شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

جمعه، بهمن ۱۳، ۱۳۸۵

من از بیگانگان هرگز ننالم قسمت اول

فاجعه تاریخی بهمن ماه سال هزار و سیصد و پنجاه و هفت را می توان به درستی شکست ملت ایران و راهبران ملت ایران برای دست یافتن به مدرنیته و مدنیت و حقوق برابر همه انسانها فارغ از جنسیت و قوم و به ویژه مذهب ارزیابی کرد فاجعه ای که در آن کسانی پیروز شدند که ایرانی آباد و متمدن را بر نمی تافتند و برای این که ایران همچنان در منگنه ای همانند دوران وحشناک حکومت قاجاریه وادار به درجا زدن کنند زمینه ساز این فاجعه تاریخی شدند دورانی که در همیاری و همکاری همین روحانیون و مراجع تقلید بخشی از ایران عزیز ما طعمه ی حکومت تزارها شد و در دوران به اصطلاح پرشکوه جکومت لنینی و استالینیستی آن نیز هرگز این بخش ایران ما به ما بازگردانده نشد دورانی که ایران به دو بخش شمال و جنوب تقسیم شده بود و هر یک از دو طیف مستعمره چی های روس و انگلیس کوس لمن الملکی خودشان را می زدند

اگر بتوان بخشی از خواست های اساسی ملت ایران را برای رهایی از استبداد دینی و سیاسی دوران قاجار در نهضت مشروطه ی ایران متبلور دید می توان افتضاح تاریخی سال هزار سیصد و پنجاه و هفت را بازگشت فرزندان تاریخی همان شیخ فضل الله هایی ارزیابی کرد که اساسا ایران آزاد و آباد را بر نمی تافتند و برای این کار از هر ترفندی نیز سود می جستند واقعیت این است که شاید چپاولگران ایران و اساسا جهان سوم دست کم برای ملت های خودشان و برای جیب های گشاد خودشان توجیهات قابل قبولی در آستین داشتند اما روشنفکران ایرانی که برای این شکست تاریخی هلهله ها کردند چه طرفی از یک ایران تکه تکه وایس گرا تروریست و محل چپاول تمامی قدرت های غربی دنبال می کردند؟ راستی چرا آنهمه دروغ چپاولگران غربی و شرقی از سوی روشنفکران ایرانی در درون کشور و در خارج از کشور تحت عنوان کنفدراسیون جهانی دانشجویان و محصلین ایرانی باز تکرار شد و این به اصطلاح ایرانیان چه چشم اندازی برای این خود سوزی و خود کشی دسته جمعی داشتند؟

یکی از این طیف روشنفکران این دوران دکتر علی اصغر حاج سید جوادی در این دوران دست کم 55 سال داشتند دکتر حقوق بودند و سال ها در نشریات داخل کشور و به ویژه کیهان آن زمان کار مشخص ژورنالیستی می کردند چندین کتاب هم در همین دوران منتشر کرده بودند بجز این همه هم همراه با مرحوم مهدی بازرگان عضو کمیته حقوق بشر در ایران نیز بودند ایشان در همان روزها یعنی چند روز پیش از سقوط تهران و فروپاشی ایران ما در نوشته ای در نشریه ی جنبش متعلق به خودشان که در تاریخ هفت بهمن ماه هزار و سیصد و پنجاه و هفت منتشر شده بود تمام مطالب آن نشریه را شخصا خودشان می نوشتند با احساسات یک فوندامندالیست اسلامی و ضد ایرانی نوشتند:

( امام می آید با صدای نوح با طیلسان و تیشه ابراهیم با عصای موسی با هیئت صمیمی عیسی و با کتاب محمد و دشت های سرخ شقایق را می پیماید و خطبه رهایی انسان را فریاد می کند وقتی امام بیاید دیگر کسی دروغ نمی گوید دیگر کسی به خانه خود قفل هم نمی زند دیگر کسی به باجگذاران باجی نمی دهد مردم برادر هم می شوند ( البته در این میان جایی برای خانم ها در نظر گرفته نمی شود ) و نان شادیشان را با یکدیگر به عدل و صداقت تقسیم می کنند دیگر صفی وجود نخواهد داشت صفهای نان و گوشت صفهای نفت و بنزین صف های مالیات صف های نام نویسی برای استعمار و صبح بیداری و بهار آزادی لبخند می زند باید امام بیاید تا حق به جای خود بنشیند و باطل و خیانت و نفرت در روزگار نماند )

هیچ نظری موجود نیست: