پس از گذشت 34 سال از قادسیه دوم هنوز یک عده در ادامه مقصر جلوه دادن محمدرضاشاه در جریان قادرسیه دوم، بر این طبل میکوبند که اگر محمدرضاشاه رساله خمینی را در سطح گسترده ای منتشر میکرد مردم چهره واقعی خمینی را شناخته و پشت سر او جمع نمی شدند!!!
من نمیدانم این عده که اتفاقن ادعای پروفسوری و دانشمندی و اوستا بودن را هم دارند به دنبال چه چیزی میگردند و هدفشان از گمراه کردن مردم چیست!!! چرا میخواهیم خریت خودمان را گردن محمدرضاشاه بیندازیم؟!
سخن ما دفاع از محمدرضاشاه نیست! ولی آیا با انداختن اشتباهات به گردن محمدرضاشاه مشکلات امروز و فردای ما حل میشود؟! یعنی اگر محمدرضاشاه نبود ایران گلستان میشد؟! یا اصلن ایران قبل از دوران محمدرضاشاه و رضاشاه گلستان بود و مهد دموکراسی و آزادی، که این پدر و پسر آنها را از ما گرفتند؟!
چرا نمیخواهیم قبول کنیم مردم ما درد بزرگی به نام "نفهمیدن" دارند؟!
آیا اگر در زمان محمدرضاشاه، رساله خمینی به صورت گسترده بین مردم پخش میشد مردم واقعن از خمینی روی گردان میشدند یا هتا آنرا توطئه ای از طرف محمدرضاشاه علیه خمینی می دانستند و خمینی بیشتر محبوب میشد؟!
چرا راه دور برویم؛
آیا در زمان همین جریان سبز که میرحسین چوسوی میگفت؛ "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" و یا "حفظ نظام و آرمان های ایمام راحل" ، توانستیم به مردم بفهمانیم "جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر" یعنی همان چیزی که همینک میبینیم و سی و چند سال است گرفتار آن هستیم؟!
وقتی گفتیم ما با چوسوی به دوران طلائی ایمام که به جز کشتار و قتل عام چیز دیگری نبود برنمیگردیم، از طرف همین مردم فحش باران نشدیم؟!
آیه های جنائی و کشتار قرآن را به مسلمانان ایران گوشزد میکنیم چه واکنشی نشان میدهند؟!
چرا نمیخواهیم قبول کنیم ما درد نفهمی و خریت داریم؟!
نفهمی و خریتی که هیچ ربطی هم به مسلمان بودن و نبودن ما ندارد!
بیش از 60 سال از جریان 28 مرداد میگذرد و هنوز یک عده همه ساله عاشورای 28 مرداد برگزار میکنند و چون روضه خوانان نان سفره شان را از بساط این عاشورا درمی آورند!
ما درد نفهمی داریم واین گروه روضه خوان 28 مردادی نمیخواهند بفهمند؛
"براساس قانون مشروطه، شاه این توانائی را داشت تا نخست وزیر را برکنار کند. این دوستان نمیتوانند بفهمند وقتی پادشاهی چنین اجازه ای در حوزه قانونی دارد مگر مغز خر خورده است که دست به کودتا بزند؟! با یک دستور این کار را انجام میدهد."
شاه مصدق را برکنار میکند. مصدق نافرمانی کرده و قانون را میشکند و دست به کودتا میزند و از قدرت کنار نمی رود. در یک ضدکودتا که توسط غرب سازماندهی میشود کودتای مصدق شکسته میشود و قدرت دوباره به دست محمدرضاشاه می افتد.
سخن خیلی ساده است. البته برای آنها که شعور فهمیدن دارند.
نه اینکه محمدرضاشاه خوب بود و مصدق بد بود، یا مصدق خوب بود و شاه بد بود و این خوب کار میکرد و آن یکی بد و ...، صرفن یک مثال ساده بود. وقتی مردمی هتا در درک صورت مسئله عاجز باشند مشخص است که باید به درد نفهمی دچار شوند و برای اینکه بار اشتباهاتشان را کم کنند همه کمبودها و تقصیرها را به گردن این و آن بیاندازند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر