شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

شنبه، مهر ۰۲، ۱۳۸۴

روايت آغاز شدن جنگ جهاني دوم ونظريه نويسنده وبلاگ در مورد جنگ جهاني دوم

شصت و چهار سال پيش ، در نهم شهريور ماه 1318 هنگامي كه نيروهاي رايش سوم با حمله ناگهاني به لهستان جنگ جهاني دوم را آغاز كردند، ايرانيان هيجان زده شدند اما نگران نبودند ، چون ميهن ما هزاران كيلومتر از جبهه هاي جنگ اروپا فاصله داشت و بر خلاف جنگ جهاني اول كه نيروهاي روسيه تزاري و امپراتوري عثماني بلافاصله بعد از شروع جنگ در آذربايجان وارد يك درگيري تمام عيار شدند، در آن شرايط هيچ خطري ايران را تهديد نمي كرد ، زيرا جنگ جهاني دور از مرزهاي ما و مساله اروپايي ها بود و تنها پي آمدهاي اقتصادي آن مي توانست دامنگير ميهن ما شود كه آن هم منحصر به ملت و مملكت ايران نبود. يك جنگ جهاني پي آمدهايي دارد كه تا دوردست ها در همه جاي دنيا تأثيرگذار مي شود.

دولت ايران در شهريور ماه 1318، به محض شروع جنگ ، اعلام بي طرفي نمود ، همچنان كه در جنگ جهاني اول در نخستين روزهاي جنگ اعلام شد كه ايران بي طرف است. لكن موقعيت ميهن ما در شهريورماه 1318 با موقعيت سياسي – جغرافيايي آن در جنگ جهاني اول تفاوت بسيار داشت.

در جنگ جهاني اول به هنگام آغاز درگيريهاي نظامي ، احمدشاه قاجار چند هفته اي بيشتر از تاجگذاريش نمي گذشت ، او در كار سلطنت بي تجربه و مملكت دستخوش رقابت گروههاي سياسي گوناگون بود و ارتش قابلي هم در اختيار دولت نبود تا از حدود و ثغور مملكت حراست كند.

در جنگ جهاني دوم 19 سال از كودتاي 1299و به قدرت رسيدن رضاخان سواد كوهي مي گذشت و او با عنوان رضا شاه پهلوي ، كاملا زمام امور مملكت را در دست داشت. با گذشت 19 سال از كودتا ، گروههاي سياسي مختلف صحنه را ترك كرده ، رجال مخالف شاه ، معدوم يا خانه نشين شده بودند. دربار ، كانون قدرت و مرجع كارهاي مملكت از كوچك و بزرگ بود و امور كشور توسط شخص شاه حل و فصل مي شد. از سوي ديگر ارتشي كه تحت فرمان او بود علاوه بر برقراري امنيت ، توانسته بود ايلات و عشاير را سركوب كند.

در جنگ جهاني دوم ايران از ثبات و رونق اقتصادي قابل قبولي بهره مند بود و ذخاير مالي قابل توجهي در اختيار داشت.

در جنگ جهاني اول از آغاز جنگ ، ايران به اشغال نيروهاي روس ، انگليس و عثماني درآمد و جاسوسان آلماني براي سرگرم كردن نيروهاي دشمن در اين منطقه از جهان كه دور از جبهه هاي اصلي نبرد بود به ياري مأموران و جاسوسان زبردستي چون " واسموس" با دست خالي يك جنگ تمام عيار عليه روسيه و انگلستان به راه انداخته بودند و حضور و مداخله نيروهاي خارجي در ايران به آنجا رسيده بود كه سربازان روسي در شكارگاههاي « ورداورد» كرج شيخ السفرا عاصم بيك سفير كبير امپراتوري عثماني را به عنوان اسير جنگي ربودند و با خود به روسيه بردند ، در حالي كه ايران يك كشور مستقل بي طرف بود و به هيچ دولتي اعلان جنگ نداده بود و اين گونه مداخلات در قاموس قوانين بين المللي تجاوز محض به حقوق يك ملت مظلوم به شمار مي رفت اما در جنگ دوم جهاني تا لحظه يي كه نيروهاي روس از شمال و شمال شرق و قواي انگليس از جنوب و جنوب غرب ميهن ما را مورد تهاجم قرار دادند ، حتي يك سرباز خارجي در ايران حضور نداشت و بيگانگان مقيم ايران حتي آن دسته از نازي هايي كه ستون پنجم آلمان به شمار مي رفتند به شدت تحت نظر بودند و پليس ايران از لحظه به لحظه زندگي و رفت و آمد آنها باخبر بود.

در جنگ جهاني اول رجال ودولتمردان ايران دو دسته بودند ، دسته اول طرفداران آلمان و دسته ديگر حاميان و هواداران روسيه و انگلستان.

دسته اول در پي تغيير پايتخت و بردن شاه به اصفهان بودند و تلاش دسته دوم معطوف بر جلوگيري از تغيير پايتخت و استقرار شاه در پايتخت و حمايت از سياستگذاري هاي روسيه وانگلستان بود.

در جنگ جهاني دوم نيز رجال ايران دو دسته شدند ، يك دسته كه شاه و وليعهد را كنار خود داشتند ، معتقد به پيروزي نهايي آلمان بودند. دكتر متين دفتري نخست وزير وقت بنا به اظهارات خودش هر وقت كه شاه به تحليل مسائل جنگ مي پرداخت و از او اظهار نظر مي خواست در پاسخ شاه مي گفت : "خاطر مبارك آسوده باشد ، آلمان پيروز است" در آغاز جنگ شاه از وزراي كابينه خواسته بود تا هر يك تحليل خود را بنويسند و تقديم كنند ، دكتر متين دفتري وزير جوان كابينه كه در مدرسه آلماني درس خوانده و يك « آلما نوفيل » به حساب مي آمد ، در تحليل خود پيروزي همه جانبه آلمان را پيش بيني كرد و اين تحليل آنقدر به مذاق شاه خوش آمد كه چندي بعد با وجود سن و سال كم و جواني و كم تجربگي او ، وي را بر خلاف عرف به نخست وزيري برگزيد . در ضمن اين انتخاب چراغ سبزي بود براي آلمان ها كه علاقمندي شاه ايران را به رايش سوم به ثبوت برساند.

رجال استخوان دار، پايان جنگ را به سود آلمان ها نمي دانستند ، اما جرات دم زدن نداشتند.

متقابلاً گروهي از رجال استخوان دارو وارد به سياست، نتيجه جنگ را به درستي ارزيابي كرده ، هيتلر و آلمان را به خصوص پس از حمله آن كشور به اتحاد جماهير شوروي پاك باخته مي دانستند اما از ترس شاه جرات دم زدن نداشتند و با توجه به سرنوشت عبرت انگيز ياران قديم شاه مانند "تيمورتاش "و "فيروز" و "اسعد" لب فرو بسته از ترس جان حتي در محافل خصوصي اظهار نظري نمي كردند ، زيرا به تجربه پي برده بودند كه در حكومت پليسي شاه ، ديوار هم گوش دارد ...

آن روزها شايع بود كه تيمورتاش شبي در حال مستي در محفلي كاملاً خصوصي و دوستانه با اشاره به خدمات خود به رضاشاه گفته بود :

كه رستم يلي بود در سيستان

منش كرده ام رستم داستان !

شنود اين خودستايي را به گوش شاه رسانده و آن بدفرجام را به آن روزگار سياه نشانده بودند...

اما مردم ايران چه در جنگ جهاني اول كه ويلهلم امپراتور آلمان بود و چه در جنگ جهاني دوم كه هيتلر مقام پيشوايي و رهبري آن كشور را داشت اكثراً طرفدار آلمان ها بودند و پيروزي آن كشور را آرزو مي كردند براي مردم ايران پيروزي آلمان و شكست روس و انگليس مطرح بود و تفاوتي نمي كرد كه "ويلهلم" و "هيندنبورك" در رأس حكومت باشند يا هيتلر و گورينگ و گوبلز .... اين محبت و عشق يك سويه و احساس عميق عمومي ناشي از دو انگيزه مهم و اساسي بود ؛ اول اين كه مردم ايران تحت تأثير فرهنگ حماسي باستاني خود پهلوان پرست بودند، از اين جهت ارتش توانمند آلمان را كه با رقيبان قويتر از خود پنجه در پنجه افكنده بود ، از صميم قلب دوست مي داشتند و ديگر اينكه از روس ها و انگليس ها نظر به سوابق تاريخي منزجر و متنفر بودند . سالدات هاي روسيه تزاري بارها دست به كشتار ايرانيان زده بودند. عموم مردم ايران به ويژه آذربايجاني ها فاجعه عاشوراي 1330 قمري ( 1312 ميلادي ) را به خاطر داشتند كه نظاميان روس چگونه با قساوت و بي رحمي در اين روز مقدس آزاديخواهان ايراني را كه گناهي جز وطن دوستي و دفاع از آب و خاك و ناموس خود نداشتند ، به دار آويخته بودند ...

از سياست مزورانه دولت انگلستان هم كه در اين منطقه از جهان كه جز به منافع خود نمي انديشيد و هر زمان كه مصالحش ايجاب مي كرد ، با دشمنان ايران دست به يك مي شد مردم ايران يكسره منزجر و متنفر بودند. مردم ايران به ياد داشتند كه در وقايع عاشوراي 1330 و قتل عام مردم تبريز ، انگلستان نه تنها كوچكترين حمايتي از مردم مظلوم ايران نكرد بلكه تمامي توان و امكانات تبليغاتي خود را به كار گرفت تا تبريزيان را متهم به قتل عام روسها كند و به خاطر زدو بند با روسها ، وجهه جهاني آنها را حفظ كند تا آنجا كه مردم انگليس و روزنامه هاي بي طرف به صدا درآمدند و با خطوط درشت، تيتر اول خود را به مسائل ايران اختصاص داده ، نوشتند : « هيچ كس به داد ايران نمي رسد»

دولت انگلستان كه جاسوسان او در سراسر اين مملكت حتي در زمان قدرت رضاخان دست اندركار كسب خبر و دسيسه چيني بودند به منفور بودن انگليسي ها پي برده بودند و مي دانستند كه آب رفته به آساني به جوي باز نخواهد آمد و اين نكته براي مقامات انگليسي روشن بود كه موقعيت و محبوبيت انگلستان كه در وقايع مشروطيت به نقطه اوج رسيده بود ، به بي آبرويي انجاميده و ديگر از انگليس و انگليسيها يك چهره محبوب نمي توان ساخت. لذا با اطلاع از طرز تفكر ايرانيان ، پس از اشغال ايران ، تمام قواي خود را صرف تخريب شخصيت صدراعظم آلمان كردند و بدين منظور با استفاده از حافظه تاريخي و ملي ايرانيان هيتلر را با ضحاك ماردوش مقايسه نموده پوسترهاي تبليغاتي فراواني را در شمارگان بسيار وسيع چاپ و توزيع كرده به در و ديوار چسباندند. با اين اميد كه چهره هيتلر طرفدار ملت هاي مشرق زمين مخدوش شود. اما اين كارها بي فايده بود زيرا مردم ايران حتي بچه ها تحت تأثير تبليغات آلمان ها بودند. « سر ريدر بولارد » سفير كبير انگلستان در ايران در يادداشت مورخ 25/ 12/ 1319 ( 16 مارس 1941) خود مي نويسد: "ايراني ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است اين دشمنانش را ملاقات كند."

در جنگ جهاني اول مردم ايران از پادشاه خود تنفر و انزجاري نداشتند و كارهاي خلاف پدر را به حساب پسر كه در هنگام رسيدن به سلطنت كودك ده دوازده ساله يي بيش نبود نمي گذاشتند و به خاطر داشتند كه اين كودك كلاه بر زمين مي كوفت و با گريه و زاري پدر و مادرش را مي خواست و مي گفت : من نمي خواهم پادشاه باشم ، از جان من چه مي خواهيد؟ به ياد داشتند كه آن طفل به بهانه سواري از كاخ صاحبقرانيه فرار كرده و نايب السلطنه و گارد سلطنتي با هزار زحمت او را پيدا كرده بودند و نايب السلطنه ( عضدالملك قاجار ) به زور و با تشر ، شاه را به قصر بازگردانيده بود....

اما در جنگ جهاني دوم ، همه از شاه مي ترسيدند و به دليل سختگيري هاي بيش از اندازه مأمورين دولت به ويژه شهرباني ، از شاه دل پري داشتند. مردم ايران هنوز به گلوله بستن مردم را در حرم مطهر حضرت رضا (ع) از ياد نبرده بودند . روحانيان و پيشوايان ديني به دليل مواضع ضد مذهبي شاه سقوط او را آرزو داشتند . خانه ها و مالكين بزرگ و روساي ايلات و عشاير هم كه بر جان ومال خود ايمن نبودند از رفتن شاه خوشحال بودند خرده مالكين به ويژه روستاييان شمال كه املاكشان به زور ضبط و به بهاي نازلي خريداري مي شد سقوط شاه را تفضل الهي مي دانستند . رجال كشوري و لشكري هم كه مورد سوء ظن شاه بودند و بيم جان داشتند ، براي رفتن شاه لحظه شماري مي كردند .

در جنگ اول جهاني سرنوشت مملكت در دست يك نفر نبود ، لذا مي بينيم كه در پايان جنگ به رغم تلاشي كه انگلستان براي تحت الحمايه كردن ايران به خرج دادند ، در برابر تني چند از رجال خود فروخته كه دست اندر كار بند و بست با انگلستان بودند ، همان رجال قديمي و همان افكار عمومي در برابر روزنامه هاي خود فروخته و مدافع قراداد، صف آرايي كرده ، نقشه هاي شوم انگلستان را با عزم ملي نقش بر آب دادند .

اما در جنگ جهاني دوم مقدرات كشور تنها در دست يك نفر بود ـــ شاه بود و ديگر هيچ !

شاهي كه بهترين دوستان و مشاورانش را معدوم كرده ياران بازمانده را خانه نشين نموده و خود سرانجام تك و تنها مانده بود . شاهي كه به زمين و آسمان مشكوك و مظنون بود و حتي وليعهد خودش را كه عزيزترين فرزند او بود ، عامل بيگانه مي پنداشت . در چنين اوضاع و احوالي وقتي كه ايران به ناگهان مورد هجوم نيروهاي متفقين قرار گرفت ، شاه در كار خود درمانده و ترديدها و دودلي هاي او در آن روزهاي سخت بحراني سرا پا به زيان ملت و مملكت تمام شد .

در جنگ جهاني اول با آن كه روسها تا دروازه هاي تهران پيش آمده بودند ، با وجود اين در سايه تدبير رجال با ايمان و وطن خواه و آگاه از سقوط پايتخت پيشگيري شد .

اما در جنگ جهاني دوم با آن كه قرار بر اين نبود كه تهران به اشغال نيروهاي متفقين درآيد و رسماٌ اعلام كرده بودند كه در فاصله بسيار دوري از پايتخت متمركز خواهند شد بر اثر سوء مديريت و ادامه تكروي هاي شاه بهانه هايي به دست متفقين افتاد تا تهران را اشغال كنند .

با سقوط پايتخت و استعفاي شاه كار به آنجا كشيد كه سربازان روسي يكي از وزراي كابينه فروغي را در خيابان ونك لخت كردند .

در جنگ جهاني اول آگاهي عمومي نسبت به مسائل داخلي و سياست بين المللي در سطح بسيار بالايي قرارداشت زيرا مطبوعات آن دوره وظيفه اطلاع رساني خود را به نحو بسيار شايسته اي انجام دادند و به خوبي از عهده بر آمدند .


اما در جنگ دوم مردم ايران از همه جا بي خبر بودند و حتي مسوولان دولت و نمايندگان مجلس تا روز سوم شهريور نمي دانستند در پس پرده چه مي گذرد . اين بي خبري زيانهاي بي شماري به بار آورد و مردم غفلت زده در برخورد با مصائب و مشكلات بعد از جنگ با دشواريهاي فراوان روبرو شدند . كوتاه سخن آن كه فاجعه سوم شهريور هنگامي به وقوع پيوست كه ارگانهاي مملكتي و مردم از همه جا بي خبر ايران هيچ گونه آمادگي قبلي براي روبرو شدن با چنين بحران بزرگي را نداشتند .

واقعه سوم شهريور 1320 اگر چه حادثه يي ناگهاني بود ، اما بي مقدمه نبود . زيرا كودتاي ضد انگليسي عراق به رهبري "رشيد عالي" وزير دربار پيشين و فعاليتهاي گسترده عوامل نفوذي آلمان در ارتش عراق و نقشه هاي پنهاني نازي ها براي خرابكاري در پالايشگاه آبادان و مناطق نفتي ايران (براي حضور كشورهاي بيگانه) متفقين را نسبت به موقعيت سوق الجيشي ايران حساس تر كرد و از همان زمان تذكراتي به زبان ديپلماسي پيرامون خطر بالقوه كارشناسان آلماني در ايران به دولت داده شد كه مورد اعتنا قرار نگرفت .

واقعه مهم ديگري كه بعد از جريان كودتاي عراق به وقوع پيوست و اوضاع جبهه هاي جنگ و موقعيت ايران را به كلي دگرگون نمود . حمله ناگهاني قواي آلمان به اتحاد جماهير شوروي و پيشروي سريع اين نيروها به سوي قفقاز و چاههاي نفت بود كه متفقين را نسبت به مسائل ايران حساس تر كرد . از آن تاريخ به بعد از يك سو تذكرات جدي درمورد آلماني هاي مقيم ايران آغاز مي شود و از سوي ديگر نقشه هاي پنهاني براي اشغال احتمالي ايران تحت بررسي قرارمي گيرد .

پايان جنگ جهاني دوم
( 18 ارديبهشت 1324/ 8 مه 1945 )

جنگ جهاني دوم در سپتامبر 1939، در قاره ي اروپا و قسمتي از قاره آفريقا و در سال 1941، در قاره ي آسيا آغاز و در نهم ماه مه 1945پايان يافت . در نخستين سال جنگ ، ارتش آلمان به خوبي نشان داد كه در تركيب مؤثر تانكها و هواپيماها ، پياده نظام و توپخانه از حريفان خود بسيار جلوتر است. در سپتامبر 1939، آلمانيها تاكتيهاي جنگ برق آسا را در لهستان به كار گرفتند. مقاومت لهستان طي سه هفته درهم شكست. در آوريل سال 1940، آلمانيها ، دانمارك را تصرف و نروژ را نيز طي دو هفته فتح كردند و نيروهاي بريتانيا را كه براي حفظ شمال نروژ تلاش مي كردند بيرون رانده و سپس سوئد را متصرف شدند.

در ماه ژوئن ، آلمانيها به طرف جنوب و غرب فرانسه پيشروي كردند و خط دفاعي " ماژينو " ( خط ماژينو ، سيستم استحكامي فرانسويها در امتداد مرز شرقي فرانسه و آلمان از مرز سويس تا بلژيك بود كه به دستور آندره ماژينو وزير جنگ فرانسه درسالهاي 32-1929، ساختن آن آغاز شد) توسط ارتش آلمان فرو ريخت.

در حالي كه فرانسويها درآستانه شكست بودند ، ايتاليا اعلان جنگ كرد.

فرانسه در 22 ژوئن تسليم شد و نيروهاي آلمان، شمال و غرب فرانسه را به اشغال خود درآوردند. پس از آن ، هيتلر توجه خود را به بريتانيا معطوف كرد و به بمباران اين كشور اقدام كرد ، اما مردم بريتانيا كه متكبر و مغرور و از خود راضي بودن مقاومت به خرج دادند.

در سال 1941 ، بريتانيا با يك استراتژي دفاعي به جنگ ادامه داد و هيتلر تصميم گرفت نيروي زميني و هوايي خود را در نيمه ماه مه سال 1941 عليه اتحاد شوروي سابق ، وارد عمل كند و رژيم استالين را طي شش ماه و پيش از فرا رسيدن زمستان نابود سازد ؛ پس در 22 ژوئن 1941، با انبوه نيروهاي مسلح خود به شوروي حمله كرد. در سرتاسر تابستان ، تاكتيكهاي جنگ ِ برق آسا ، پيروزيهاي چشمگيري براي آلمانيها و متحدانش به بار آورد . نيروي هوايي شوروي نابود شد ، ارتش آن كشور در جبهه هاي مختلف به محاصره درآمد و 4 ميليون سرباز تسليم شدند. با اين حال در پاييز همان سال، تهاجم آلمان رو به افول نهاد و علت آن ، نارسايي در حمل و نقل ، هواي نامساعد ، بُعد مسافت و نيروهاي ناكافي براي انجام مأموريتهاي متعدد بود . در اين دوره ، استالين خود را تقويت كرد و مقاومت سرسختانه اي را در جبهه هاي مسكو- لنينگراد سازمان داد و در نتيجه هيتلر مجبور شد نبرد را متوقف كند .

در اين مدت ، سه چهارم ارتش يك ميليون نفري نازي نابود شد . سربازان هيتلري تداركات و لباس گرم كافي در اختيار نداشتند و تجهيزات آنها براثر فرسايش و سرماي شديد، رو به نابودي نهاد . روسها كه توانسته بودند با مقاومت سرسختانه از شكست رهايي يابند ، در طول زمستان دست به ضد حمله زدند و آلمانيها را از مسكو عقب راندند . در همين حال لنينگراد در محاصره قرار داشت و گرسنگي آغاز شده بود و حدود يك ميليون روس تا ژانويه 1944 (زمان پايان محاصره ) در اين شهر جان خود را از دست دادند.

هيتلر كه تا سال 1941 برتري خود را بر اروپا تحميل كرده و اجراي نظم نويني را آغاز كرده بود ، توانسته بود بخش عمده اي از كشورهاي لهستان ، چكسلواكي ، بخشهايي از يوگسلاوي، و فرانسه را در اختيار بگيرد. دراين سرزمين كه به اصطلاح موطن نژاد برتر آريايي محسوب مي شد، بر اساس بينش نوين هيتلر، يهوديها و كوليهاي اروپا بايد نابود مي شدند.

در 8 دسامبر 1941، ايالات متحده آمريكا به ژاپن اعلان جنگ داد و آلمان و ايتاليا نيز متقابلاً در 11 دسامبر همان سال به آمريكا اعلان جنگ كردند.

در سال 1942، آتش جنگ با ابعاد وسيعتري در سراسر جهان شعله ور شد. در حقيقت ، جنگ ، دو منازعه مختلف را در بر مي گرفت كه به موازات هم جريان داشت. در اقيانوس آرام و شرق آسيا، ايالات متحده آمريكا با كمك بريتانيا و چين ، عليه ژاپن مي جنگيد. دراروپا وشمال آفريقا نيز، آمريكا و شوروي با كمك بريتانيا وديگرمتحدان كوچك خود درگير جنگ با آلمان بودند . قدرتهاي محور، يعني آلمان ، ايتاليا و ژاپن ( متحدين ) برخلاف روسيه ، فرانسه ، انگليس وآمريكا ( متفقين ) برسر اولويتهاي استراتژيك به توافق رسيده بودند .

در خلال سال 1944، روسها به پيشروي سرسختانه خود به سمت غرب ادامه دادند ، بخش عمده ي بالكان را پاكسازي كردند و به بوداپست و ورشو رسيدند. سپس از لهستان گذشتند و به مرز آلمان دست يافتند. در دسامبر همان سال در حالي كه نيروهاي متفقين در مرز آلمان مستقر بودند ، ارتش آلمان در منطقه " آردن" دست به ضد حمله زد؛ آلمانيها ديگر قادر نبودند به تهاجم خود ادامه دهند و بخش عمده ي نيروهاي مكانيزه خود را نيز از دست دادند. دربهار سال 1945، آلمان در ميان دو نيروي سهمگين گرفتار آمده بود ؛ نيروهاي متفقين كه از رودخانه راين گذشته بودند ، به سمت شرق پيش مي رفتند و نيروهاي شوروي ، برلين را در محاصره گرفته بودند و سرانجام نيروهاي كشورهاي غرب و شوروي درمركز آلمان (برلين) به يكديگر پيوستند . در هشتم ماه مه سال 1945، تمامي واحدهاي آلمان كه تا آخرين نفس جنگيدن در اروپا تسليم شدند و جنگ در اروپا خاتمه يافت.

هنگامي كه برلين سقوط كرد( 30 آوريل 1945) هيتلر 56 ساله رهبر و پيشواي آلمان نازي در پناهگاهي واقع در اين شهر با شليك گلوله اي به سر مباركش، به زندگي خود خاتمه داد و همسر وي " اوا براون" كه تازه باهم ازدواج كرده بودن نيز با خوردن سم سيانور خودكشي كرد.

چرچيل نخست وزير انگلستان با توافق سه دولت متفق خود يعني آمريكا، شوروي و فرانسه ضمن اعلام خبر تسليم بدون قيد و شرط آلمان، اين روز را عيد پيروزي نامگذاري كرد و به اين ترتيب جنگ شش ساله بين متفقين و متحدين با شكست آلمان پايان پذيرفت.

در بهار سال 1945 ، ژاپن نيز در آسيا و اقيانوس آرام در حال عقب نشيني كامل بودند: چيني ها نيروهاي ژاپن را به عقب راندند. در عين حال فرماندهي نظامي آمريكا به پايگاههاي هوايي ِ نزديك به ژاپن نياز داشت تا بتواند متحد ديگر آلمان ، يعني ژاپن را به زانو در آورد . به همين دليل جزاير" ابوجيما" و " اوكيناوا" را با دادن تلفات سنگين اشغال كرد. دفاع سرسختانه ژاپنيها در اين دو جزيره، تلفات هولناكي را براي طرفين به بار آورد.

همزمان با اين وقايع ، دانشمندان متفقين به بمب اتمي دست يافتند. پس از مرگ " روزولت" ( آوريل 1945) و روي كار آمدن " هري ترومن" ،رئيس جمهور جديد آمريكا اجازه استفاده از بمب اتمي را در جنگ صادر كرد. در نتيجه در ششم اوت همان سال ، اولين بمب اتمي بر روي شهر هيروشيما و در نهم اوت بمب اتمي ديگري بر روي شهر ناكازاكي فرو ريخته شد . در اثر انفجار عظيم اين دو بمب و آثار راديو اكتيويته ناشي از آن چند ميليون ژاپني كشته شدند و خسارات فراواني به بار آمد. از طرف ديگر تا مدت ها ي مديد اثرات ثانويه اين انفجارات، قرباني مي گرفت. سرانجام در 14 اوت 1945، ژاپن شكست خورد و در دوم سپتامبر آن سال به طور كامل تسليم گرديد.

دادگاه نظامي بين المللي نورنبرگ نيز در 30 سپتامبر همان سال ، محاكمه ي 22 نفر از رهبران نازي را شروع كرد و 11 نفر از آنان را به مرگ محكوم نمود.
خوب از اين داستان چند تا نتيجه اصولي ميشود گرفت(نظر نويسنده وبلاگ)
1.در زمان جنگ جهاني دوم ايرانيان عاشق هيتلر همتاي ايران و آريايي بودنش و فرهنگ پهلواني و پارسي بودن
2.همانطور كه معلوم بود ايرانيان ساليان سال است كه از بريتانيا و شوروي نفرت داشتن و تا الان هم اين كينه توزي ادامه دارد اونايي كه ميگويند نه بدونين كه وطن فروشن به فكر ايران نيستن
3.در زمان جنگ جهاني دوم بريتانيا و شوروي اخبار و پوستر هاي شيطاني و مقايسه كردن هيتلر رهبر آلمان نازي با ضحاك ماردوش درايران انجام دادن و اينطور كه معلومه عده اي ساده لوح باور كردن و سينه به سينه بين ساده لوحان منتشر شد ولي هيچ تاثيري بر دانايان وارد نشد همانطور كه سفير كبير بريتانيا در ايران در ياداشت خود مينويسد كه ايراني ها در مجموع طرفدار آلمان هستند و انسان گه گاه مجبور است اين دشمنانش را ملاقات كند.
4. در جنگ جهاني دوم با آن كه قرار بر اين نبود كه تهران به اشغال نيروهاي متفقين درآيد ولي بريتانيا و شوروي به قولشون عمل نكردن و مثل سابق شروع به خرابكاري و وارد كردن نيروهايشان در تهران
5.نازيها كه عشق كمك به همتاي خود ايراني ها از هيچ چيز دريغ نكرد و در پالايشگاه آبادان خربكاريهايي رو عليه بريتانيا و شوروي انجام داد
6.بعد از كودتاي عراق در حين جنگ جهاني دوم بريتانيا و شوروي شروع كردن به تهديد كردن هاي آلماني هاي مقيم ايران
7.بيخود ضد نازيها ادعا نكنن شوروي و بقيه بي تقصيرن همين استالين يك ميليون نازي رو كشت حتي اسير نكرد ولي هيتلر رهبر نازيها اونا رو به اردوگاه برد و امكانات خوبي بهشون داد.
8. انيشتن هم وطن فروش بود اون با اينكه آلماني بود ولي به آمريكا فرار كرد تا بمب اتم را در اختيار آمريكا قرار دهد تا با اون بمب اتم بريزه سر ژاپن
9. نه بابا هي بگين متفقين اصلا كشتار ندادن همين آمريكا بمب اتم انداخت تو ژاپن خيلي پررو هستين گير بدين به اين نازيهاي بلند آوازه آخر سر هم در دادگاه الكي رهبران نازي رو متهم كردن اونم بدون حق داشتن وكيل آخر سر هم بدون ادامه جلسه دادگاه كه بايد خيلي طول بشه خيلي زود كشتنشون
10.در آخر هم بگم نازيها واقعا قدرتمند بودن تاكتيكها و تانك ها و سربازهاي نازي همه شجاع بودن تا آخرين قطره خون جنگيدن و من روح آنها دورود و سلام مي فرستم و به اميد زنده شدن نازي مطلب بعدي كه قراره بنويسم يه نگاه خيلي كوتاه به دكتر گوبلز كه از مقامات نازي ومبلغ انديشه نازيسم بود بپردازم شما رو مي سپارم به خداي بزرگ ايران خداحافظ

هیچ نظری موجود نیست: