از نام یک خدای محلی مردمانی که در شمال آفریقا، و در نزدیکی صحرای سینا زندگی می کردند، گرفته شده است. آنها، نام خدای خود را «یؤده» گذاشته، و همیشه به کوه می رفتند تا از خشم او که با تندر و آذرخش بسیار از اسمان فرستاده می شد، پناه بگیرند. نام این خدا، در کتیبه های سالهای 1400 پیش از میلاد مسیح در کاخ فراعنه مصر در زمان «آمنوفس» دوم دیده می شود.
موسی، در همین زمان، مدعی پیامبری شده است، و نام این خدای قبیله بدوی کنار کوه «طور» را برای خودش برگزید که در چرخش زبان، بتدریج به «یهو وا« و آنگاه به «یهوه» تغییر یافت... نقطه قوت و اثباتگر این مدعا این است روزی که موسی خود را پیامبر خواند، چون از واقعه تندر و آذرخش و صداهای مهیب در کوهستان طور آگاه بود، مردمش را جمع کرد و ناگهان آذرخش ها آغاز شد و بخشی از کوه آتش گرفت، و پیش بینی های موسی درست از آب درآمد..
تورات. سفر خروج. 16-19 (20

بدین گونه قوم و قبیله یی سنگ و چوب پرست، امروز با بنیان نهادن سازمانهای محوف «فراماسیونری» و «ایلومیناتی»، تسمه از گرده مردم آریایی، و دیگر مردمان در جهان، کشیده اند.....

جمعه، فروردین ۲۶، ۱۳۹۰

نگاهی به نسک قحطی بزرگ, بزرگترين نسل کشي سده بيستم ميلادی


بزرگترين نسل کشي سده بيستم ميلادي....هالوکاست واقعي در ايران

چگونه یهودیان سرگردان، با مظلوم نمایی، فاجعه کشتار میلیونی ایرانیان را، به باد و خاک تاریخ سپردند

دکتر محمد قلی مجد، پژوهشگر امور سیاسی و جامع شناسی، در کتابی که زیر عنوان "قحطی بزرک - بزرگترین نسل کشی سده بیستم میلادی" منتشر کرده است؛ اشاره می کند که بر پایه اسناد معتبر موجود در مرکز اسناد ملّي ايالات متحده آمريکا (نارا) که وی بدانها دسترسی یافته و مورد پژوهش علمی قرار داده، تصويري هولناک از ايران در سالهاي جنگ اوّل جهاني و پس از آن به دست می دهد.
اين وقايع تنها بخشي كوچكي از ترفندها، برنامه ریزی ها و سیاست های سه کشور انگلستان و روس و آمريكا در حق ملت ايران بوده است، که در سالهای منتهی به جنگ جهان اول، صورت گرفته است. ملت و سرزمینی؛ که با هزاران سال تاريخ و تمدن و دیرینگی، در چند سده گذشته، به دليل دشواری های سیاسی و بي كفايتي سلاطين و حکمرانان قاجار ، از هر سو مورد يورش و غارت و تجاوزهاي مختلف بيگانگان قرار گرفته است.
دکتر محد با مطالعه و گردآوری اسناد لازم، ثابت مي کند که بزرگترين نسلکشي سده بيستم ميلادي، نه در جریان جنگ دوم جهانی و بدست نازی ها، بلکه در خاک ایران، و به کمک سه ابر قدرت سیاسی و- نظامی جهان وقت، انگلستان، روسیه، و آمریکا صورت گرفته است
طبق تحقيق دکتر مجد، در طول سالهاي 1917-1919 بين هشت تا ده ميليون نفر از مردم ايران در اثر قحطي يا بيماريهاي ناشي از کمبود مواد غذايي و سوءتغذيه، در کنار تلفات جنگی از ميان رفتند و جمعيت ايران به شدت کاهش يافت
طبق اسناد آمريکايي، در سال 1914 (همزمان با جنگ جهانی اول) جمعيت ايران بيست ميليون نفر بود که در سال 1919 به يازده ميليون نفر کاهش يافت. يعني حدود 8 الي ده ميليون نفر از مردم ايران از گرسنگي و بيماريهاي ناشي از کمبود مواد غذايي و سوءتغذيه، در کنار تلفات ناشی از جنگ جان باختند. در اسناد آمريکايي مدارک مستندي دربارۀ اين تراژدي بزرگ انساني وجود دارد.
چهل درصد از مردم ايران طي دو سه سال قلع و قمع و نابود شدند. بیش از 37 سال طول کشید تا دیگر باره ایران در سال 1956 به جمعيت 20 ميليوني سال 1914 خود برسد
نقش بريتانيا در اين فاجعه بزرگ بشری، از دیگران بیشتر بوده است. قحطي بزرگ در زماني اتفاق افتاد که سراسر ايران در اشغال نظامي انگليسي ها بود. ولي انگليسي ها، نه تنها هيچ کاري براي مبارزه با قحطي و کمک به مردم ايران نکردند، بلکه عملکرد آنها اوضاع را وخيمتر کرد و سبب مرگ ميليونها نفر از ايرانيان شد
درست در زماني که مردم ايران به دليل قحطي نابود مي شدند، ارتش بريتانيا مشغول خريد و مصادره مقادير عظيمي غله و مواد غذايي از بازار ايران بود و با اين کار خود هم افزايش شديد قيمت مواد غذايي را سبب مي شد و هم مردم ايران را از اين مواد محروم مي کرد. اسناد مرتبت با این فاجعه هولناک نشان می دهد؛ که نیروهای ارتش انگليس مستقر در جنوب ایران، (خاک زمینی و دریایی ایران) مانع رسیدن کشتی های حامل واردات مواد غذايي از آمريکا، هند و بين النهرين به ايران شدند. بعلاوه، در زمان چنين قحطي بزرگی، که با خود انواع بیماری ها، از جمله، طاعون مرگزا را بهمراه آورده بود؛ انگليسي ها از پرداخت پول درآمدهاي نفتي و دیگر کالاهای صادراتی ایران، به بهانه های گوناگون شانه خالی کرده و خزانه دولت وقت ایران را، به صفر رسانده بودند.
چنين اقدام آگاهانه و عمدی، در هنگامه قحطی، جنگ، و کمبود، از سوی انگلستان، نشانه یک سبعیت نژادی و دیرینه برای قتل عام ایرانیان بشمار می رود، و قطعاً بايد در شمار جنايت جنگي و جنايت عليه بشريت بشمار آورده شود، و بر فرهیختگان و میهن پرستان آشنا به مسایل بین الملل است، که پیگیر این جنایت هولناک باشند.
هيچ ترديدي نيست که انگليسي ها از پیامدهای ناشی از قحطي و نسلکشي بعنوان وسيله اي براي سلطه بر ايران استفاده مي کردند
انگلیسی‌ها از سال ۱۹۱۸ ایران را به اشغال خود درآوردند. آنها بر پایه توافق با روس ها پس از حدود سه سال و نیم اشغال نظامی سرانجام در فوریه ۱۹۲۱، از ایران رفتند
میروشنیکف، از تاریخ نویسان و پژوهگشران روسیه، درباره خسارات و ویرانی‌های ایران در جنگ جهانی اول می‌نویسد: {جنگ جهانی اول برای مردم ایران بداقبالی‌ها و مشقات بی‌شماری به همراه آورد. مناطق وسیعی در اثر جنگ تخریب شده، دهها هزار ایرانی دچار قحطی شدند یا پس از بیماری مردند، بسیاری زندگی خود را در اثر عملیات نظامی از دست دادند و یا خسارت دیدند. در نگاه به گذشته، حتی اکنون نیز سخت است بتوان گفت چگونه ایران می‌توانست لطمه کمتری ببیند. دفاع از تمامیت ملی در برابر دست‌اندازی‌های قدرتهای بزرگ که هر کدام تسلط بر ایران را پاداشی در نبرد برای مستعمرات جدید و حوزه‌های نفوذ خود می‌دیدند، ناممکن بود.......
روانشاد احمد کسروی نیز در باره گستردگی قحطی و کشتار ایرانیان میگوید در سال ۱۳۳۶ قمری (۱۲۹۷ شمسی) جنگ جهانی در میان بود و گرانی نیز پیش آمد و میتوان گفت یک سوم مردم از میان رفتند و در آن سال در تبریز آشکارا می‌دیدم که توانگران دست بینوایان نمی‌گرفتند و وقتی خویشان و همسایگانشان از گرسنگی می‌مردند پروا نمی‌داشتند و مردگان از بی کفنی روی زمین می‌ماندند
آقای دختر مجد، آنگاه به همدستی های مشترک این کشورها در به قدرت رساندن جمهوری اسلامی اشاره می کند، که در پی یک جنگ بیهوده و بی ثمر، بیش از یک میلیون ایرانی دیگر، در طول جنگ 8 ساله ایران و عراق کشته شدند. 

دوشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۹۰

جشن نوروز 2570 شاهنشاهی




دوستان ، سروران ، هم میهنان گرامی و ایران پرستان راستین با درود فراوان !

پیشاپیش که در آستانه فرگشت (حلول) سال نو میباشیم ، فرارسیدن نوروز سال ۲۵۷۰ شاهنشاهی ، برابر با ۲۷۱۹ میترایی ، برابر با ۷۰۳۳ آریایی میترایی را به همه شما نازنینان و خانواده‌های ارجمندتان خجسته بادا و فرخنده باش میگویم ، باشد که به یاری اهورا مزدای توانای ایران زمین و امشاسپندان پاکش و همه ایزدان همراهش ، بار دیگر فر ایزدی ، فر پادشاهی و فر ایرانی را در سرزمین جاویدمان گواه باشیم ، و باشد که این فرهای سه گانه دیگر هیچ‌گاه مام میهن و مردم ایران زمین ما را رها نکند و همواره با ما باشند ، که همراهی آنان همواره ما را در برابر همه دشواری‌ها و دشمنان ایران زمین پیروزمند و آسیب ناپذیر خواهد کرد .

هم میهنان گرامیم ، فروهر‌های پاک امشاسپندان و ایزدان و اهورا مزدا را همواره یاد کنیم و به آوای بلند و از ژرفای دل‌ ، در هر زمان و جایگاهی‌ که هستیم برای یاری ، فرا بخوانیمشان ، ایدون بادا !

یکشنبه، اسفند ۲۹، ۱۳۸۹

29 اسپند روز ملی نفت ایران


پس از کلاه بزرگی که روباه کبیر , توسط خیانت کاران بالفطره طماع و بیگانه پرست و مرد ابلهی بنام مظفرالدین شاه و رشوه ای چند هزار لیره ای بر سر ملت ایران گذارد, قرار دادی بنام ویلیام ناکس دارسی وایران بست که در ظاهر شخصی که قرار داد را با مظفرالدین شاه امضاء کرد , خود را نماینده تاجری استرالیایی بنام دارسی معرفی کرد اما در واقع یکی از کارگذاران دولت انگلیس بود که آوازه وجود نفت را در ایران و پیش از آنکه در هر نقطه دیگری در خاورمیانه باشد شنیده بود و ایران قجری هم که در خواب نکبت و فلاکت بود, اصلا نمیدانستند نفت چیست , در حالی که بارها در شاهنامه گفته شده و حتی اسکندر گجسته هم وقتی به ایران آمد از وجود این آب آتش گیر با خبر شد و یکی از سربازانش را واداشت تا خود را به آن آب, آلوده کند و سپس برای اطمینان از راستی خبر , او را آتش زد.


نکبت و نادانی در همه امور , کشور را در خود بلعیده بود. متن قرار داد آنچنان تحقیر آمیز بود که هیچ ایرانی ای بجز همان خائنین و آن ابله بالفطره (مظفرالدین شاه ), نمیتوانست ببیند و دم بر نیاورد.تمام سالهای حکومت او و محمد علیشاه و احمد شاه و تا شش سال نخستین دوران پادشاهی رضا شاه , خوردند و چاپیدند و هیچ چیز هم از همان شانزده درصد ظاهری هم به ایران ندادندو هرچه که دولت مردان رضا شاه تلاش کردند که انگلیس ها را به فسخ قرار داد و نوشتن قرارداد جدید وادارند, نتوانستند که روباه را به تله بیاندازند.مردم از تلاش های دولت باخبر شده بودند و بی صبرانه از دولت میخواستند که به انگلیس فشار بیاورد. روزنامه های بسیاری مانند شفق سرخ به سردبیری علی دشتی هم با نوشتن متنها و نوشته های آتشین , مردم را به شور و هیجان وامیداشتند.به هر اندازه که دولت برای لغو آن قرار داد خفت بار تلاش کرد , انگلیس به اتکای قرار داد شش میخه ای که توسط خائنین به ایران نوشته شده بود , حتی حاضر به یکقدم عقب نشینی نشد.


تا آنکه هیئت دولت با درماندگی و بیچارگی خبر شکستشان در مذاکرات لغو قرار داد را به رضا شاه دادند و رضا شاه که همیشه در آرزوی پیروزی ملت ایران در برابر بیگانگان , بخصوص انگلیس ها بود , نتوانست این را برتابد و در حالی که از خشم به خود میپیچید برگه های قرار داد را به میان آتش بخاری پرتاب کرد و نابود کرد.دولت انگلیس که همیشه طرف قرار داد را یک تاجر استرالیایی معرفی میکرد, خود را مدافع منافع اتباع خود معرفی کرد و با توجه به قدرت سیاسی آنروزش , پس از پیروزی در جنگ جهانی اول, و زیر نگین داشتن نیمی از جهان, شکایاتی را در جوامع جهانی مطرح کرد که از همان نخست به پیروزی خود مطمئن بود. اما با همه ان قدرت سیاسی, در بسیاری از مفاد قرار داد عقب نشینی کرد و از جمله ملزم شدنش به پرداخت سود های بدست آمده از فروش نفت به طور ثابت و بدون توجه به حساب سازی های زیان و تقلب های مالی . محدود شدن اکتشافات و بهره برداری اش از نفت , فقط در خوزستان, در حالی که در قرار داد دارسی همه ایران در اختیار انگلیس بود. و اجبار در بکار گیری ایرانیان در بخش های فنی و اداری و آموزش ایرانیان در صنعت نفت و فرستادن جوانان ما به کشورهایی که دارای دانشکده های نفت داشتند.


در حالی که در قرار داد نفتی دارسی, ایرانیان فقط به عنوان عمله میبایستی بکار گرفته شوند و حتی اجازه ورود به محوطه مهندسین و تکنیسین ها و کارمندان را نداشتند و در جلوی در وروودی آن بخش ها در کمال اهانت و تحقیر , تابلویی گذاشته بودند که بر آن این جمله به دو زبان انگلیسی و فارسی نوشته شده بود ( وروود سگ و ایرانی به این محوطه ممنوع است).قرار داد جدید , آنقدر با قرار داد پیشین متفاوت بود که میشد گفت هیچ شباهتی به متن دارسی نداشت. چندین بار انگلیس از پرداخت سهم سود ایران به بهانه تنگدستی و نبودن بودجه و ضرر و زیان ,طفره رفت اما اینبار نمیتوانست در مقابل رضا شاه , آن حیله ها را پیش برد . وقتی بدهی انگلیس از زمان پرداختش گذشت, رضا شاه سفیر انگلیس را فراخواند و به او التیماتوم داد و سفیر , هرچه صغرا کبرا چید , رضا شاه نپذیرفت و عاقبت مجبور شد پنج میلیون لیره بدهی دولتش را به ایران پرداخت کند , اما این پرداخت را بسادگی برگذار نکرد, بلکه رضا شاه را با این جمله تهدید به انتقام کرد و گفت: البته اعلیحضرت میدانند که ما در وضعیت بد اقتصادی هستیم و پرداخت این مبلغ ضربه مهلکی به اقتصاد انگلیس وارد میکند و دولت انگلیس هرگز این عمل اعلیحضرت را فراموش نخواهد کرد)............وقتی متفقین به سبب خیانت هایی که از طرف بعضی از دولت مردان , از جمله احمد متین دفتری , بهانه کافی برای حمله به ایران را یافتند و از شمال و جنوب وارد ایران شدند و رئیس ستاد ارتش هم بدون اطلاع رضا شاه , ارتش را مرخص کرد و عملا ایران بی دفاع کامل شد


نخستین کاری که انگلیس های فاتح کردند , بازداشت رضا شاه و تبعیدش به جزیره موریس و ژوهانسبورگ و افریقای جنوبی بود .پس از آنکه دولت های بیگانه بر ایران مسلط شدند, هرکدام به دنبال نفت های مناطق مختلف ایران به تکاپو افتادند و به دولت های ایران فشار آوردند که با آنها نیز قرار داد نفتی ببندد. روسها قرار داد نفت شمال را مطالبه میکردند و آمریکایی ها هم نفت شرق ایران در نواحی بلوچستانرا.نمایندگان مجلس , بدلخواه روس و انگلیس انتخاب میشدند و بدون صلاحدید آن دو دولت هیچ کس نمیتوانست نماینده مجلس شود . شرکت نفت آرامکو آمریکا قرار داد بسیار منصفانه ای را با عربستان سعودی منعقد کرده بود و این مسئله , انگلیس را بوحشت انداخته بود.شراکت آمریکا و عربستان بر پایه پنجاه در صد برای آمریکا و پنجاه در صد برای عربستان بود که تفاوت از زمین تا آسمان با قرار داد دارسی که 84% دارسی و 16% ایران داشت. نمایندگان مجلس بنا بر ضرورت های وابستگیهایشان , هر از گاهی از مجلس چهاردهم به بعد, سخن از ملی کردن نفت میگفتند.تا آنکه سپهبد حاجعلی رزم آرا نخست وزیر وقت ایران , سخن از قرار داد آرامکو و عربستان را در مجلس شانزدهم پیش کشید و خواستار تصویب طرح نفتی ای شد که منافع ایران رابه ناگهان به ارقام باورنکردنی از سود فروش نفت میرساند و اگر مجلس طرح رزم آرا را تصویب میکرد , آنگاه انگلیس مجبور به قبول معاهده جدیدی با تقسیم پنجاه در صد او و پنجاه درصد ایران میشد.اما چنین نشد.


رزم آرا توسط گروه فدائیان اسلام که به رهبری طلبه ای بنام نواب صفوی که مدتی کارمند شرکت نفت در آبادان بود و پس از آن به نجف رفته و طلبه شده و به سرعت به ایران برگشته بود , اداره میشد در تاریخ (((((شانزدهم اسفند ماه 1329 )))) ترور شد و منافع پنجاه % پنجاه % به خاک سپرده شد و در همان مجلس شانزدهم, از قاتل رزم آرا تجلیل به عمل آمد و حتی آقای محمد مصدق در سخنرانی خود گفتند که این مرگ حق رزم آرا بود چون او مفسد فی الارض بود. روز بعد از ترور رزم آرا یعنی (((17 اسفند 1329 ))) , ماده واحده ملی شدن صنعت نفت ایران , توسط یکی از نمایندگان اکثریت مجلس ((آقای سید ضیاء طباطبایی )) در راهرو مجلس , بدست آقای محمد مصدق رسید که شامل 9 ماده بود که هفت تای آنرا آقای جمال امامی نوشته بود و دو تای دیگر هم توسط خود آقای مصدق به آن افزوده شد و ایشان هم آنرا در پای تریبون مجلس مطرح کردند. درست هشت روز بعد از ترور رزم آرا در مسجد سپهسالار , در تاریخ (((24 اسفند 1329 ))) ماده واحده ملی شدن صنعت نفت ایران, بلا فاصله توسط اکثریت قریب به اتفاق مجلس و با سرعت خارق العاده تصویب شد و چون نام این طرح ملی شدن بود و از دیر باز آرزوی همه ایرانیان بود و فارغ از دانستن راز های پشت پرده , در تاریخ ((29 اسفند 1329 )) به مجلس سنا رفت و در آنجا هم به تصویب سنا رسید و به حضور شاه رفت و بیدرنگ به توشیح همایونی رسید و به این ترتیب طرح ملی شدن نفت توسط سه مرجع عالی قانونگذاری , یعنی (((مجلس شورای ملی ))) , (((مجلس سنا))) و((( شخص شاه )))تصویب و قانونی گردید. ---------اما -----که عشق آسان نمود اول , ولی افتاد مشکلها .ء


استاد عباس پناهی

سه‌شنبه، اسفند ۲۴، ۱۳۸۹

خشم گاه آتش, چهارشنبه سوری


جشن چهارشنبه سوری به همراه ديگر آيين آن با گوناگوني و زیبایي بسيار و آواز و ترانه های شادی بخش و بزم و پایکوبی در همه‌ی شهرپ‌های (ساتراپ‌های، ايالات) ايران بزرگ برگزار می‌شود.
ريشه واژه:
چهار شنبه سوری از دو واژه "چهارشنبه" پايان سال و واژه "سوری" كه همان "سوريك" پهلوي و به مانی (معنی) سرخ است ساخته شده است و روي هم رفته به مانی چهارشنبه‌ سرخ است.
پيشينه و سرچشمه:
به باور نيكان ما يا زرتشتيان، در پنج روز مانده به پايان سال فروهر مردگان براي سركشي بازماندگان خود به زمين فرود می آيند و در پايان شب سال كه پايان جشن گاهان بارهمسپهمديم است، بر روي بام رفته و فانوسی به لبه بام خود می گذاشتند كه تا بامداد روشن است. سپيده دم بر روی بام می رفتند و آتش افروزی آغاز مي شد كه با نوای اوستا در هم مي آميخت. اين آيين با دميدن نخستين رخش خور پايان می پذيرفت و نوروز آغاز می شد. گويا آيين آتش افروزی شب جشن چهارشنبه سوری از آتش افروزی زرتشتيان يا ايرانيان باستان در شب پايان سال سرچشمه گرفته شده است پَن (ولی) آيين آن با آيين شب پايان سال بسيار ديگرگون است.
چرا چهارشنبه پاياني سال؟

ديدگاه های گونگون درباره برگزيدن شب چهارشنبه برای اين آيين:

در ايران باستان خريد نوروزي همچو آينه، كوزه و اسپند را از چهارشنبه بازار فراهم مي‌كردند. بازار در اين شب چراغانی و زيور بسته و سرشار از هيجان و شادمانی بود و خريد هر كدام هم آيين ويژه اي را نويد می داد. شايد جشن شب چهارشنبه سرچشمه از چهارشنبه بازار دارد.

نخستین و کهن ‌ترین نسكی (کتابی) که در آن نام چنین آتش ‌افروزی آورده شده است، "تاریخ بخارا" نوشته ابوبکر محمد بن جعفر نرشخی است، ولی در آن نامی از زمان برگزاری جشن آورده نشده است، ولي گزاره "هنوز سال تمام نشده بود" و نیز "شب سوری" آمده است.

دومین نوشتار کهن که نام جشن چارشنبه ‌سوری را مي آورد، شاهنامه فردوسی در سرگذشت سردار دلير ايران، بهرام چوبینه است. ولي چرا چهارشنبه؟

بشد چارشنبه هم از بامداد بدان باغ که امروز باشیم شاد
ز جیهون همی آتش افروختند زمین و هوا را همی سوختند

برگزاری آيين جشن چهارشنبه سوري:

پسين (غروب) بوته‌ها را به شمار سه یا هفت کوپه آتش می‌افروزند و از رويش مي‌پرند.

آيين چهارشنبه سوری تنها به آتش افروزی بسنده نمی شود، خانه تکانی پیش از چهارشنبه سوری، خریدن آیینه و کوزه نو، خرید اسپند دانه، چراغانی، فراهم كردن و خوردن آجیل هفت مغز، کوزه شکستن، شگون (فال) گوش ایستادن، شگون (فال) کوزه، ریختن آب به گوشه و کنار خانه، به بيابان رفتن در روز چهارشنبه سوری، تخم مرغ شکستن، شال اندازی، كفچه (قاشق) زنی، گره گشایی از بخت دختران با بستن كوپله (قفل) به گردن، نشستن روی چرخ کوزه گری، شکستن گردو، گفتن آرزوها به آب روان، فریاد زدن خواسته ها در چاه كهن، ياري خواستن از "چهارشنبه خاتون"، رنگ کردن خانه با گِل هایی به رنگ آبی و زرد، پختن آش ویژه چهارشنبه سوری و...

گزیده ای از آيين نام برده شده:

آجيل چهارشنبه سوری:

آجیل چهارشنبه سوری از هفت مغز و ميوه خشكك {پسته، بادام، سنجد، كشمش، گردو، برگه هلو، انجير}، به نماد هفت امشاسپندان درست شده و آن را در سفره چهارشنبه سوری می گذارند تا همه خانواده برای شگون و تندرستی از آن بخورند.

کوزه شکستن:

درون کوزه کهنه سال پیشین كمي آب مي ريزند و آنرا از بالای بام به زمین می اندازند زیرا می گويند که فروهرها از کوزه نو دیدن خواهند کرد و آب پاشيده شده، نشان روشنايی در خانه است. در زمان ساسانیان به جای آب، سترهايي (سکه هایی) را درون کوزه می انداختند و آن را از پشت بام به زمین پرتاب می کردند براي اينكه روزی و فزوني برای آنان فرستاده شود.



كفچه (قاشق) زنی:

آيين كفچه زنی كم و بيش در همه سرزمین های ایران بزرگ برگزار می شود. بدین گونه است که مردم و گاهي کودکان کاسه و كفچه را به هم کوبیده و در پشت در پنهان می شوند و خاوند (صاحبخانه) تخم مرغ یا پيشكشي درون کاسه می گذارد. كفچه زنان چه مرد چه زن بيشتر خود را با چادر می پوشانند.

كفچه زنی نماد پذيرايی از فروهر‌ها است زيرا كه كفچه و كاسه مسين نشانه‌ خوراك و خوردن بود. ايرانيان باستان برای فروهر‌ها بر بام خانه خوراك هاي گوناگون مي‌گذاشتند تا از اين ميهمانان تازه رسيده‌ آسمانی پذيرايی كنند و چون فروهر‌ها پنهان و نمي توان ديدشان، كسانی هم كه برای كفچه زنی مي‌رفتند، كوشش مي‌كردند روی بپوشانند و ناشناس بمانند و چون خوراك و آجيل را ويژه فروهر مي‌دانستند و دريافتشان را همايون مي‌پنداشتند.

شال اندازی:

در آيين شال اندازی جوانان از روی بام خانه همسايگان و خويشان يا نامزدشان، شال خود را از روی روزنه‌ هيمه سوز (شومينه) پایین می کنند و خاوند يا دختران در گوشه آن شال شیرینی و تخمه می پیچند.



شگون (فال) گوش:

آيين شگون گوش بيشتر براي كسانی است كه آرزويی دارند، مانند دختران دم بخت يا زنان در آرزوی فرزند. آنها سر چهار راهی كه نماد گذار از دشواري ها بود مي‌ايستادند و كليدی را كه نماد گشايش بود، زير پا مي‌گذاشتند و آرزويي مي‌كردند و به گوش مي‌ايستادند و گفت و گوی نخستين رهگذر را پاسخ به آرزوي خود مي‌دانستند. بدرستي آنها از فروهر‌ها مي‌خواستند كه گره كارشان را با كليدی كه زير پا داشتند، بگشايند.



چهل رشته:

در بدخشان و اپاختر افغانستان دختران موی سر خود را به چهل رشته بخش مي كنند و آن را می بافند و در ته رشته موها تـَرکه باريكي می بندند تا همه چهل رشته به چينش در کنار یکدیگر جاي گیرند و هنگام پریدن از روی آتش می گویند "به روی فرخندت گردم، زردی مرا گیر و سرخی ات را بده". در برخي از ده هاي درواز بدخشان از شب تا بامداد برگرد آتش می نشینند و پايكوبي می كنند.

جشن چهارشنبه سوری فرخنده باد.

ايدون باد.

زادروز شاهنشاه ایران نوین


امروز 24 اسپند زادروز کهرمان ایران نوین, رضا شاه بزرگ است؛ همچون یک ایرانی که به کشورم مهر می ورزم و دلباختگی اش در دلم فروزان است در برابر این کهرمان سر فراز ایران نوین کلاه از سر بر می دارم و در برابرش در والایی ادب خم می شوم و به روان پاکش درود می فرستم.


چهارشنبه، اسفند ۱۸، ۱۳۸۹

موسوی دستاورد همسود آمریکا و اسراایل





بزدل های هوادار موسوی کدام گوری هستند که تا همین چند روز پیش عربده کشی میکرده اند که موسوی زندانی است؟!
ای خاک بر سر شما که با این که رهبرتان و نزدیکانش هم به شما دروغ میگویند و شما ساده دل و بزدل هستید تا دیروز خودشان را تکه پاره میکرده اند اکنون که دیده اند سرشان کلاه رفته است در برابر موسوی آرنگ سر میدهند!, حماقت و بی خردی تا کی؟

پنجشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۹

کودتای رضا شاه بزرگ,براندازی سلسله قاجاریه

این روزها مصادف است با سقوط سلسله قاجاریه که آخرین شاه آن احمد شاه بود
کشورمان ایران در دوران قاجاریه دچار فراز و نشیب های زیادی بود؛با آمدن رضا شاه بزرگ و سلسله پهلوی ایران نفس تازه ای کرد
گوشه ای از خدمات این بزرگ مرد را میبینیم 

ایجاد تشکیلات نوین دادگستری
تهیه و تصویب اولین قانون مدنی ایران
بنیان ثبت اسناد و ثبت احوال
لغو کاپیتولاسیون
اسکان عشایر
یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
تاسیس بانک ملی ایران
ساخت راه‌آهن سراسری ایران
جاده‌سازی در کشور
کشف حجاب
تأسیس رادیو ایران و خبرگزاری پارس
تأسیس دانشگاه تهران
گسترش صنایع
تأسیس فرهنگستان ایران
تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی
تغییر نام رسمی کشور در مجامع بین‌المللی از پارس به ایران

چهارشنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۹

اکثریت نادان,اقلیت خائن



اوریانا فالاچی روزنامه نگار برجسته ایتالیائی ، از وینستون چرچیل سئوال میکند:
آقای نخست وزیر شما چرا برای ایجاد یک دولت استعماری و دست نشانده به آن سوی اقیانوس هند می روید و دولت هند شرقی را بوجود می آورید ، اما این کار را نمی توانید در بیخ گوشتان یعنی در کشور ایرلند که سالهاست با شما در جنگ و ستیز است انجام بدهید ؟
وینستون چرچیل بعد از اندکی تأمل پاسخ می دهد : برای انجام این کار به دو ابزار مهم احتیاج داریم که آن دو ابزار را در ایرلند در اختیار نداریم . روزنامه نگار می پرسد . آن دو ابزار چیست ؟
چرچیل پاسخ میدهد : اکثریت نادان ، و اقلیت خائن .

دوشنبه، اسفند ۰۲، ۱۳۸۹

سرگیجه حمهوری خواهان



اگر جمهوری طلبان خود را مصدقی بدانند،  آنگاه با این تناقض روبرو میشوند که مصدق خود شازده ای قاجاری و وزیر و وکیل سوگند خورده ی پادشاهی پهلوی بود. و هرگز سخنی از نظام جمهوری به میان نیاورد.
  1.  اگر مصدقی نباشند پس جمهوری مورد نظر آنان ملی (الیته از نوع مصدقی)نبوده و چپگرا و خلقی به شمار میرود. در این جمهوری اثر و خبری از آزادی نخواهد بود. و مانند نوع مجاهدین خلق، رییس جمهور از پیش تعیین شده است!
  2. پرچم شیروخورشید نماد پادشاهی است و جمهوری طلبان نمیتوانند در پشت آن پنهان شوند. آنها باید بروند درفشی من دراوردی برگزینند.
  3. جمهوری مورد نظر ایشان ایران را ایرانستان و سرانجام تجزیه خواهد کرد زیرا در مردم سالاری کذایی قومها میتوانند در همه پرسی ها رای به جدایی دهند.
  4. جمهوری طلبانی چون محسن سازگارا که سلطنت را قرون وسطایی خوانده اند در برابر حقیقت وجودی پادشاهی های اروپایی و نیز پادشاهی ژاپن و حتا پادشاهی های تایلند و مراکش که مردمانی با رفاه و آبادانی بسیار دارد، کیش و مات هستند.
و جالبست که بیشتر جمهوری طلبان(غیر مجاهد) نه به گرد ابوالحسن  بنی صدر ، نخستین  رییس جمهور آمده اند بلکه  پل پیروزی خود را در واپسین پور پهلوی میبینند.

یکشنبه، بهمن ۲۴، ۱۳۸۹

خردباختگان و عربده گویان الله اکبر



نمیدانم در جریان هستید یا نه,اما در شبکه های اجتماعی بوق کرنا کرده اند که ساعت 21 امشب به پشت بام ها بیایید و نعره الله اکبر بدهید!
من نمیدانم چرا این جوانان اینقدر خرد باخته هستند؟!
الله اكبر بر لب" به كشورم تاختند و مردان شجاع ميهنم را كشتند.
الله اكبر بر لب" به كشورم تاختند و به زنان و دختران سرزمينم تجاوز كردند.دختران زيباروي ايراني را در صحراهاي برهوت اعراب" كنيز كردند.


الله اكبر بر لب" هر دو دست بابك خرمدين را قطع كردند.


الله اكبر گفتند و 31 سال است كه تحقير شده ايم. تجاوز " غارت " قتل .


الله اكبر شنيدم و به دنبالش در كوي دانشگاه تهران "دختران و پسران دانشجو "نصفه شب 
از طبقه هاي دوم و سوم به محوطه پرتاب شدند.


الله اكبر شنيدم و به دنبالش بريده شدن سر يك انسان را ديدم.


الله اكبر شنيدم و به دنبالش اصابت سنگ به چشم يك زن و هزاران سنگ ديگر براي جهاد در راه خدا و البته با هر سنگي يك نواي الله اكبر كه بر ميخواست.
يك انسان" كه ميگفتند رابطه نامشروع داشته است.


الله اكبر شنيدم و شاهد حلق آويز شدن يك انسان گشتم. ميگفتند همجنس باز است و لواط در اسلام حرام.


الله اكبر شنيدم و به دنبالش از خواب شيرين پريدم و سردرد گرفتم. نگو كه صداي موذن بود به خاطر بيداري مسلمين براي نماز صبحگاهي در دل شب. 
و اين داستان هر شب زندگي من بود و هنوز آن سردرد را دارم
و اينك هرگز "الله اكبرگويان "را باور نميكنم
هر وقت توانستید ایرانی فکر کنید آن وقت است که میفهمم آدم شدید

شنبه، بهمن ۲۳، ۱۳۸۹

بی بی سی.رادیو آمریکا,حامیان جمهوری اسلامی




موضع بی بی سی فارسی  و رادیو آمریکا آشکار گردید,آن از بی خبر گذاشتن مخالفان جمهوری اسلامی در خصوص 25 بهمن؛آن از فتوشاپ درست کردن راهپیمایی کم جمعیت 22 بهمن در تهران ملت هنوز نفهمیدن که بی بی سی  و رادیو آمریکا حامی جمهوری اسلامی است؛باز هم بروید این کانال های اهریمنی را ببینید

جمعه، بهمن ۲۲، ۱۳۸۹

بلای جان ایران,بریتانیا


آنچه در سالهای تجربه نشان می دهد اينکه هرجا هر بلبشویی بپا می شود نام «آمريکا» هست ولی نامی از انگلستان که ريشه بسياری از دردسر های پيش رو در اينجا و آنجا است ابدا شنيده و خوانده نمی شود. القاعده را به آمريکا نسبت می دهند ولی نامی از روس و انگلستان نيست، جمهوری اسلامی را به آمريکا و کارتر نسبت می دهند ولی نام و نشانی از حيله و نيرنگ و ماری که در آستين انگلستان و در زير فراماسونی مذهبی انگليس و با پول موقوفه عود پرورانده شده نيست، جنگ در عراق با آتش و دروغ های انگلستان که از سودان بيرون آورده می شود آغاز می شود و بزرگترين سرمايه گذار اين جنگ آمريکا می شود درحاليکه انگليس است که دروغ های «تسليحات کشتار جمعی» را براه می اندازد. در مصرو سودان؛ و تونس و ديگر کشور ها مارها و عقرب های دست پرورده انگلستان در قالب مذهب ها و دين های محلی و نقشه ای که در پس فردای جنگ جهانی دوم کشيده و خطوط مرزی را تعيين نمود چنان طراحی شد که هر بار هر زمان که لازم باشد در مرز ها ويا در کنار رود و کوه و تپه ها و ارتفاعات سرو صدایی راه بيافتد و آنهم فقط به يک اشاره که آتش آن غير قابل خاموش کردن باشد از انگلستان کبريت و نفت و بنزين می گيرد... چرا؟؟ زيرا انگلستان هنوز می خواهد امپراتوری نفت را اداره کند. دعوا سر لحاف ملا است... بی خود نيست البرادعی ناگهان جايزه نوبل دريافت می کند، بيخود نيست اصلا به مديريت سازمان بين المللی انرژی اتمی برگزيده می شود. نقشه ای است که سی سال پيش کشيده شده است. مگر برای روانه کردن خمينی به ايران انگلستان از زمان رضا شاه بزرگ نقشه نکشيده بود بالاخره در 31 سال پيش در چنين روزی آنرا به اجرا در آورد ولی چنان وانمود کردند که آمريکا در آن دخيل بوده است . آری آمريکا بزرگترين خائن و بزرگترين دروغگو و بزرگترين بی انصاف در کره زمين است... او به همه دوستانش پشت کرده است همه اش را به سفارش انگلستان و فراماسونی انگليسی انجام داده است به تاريخ بنگريد در هر بار که دموکرات های پر از زبونی و ضعف در آمريکا بر سر کار بوده اند جنگی و گرفتاری بزرگی در ميام متحدان آمريکا رخ داده است.

چهارشنبه، بهمن ۲۰، ۱۳۸۹

جنبش سبزی فروشان


نهاده‌ای (نکته ای) هم اکنون به نگرم رسیده آنهم اینست که آیا براستی بایسته (لازم) است که شماری از هم میهنان بگونه‌ای پرسش بر انگیز شگفت آوری پرچمی بسان پرچم بنی‌ هاشم اسلامی که در آن نوشته شده - امام حسین - را به فرنام (عنوان) نمای پروفایلشان بکار گیرند ، آیا هیچ میدانید که با اینکار خود سبب شادی جمهوری اسلامی میشوید ؟ آری ، میدانم که خواهید گفت که فردیدتان (منظورتان) میدان امام حسین است ، ولی‌ با آن نام بزرگ امام حسین تازی و پرچم حسینی یا خودتان یا ما را فریب می‌دهید - دانسته یا ندانسته به جمهوری اسلامی ، زاوری می‌کنید (خدمت) - تنها اینرا بگویم که این جنبش آزادی بخش به هیچروی با این ندانم کاری برخی‌ هم میهنان به هیچکجا نخواهد رسید - تاریخ ایران زمین همواره نشان داده که بی‌ خردی ، ناهوشیاری ، ندانم کاری .........همان چشم آسیب پذیر اسفندیار هستند که بارها میهن و مردم ما از اینراه و از میانراه بیخردی گروهی خود - روشن اندیش خوانده تا آستانه نابودی و پسروی فزاینده کشیده شده است . اگر این است آنچه که به دنبالش هستید - موج سواری !!! پس همچنان الله کبر گویان پیشش بگیرید و هرچند خود دانید و اهورا مزدای ایران که هرگز این ندانم کاری را بر شما نخواهد بخشید .

پایان داستان !

یکشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۹

نکته هایی در مورد مصدق





ماه امرداد در نیم قرن کنونی یادآور رویدادهاییست که پس لرزه های آن همچنان ادامه دارد. در کشوری با پیشینه ی چندهزارساله فرهنگ و تمدن و آداب، سیاست باره ای با دمپایی و عبا و پیژامه، نام و نشان شاهانه ی ایران را به آشوب میکشاند و بادی میکارد که نسلهای ناآگاه، از آن بذر مذموم، توفان درو میکنند و زیر بهمن توده ای ها و بختک مصدقیها، تاریخ معاصر به شدت تحریف میشود. جوانان ایران نسل در نسل، راهی باریک میان چاه چپگرایی و دام مصدق گرایی را میپیمایند و برخی از آنها که هرگز در پی درس گرفتن از تجربیات گذشته نیستند، به چپ یا راست سقوط میکنند.

شاهدیم که شبه روشنفکران و قلم به مزدان، در دروغگویی و جعل و فریب، گوی سبقت را از یکدیگر ربوده اند و بیشرمانه بر اشتباهات خود، پافشاری میکنند. شرافت آنهایی که لمپن و بی مخ و غیره خوانده شده اند، قابل مقایسه با روشنفکرنمایانی نیست که در هر حکومت و دولتی به لفت و لیس میپردازند و به مرده ی قبلیها لگد میزنند. فراماسون بودن و خشکه مقدسی و اختیارات فراقانونی خواستن و روابط حسنه با بیگانگان و مانند اینها، برای مصدق السلطنه قجری، عیب به شمار نمیرود! از دید ملی (؟) ــ مذهبی ها که از تاریخ ۲۵۰۰ ساله ی استبدادی یاد میکنند، تمام تاریخ ایران در شخص مصدق خلاصه میشود و ملی شدن نفت نیز به سود او مصادره گردیده است. پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت برای نخستین بار از سوی غلامحسین رحیمیان نماینده قوچان در مجلس شورای ملی مطرح شد. ولی دکتر مصدق آن را به شدت رد کرد و از امضای آن خودداری ورزید و گفت: «آقا جان مگر می شود نفت را ملی کرد؟...»!! اینک چند نقل قول:
مصدق:
شاه، سهم بزرگی در موفقیّت های دولت (در امر ملّی کردن صنعت نفت) داشته است و نام او در تاریخ خواهد ماند ... هر موفقیّتی درهر جا و هر مورد تحصیل شده، مرهون توجّهات و عنایات ذات اقدس ملوکانه است که همه وقت، دولت را تقویت و رهبری فرموده اند.
شعبان جعفری:
با حائری زاده و آزاد رفتیم تو خونه ش. ایشون (مصدق) زیر پتو خوابیده بود. تا رفتیم نشستیم، گفتن هندرسن (سفیرکبیر آمریکا) داره میاد. فوری بلند شد و گفت: شما برین بیرون.... وقتی رفتیم بیرون (آزاد یزدی) گفت: دیدی جعفری؟ تا ما اونجا بودیم زیر پتو خوابیده بود و مریض بود. همینکه هندرسن اومد از زیر پتو پرید بیرون!
... مصدق رو من اون روز (۴ مهر ۱۳۳۰) دم مجلس رو کولم گذاشتم. ایشون رو کول من بود، عکسشم تو روزنامه چاپ کردن... بازاری ها و جبهه ملی ها تا من با مصدق بودم طرفدار من بودند. پشت سر من نماز میخواندند... بعد از ۹ اسفند که من رفتم طرف شاه، همه شان با من بد شدند.
جمال امامی:
آقای نخست وزیر (= مصدق)! شما هیچوقت در عمرت نخست وزیری که مراعات قانون و مجلس را بکند نبودید...شما مگر کسی نیستید که از مجلس پا شدید رفتید جلو درب مجلس به چاقوکشها گفتید آنجا مجلس نیست اینجا مجلس است... حالا ما را تهدید میکنی؟ این نخست وزیر است یا هوچی یا انقلابی؟ شما ورق بزنید اوراق دموکراسی دنیا را ببینید یک همچو غلطی یک نخست وزیری در عمرش کرده است؟... من اینقدر فرض نمیکردم یک پیرمرد هفتادوچند ساله ای که همیشه هم تمارض میکند، وقتی که وارد این مملکت میشود میرود زیر لحاف ولی در امریکا شلنگ تخته می اندازد... دکتر مصدق هم یکی از آن امراض است که خدا برای ایران فرستاده است... می آیی به مجلس توهین میکنی. مجلس اراده ای کرده رای داده، میگویی که «من قبول ندارم از فردا انتخابات را شروع میکنم». آخر اگر نخست وزیر پارلمانش هستی و آنطور که ادعا میکنی پابند اصول پارلمانتاریسم هستی شما بیا نشان بده در پارلمانهای دنیا یک چنین سابقه ای هست که نخست وزیر بیاید بگوید: شماها ابراز عقیده ای کرده اید ولی من آن را زیر پا میگزارم!
خلیل ملکی:
آقای مصدّق! این راهی که شما می روید به جهّنم است، ولی ما تا جهّنم هم بدنبال شما خواهیم آمد!
... متأسفانه سران جبههء ملّی، در عمل، نشان دادند که مردانی نیستند که در جریان های سیاسی آگاهانه دخالت کنند و با تدبیر و موقع شناسی از فرصت ها استفاده کنند. آنها نشان دادند که هدفشان مجبوب القلوب بودنِ صرف است نه اقدام و خدمت اجتماعی که محبوبیت تاریخی بیاورد. آنان در سنگر راحتِ منفی بافی موضع گرفتند.
محمدرضاشاه پهلوی:
مصدق وقتی لیدر اقلیتها بود، ما میخواستیم طلا برای دولت بخریم و در پشتوانه بگزاریم، داد میزدکه این کار خیانت است. بعدکه نخست وزیر شد اول همان طلاها را فروخت بعد هم اسکناس بدون پشتوانه چاپ کرد و کشور را به افلاس کشید. این است دماگوژی (عوام فریبی). چون براثر دماگوژی در هنگام نخست وزیری هم نمیتوانست هیچ تصمیمی بگیرد… سالها انگلیسیها را به دستور خود آنها فحش داد زیرا چنان آدمی که حاضر نبود بدون رضایت انگلیسیها نخست وزیر شود (در باطن)، چطور یک دفعه میتواند دم دربیاورد؟مگر به دستور خود آنها باشد.
اسداله علم:
تردیدی در این کار نیست و پدرزنم مرحوم قوام و سردار فاخر در این زمینه اسناد ذیقیمتی دارند که (مصدق) حتا حاضر نبوده بدون توصیه سفارت انگلیس حاکم فارس بشود.
محمدرضاشاه پهلوی:
چنین آدم مضر به حال کشور، فکر نمیکنم ظرف هزاران سال در کشوری پیدا شود که در عین حال، مردم را این اندازه خر بکند. به او میگفتند پلهای راههای شمال خراب شده، بشکن میزد میگفت: <چه بهتر! مگر مردم از هزاران سال پیش تاکنون در آنجا راه داشته اند؟> بعد برای همین مردم جلوی دوربین تلویزیون اشک میریخت و این مردم احمق هم باور میکردند.
علی میرفطروس:
  • بیست و هشت امرداد نه کودتا بود و نه توطئه. نه امریکایی بود و نه انگلیسی. نه چپ بود و نه راست. بلکه یک خیزش ملی بود برای پایان بخشیدن به خیمه شب بازی های سیاسی.
  • شاید هیچ لحظه یی تلخ تر از آن نباشد که جان فشانی های یک ملت پس از پیروزی در حساب های شخصی هزینه شود و مدیران و دولتمردان، خود را اراده ملت بنامند و با در پیش گرفتن روش های جاه طلبانه مصالح یک ملت را فدای وجاهت ملی خود سازند.
  • در جریان رفراندومِ انحلال مجلس شورای ملّی، در تهران برای رأی دهندگان، دو صندوق، در دو مکان متفاوت تعیین کرده بودند تا موافقان و مخالفان مصدّق از یکدیگر متمایز و مشخّص شوند، شیوه ای که در هیچک از نظام های پارلمانی جهان سابقه نداشت!
  • در بررسی علل و عوامل سقوط دولت دکتر مصدّق، بجای تأکید اغراق آمیز بر «توطئه انگلیس و آمریکا»، باید به ضعف های درونی جبههء ملّی واشتباهات اساسی دکتر مصدّق و خصوصاً به واکنش نهائی مردمی توجّه کرد که خسته و سرخورده و بی تفاوت، سرانجام به صفِ مخالفان مصدّق پیوستند.
  • افسانه سازی ها و لاف و گزاف های کرمیت روزولت (فرماندهء عملیّات سیا در تهران) امروزه حتّی برای دوستداران صدیق مصدّق نیز ارزش و اعتباری ندارند! ... با توجّه به اینکه در سال های اخیر، اسناد بسیاری از کودتاهای معروف، منتشر شده اند، چرا سازمان «سیا» تمام پرونده های مربوط به سرنگونی دولت دکتر مصدّق را نابود کرده است؟
محمدرضاشاه پهلوی:
در سال ۱۳۲۹ فرمانی مشعر بر تقسیم و فروش املاک اختصاصی خود صادر کردم. امید من این بود که از این راه نه فقط کشاورزان املاک خودم از صورت رعیت بیرون آیند و بدل به مردمی آزاد شوند بلکه این اقدام سرمشقی برای سایر مالکین کشور شود که آنان نیز وظیفه اخلاقی و اجتماعی و ملی خود را در این مورد انجام دهند. متاسفانه نه فقط این امید من برآورده نشد بلکه اندکی بعد، نخست وزیر وقت (= مصدق) که با تظاهر به احساسات ضد انگلیسی روی کار آمده بود (در حالی که خود او قبلن به توصیه سفیر انگلیس در تهران به ولایت فارس منصوب شده بود و در زمان خود من نیز وقتی پیشنهاد کردم که نخست وزیر بشود شرط قبول این سمت را موافقت انگلستان دانست) با تمام قوا از اجرای برنامه تقسیم املاک من جلوگیری کرد و آن را متوقف گزاشت. و این وضع در همه مدتی که وی بر سر کار بود ادامه یافت و فقط بعد از سقوط او بود که مجددن کار تقسیم این اراضی آغاز گردید.
تقی زاده:
آقای دکتر مصدق درباره عقد امتیازنامه جدید نفت در سنه ۱۳۱۲ هجری شمسی عنواناتی را ورد زبان کرده اند که چون ابدن با حقیقت مطابقت ندارد با آن اظهارات مرتکب گناه کبیره تهمت بر اشخاص بیگناه و مخصوصن شخصی که در همه عمر ملازم تقوا بوده میشوند... ادعای آقای دکتر مصدق بر اینکه موضوع تمدید امتیاز در جامعه ملل، در راپرت دکتر «بنش» مقرر شده بود اشتباه عظیم و مبنی بر بی اطلاعی کامل است...تصور مشاوره آقای علا ء با من در امور و یا دخالت و صلاح اندیشی من در کارهای ایشان نیز مثل سایر تصورات فوق آقای دکتر مصدق بکلی بی اساس است.

برای آگاهی بیشتر :
آسیب شناسی یک شکست
خاطرات شعبان جعفری
یادداشتهای علم، ج۵
مجله آینده، تیر ۱۳۶۵