آیا با خود اندیشیدهاید ضحاکی که فردوسی از آن یاد مینماید همان اسلام است؟
نوروز واقعی ایرانیان زمانی بدست میآید که کشور از شر فرزندان ضحاک رهائی یابد، ضحاکانی که قصد دارند نوروز را با غدیر(مرداب) خم جایگزین نمایند.
اگر در برابر خرافه خواندن چهارشنبه سوری سکوت اختیار نمائیم، فردا نوروز ما را نیز خرافه خواهند دانست.
بگذارید در مورد ضحاکی که مد نظر فردوسی پاکزاد است، کمی شرح دهم.
بررسی دقیق شاهنامه نشان میدهد که فردوسی با توجه به سیطرهی تازیان بر ایران به صورت زیرکانهای صفات اسلام را به ضحاک داده است،
واژه ضحاک معرب اژدهاک پارسی است؛ ضحاک در زبان تازی به معنای کسی است که بسیار میخندند (دهخدا آن را به خنداک ترجمه نموده است)، پرسشی که به ذهن میرسد این است، چرا فردوسی که این همه به زبان پارسی اهمیت میداد، کلمهی اژدهاک را بکار نبرد؟
برای پاسخ به این پرسش نخست باید ریشهی ضحاک را شناخت؛ ضحاک از نوادگان تاز، پدر تمام عربهاست؛ بنابراین تازیان یعنی کسانیکه ریشهی آنها به تاز میرسد.
از سوی دیگر، فردوسی هیچگونه امکانی برای به نقد کشیدن دلیل از بین رفتن تدریجی فرهنگ ایران زمین را نداشت؛ لذا با زیرکی تمام اژدهاک را ضحاک نامید، موجودی که تنها با خوردن مغز ایرانیان زنده میماند.
گرچه به نظر میرسد مغز ایرانیانی که ضحاک به مارهای خودش میداد، مادهی مغز است، اما نکتهی مهمی که پشت این تمثیل زیبا نهفته است از بین بردن مغز ایرانیان از سوی کسی است که خود ذاتن ایرانی است، او به دستور دیو، پدر خویش را از بین میبرد و برای ادامهی زندگی، مجبور است مغز ایرانیان را بخورد، این اسلام است که ابتدا آئین نیاکان ما را از بین برد.
اگر خوب با این تمثیل زیبا توجه گردد، متوجه این نکته خواهیم شد که ضحاک چیزی جز آئینی که تازیان مروج آن هستند، نیست.
ضحاک مغزخور نیست، بلکه مغز ایرانیان را از فرهنگ ایرانی تهی و آن را با آئینی که او مروج آن است، جایگزین مینماید.
...................
ما باید فریدونی باشیم که افکار ضحاکی را دیر یا زود در دماوند به بند بکشیم و ایران خود را از وجود نحس اسلام رهائی بخشیم.
نوروز واقعی ایرانیان زمانی بدست میآید که کشور از شر فرزندان ضحاک رهائی یابد، ضحاکانی که قصد دارند نوروز را با غدیر(مرداب) خم جایگزین نمایند.
اگر در برابر خرافه خواندن چهارشنبه سوری سکوت اختیار نمائیم، فردا نوروز ما را نیز خرافه خواهند دانست.
بگذارید در مورد ضحاکی که مد نظر فردوسی پاکزاد است، کمی شرح دهم.
بررسی دقیق شاهنامه نشان میدهد که فردوسی با توجه به سیطرهی تازیان بر ایران به صورت زیرکانهای صفات اسلام را به ضحاک داده است،
واژه ضحاک معرب اژدهاک پارسی است؛ ضحاک در زبان تازی به معنای کسی است که بسیار میخندند (دهخدا آن را به خنداک ترجمه نموده است)، پرسشی که به ذهن میرسد این است، چرا فردوسی که این همه به زبان پارسی اهمیت میداد، کلمهی اژدهاک را بکار نبرد؟
برای پاسخ به این پرسش نخست باید ریشهی ضحاک را شناخت؛ ضحاک از نوادگان تاز، پدر تمام عربهاست؛ بنابراین تازیان یعنی کسانیکه ریشهی آنها به تاز میرسد.
از سوی دیگر، فردوسی هیچگونه امکانی برای به نقد کشیدن دلیل از بین رفتن تدریجی فرهنگ ایران زمین را نداشت؛ لذا با زیرکی تمام اژدهاک را ضحاک نامید، موجودی که تنها با خوردن مغز ایرانیان زنده میماند.
گرچه به نظر میرسد مغز ایرانیانی که ضحاک به مارهای خودش میداد، مادهی مغز است، اما نکتهی مهمی که پشت این تمثیل زیبا نهفته است از بین بردن مغز ایرانیان از سوی کسی است که خود ذاتن ایرانی است، او به دستور دیو، پدر خویش را از بین میبرد و برای ادامهی زندگی، مجبور است مغز ایرانیان را بخورد، این اسلام است که ابتدا آئین نیاکان ما را از بین برد.
اگر خوب با این تمثیل زیبا توجه گردد، متوجه این نکته خواهیم شد که ضحاک چیزی جز آئینی که تازیان مروج آن هستند، نیست.
ضحاک مغزخور نیست، بلکه مغز ایرانیان را از فرهنگ ایرانی تهی و آن را با آئینی که او مروج آن است، جایگزین مینماید.
...................
ما باید فریدونی باشیم که افکار ضحاکی را دیر یا زود در دماوند به بند بکشیم و ایران خود را از وجود نحس اسلام رهائی بخشیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر