شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

جمعه، اردیبهشت ۳۰، ۱۳۹۰

فرهنگ اسلامی یا اسهالی


وازۀ چندش آور "فرهنگ اسلامی"، و خودفروشی خردباختگان ایرانی

چیزی بنام «تمدن و فرهنگ اسلامی» موجودیت ندارد، و این تنها ساخته نخبگان مغز باخته فراماسیون، و یهودی های سرگردان ضد ایرانی است که بوسیله گروهی ناآگاه و بیشتر مغرض و بی دانش نشخوار می شود...


نگرشی در تاریخ ایران، بیانگر این راستی (واقعیت) است که بیشترین، کوبنده ترین، و کمر شکننده ترین زیان ها را، ایرانیان، نه از بیگانگان، که از خودی ها خورده اند. از بریدن سر آریوبرزن تا پیشکش "بابک" به خلیفه تازیان، و بد تر از آن، همگامی و همسدایی با جهان غارتگر، در پوشاندن راستی های تاریخی، چیزی جز زبونی و شکست و سردر گمی برای ایرانیان بجای نگذاشته است.
سالهاست که واژه ننگین و من درآوردی "فرهنگ اسلامی" در میان پاره یی از خرد باختگان، و روشن اندیش نمایان ایرانی، دست بدست می چرخد، و این ها با یاری تازی وشان چیره گر (مستولی) بر ایران، در تلاشند، که آن نیمچه آبروی ایران و ایرانی را نیز، به توبره آخوندها، و اربابان غارتگر خویش برزیند. اینها، چنین می نمایانند که بینشوران و دانشمندانی چون "خیام"، "رازی"، "ابن سینا، "مولوی"" و اگر جا داشت، حتا، "فردوسی" "عرب" بوده و آنچه را در زمان خود نوشته و پرداخته اند، به حساب "جهان اسلامی" و "فرهنگ اسلامی" می ریزند. این چاپلوسان و مجیز گویان تازی وش، که خود اندوخته و انباشته یی ندارند، از کیسه "خلیفه" بخشش نموده، و به شُوند (دلیل) نام های این فرزانگان، که به تازی بوده، و یا پاره یی از نوشته های آنان، این ها را در زمره بالندگی های (افتخارات) اسلام و اسلامی بگنجانند..... این گفته و این نوشته، انچنان خنده آور و بی مایه است که بگوییم: چون بیش از یکسد تن از دانشمندان آمریکایی در رده های بالای دانش "نوبل" دریافت کرده اند، پس این را باید بنام و "بحساب" "فرهنگ مسیحییت" گذاشت چرا که بیشتر آنها مسیحی بوده اند، و یا در میان هندیان، باید گفت که دانشمندان فرهنگ "سیک"...

نوشته زیر، از واپسین نوشته های استاد دکتر شجاع الدین شفا، در این باره است که از کتاب "تولدی دیگر" گرد
آورده شده است

استاد دکتر شجاع الدین شفا، تحصیلات خود را تا پایان دبیرستان در قم به انجام رساند، برای تحصیلات دانشگاهی به تهران رفت و پس از فارغ التحصیلی در رشته ادبیات فارسی، تحصیلاتش را در در بیروت و فرانسه ادامه داد.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم و اشغال فرانسه و سپس ایران، به کشورش بازگشت و به عنوان مترجم در رادیو استخدام شد، همزمان فعالیت سیاسی را نیز آغاز کرد و از بنیانگذاران حزبی شد به نام میهن پرستان، با روزنامه ای به همین نام که سرمقاله هایش را شجاع الدین شفا می نوشت
تا سال 1357، حدود شصت عنوان ترجمه و تألیف از شجاع الدین شفا به چاپ رسید که نام آورترین آنها، ترجمه کمدی الهی، اثر دانته آلیگیری، شاعر سده های سیزدهم و چهاردهم ایتالیاست که در سال 1335 (1956) برای نخستین بار در ایران به چاپ رسید.
کمدی الهی، در سه جلد با عنوان دوزخ، برزخ و بهشت، سفر خیالی دانته به جهان پس از مرگ است، آنچه به ترجمه شجاع الدین شفا غنای بیشتری بخشیده، پاورقیهایی است که تقریباً حجمی برابر با حجم کتاب دارد و شخصیتها و رویدادهایی را که در متن اصلی کتاب به آنها اشاره شده به خواننده معرفی می کند.
کمدی الهی پس از انقلاب دیگر تجدید چاپ نشد، تا سالها نایاب بود و معدود نسخه هایی که از آن در بازار مانده بود به بهایی گزاف به صورت قاچاق فروخته می شد تا اینکه سرانجام در سالهای اخیر این کتاب مجدداً از وزارت ارشاد مجوز نشر گرفت اما در آغاز کتاب این توضیح اضافه شد که شجاع الدین شفا، از "معاندین" انقلاب بوده و چاپ این کتاب دلیلی بر توجیه و تأیید شخصیت مترجم نیست
شجاع الدین شفا در روزگاری به دربار پهلوی راه یافت که جانبداری خاندان سلطنتی از دید "روشنفکران" نشانه ارتجاع بود. او رایزن فرهنگی شاه شد و نقش مهمی در سیاستگذریهای فرهنگی شاه ایفا کرد، بویژه در سیاستهای ملی گرایانه شاهنشاهی و اندیشه بزرگداشت و احیای "عظمت" ایران باستان و نکوهش آثار فرهنگ اسلامی و حمله اعراب به ایران.
شجاع الدین شفا با قلم فاخرش، نویسنده سخنرانیهای مهم شاه شد و خالق جمله ای تاریخی شد: "کورش ... آسوده بخواب که ما بیداریم"، جمله ای از متن سخنرانی ای که برای شاه نوشت تا پاسارگاد بر سر آرامگاه بنیانگذار نخستین و بزرگترین شاهنشاهی تاریخ ایران ایراد کند.
ایده برگزاری جشنهای دوهزار و پانصد ساله شاهنشاهی و تغییر تقویم ایران از هجری خورشیدی به شاهنشاهی نیز به شجاع الدین شفا نسبت داده می شود.
شجاع الدین شفا پیش از انقلاب ایران پست های فرهنگی بالایی داشت. واپسین سالهای خدمت شجاع الدین شفا به دربار شاهنشاهی، متمرکز بر برپایی کتابخانه ای عظیم شد که به دستور محمدرضا شاه، بنا بود ایران را به کتابخانه های مهم جهان پیوند دهد و الگویی برای دیگر کشورها شود.
شاه فرمان ساخت کتابخانه را در سال 1352 (1973) صادر کرد و شجاع الدین شفا را که در آن زمان معاون فرهنگی وزارت دربار بود مأمور کرد کتابخانه را بسازد و ریاست آن را در دست بگیرد.
قرار شد "کتابخانه ملی پهلوی" در قلب تهران ساخته شود و ظرف ده سال به بهره برداری برسد و در همان آغاز، ششصدهزار عنوان کتاب و بیش از 25 هزار عنوان نشریه را در خود جای دهد.
کتابهای 1400 سال بیداری، تولدی دیگر، جنایت و مکافات، پیکار فرهنگ ایرانی در زبان سرایندگان و شعرای ایرانی، اسلام و بیضه و بمب اتمی، و دهها کتاب دیگر، از نوشته های ارزنده استاد شفا ست.
****************
«فرهنگ اسلامی»
تقلب دیگری که با تاریخ صورت گرفته، تقلبی است که در مورد واژۀ "فرهنگ اسلامی" ایران شده است. جهان اسلامی در قرون دوم تا ششم تاریخ خود، کانون شکوفایی بود، که دانشمندان اسلام شناس قرن گذشته بدان عنوان خود ساختۀ "فرهنگ اسلامی" داده اند. بسیاری از نویسندگان کنون دنیای مسلمان کوشیده اند و می کوشند تا این شکوفایی را فرع اسلامی بودن این فرهنگ بدانند و باروری آنرا به ضوابط مذهبی آن ارتباط دهند. ولی قانون واقعی تاریخ این است که، هیچ فرهنگی را با معیار مذهبی ارزشیابی نمی تواند کرد، و غنای آنرا نیز بحساب آیینی که این فرهنگ در آن شکل گرفته است، نمی توان گذاشت. اگر جز این بود، می بایست والاترین آیین جهان، آیین اساطیری یونان باشد،زیرا که والاترین فرهنگ جهان بود و در این سرزمین شکل گرفته بود. و اتفاقا درست همین فرهنگ والا بود که همراه فرهنگ والایی دیگر، یکی از دو رکن بنیادی فرهنگ اسلامی قرار گرفت، که "ارنست رنان" در ارزیابی آن می نویسد: اگر یک فرهنگ واقعی می باید بر دو پایه علم و فلسفه بنیاد نهاده شده باشد، نمی توان اصولا از فرهنگی بنام "فرهنگ اسلامی" سخن گفت، زیرا پایه گزاران واقعی این دو در دنیای مسلمانان، ایرانیان و یو نانیان بودند و اعراب خود درین باره سهمی نداشتند، یا سهمی ناچیز داشتند.....
اصطلاحاتی از قبیل "فرهنگ اسلامی"، "طب اسلامی"، "نجوم اسلامی" ، "ریاضیات اسلامی" ، همانقدر بی محتوا ست که غیر منطقی هم هست، زیرا واقعیت های تغییر ناپذیر ریاضی یا پزشکی و یا نجومی را با ضابطه های مسیحی بودن یا یهودی بودن و یا اسلامی بودن یا بودایی و برهمایی بودن و یا حتا الحادی بودن آنها طبقه بندی نمیتوان کرد، همچنانکه نمی توان آنها را بر اساس نژادی یا زبانی از هم جدا گذاشت. آنچه در دو قرن اخیر از سوی اسلام شناسان جهان غرب، به غلط "فرهنگ اسلامی" نام گرفته، نتیجه گیری غلطی از این واقعیت است که در قرون اولیه اسلام، آثار علمی و فلسفی در جهان اسلامی، عمدتا بزبان عربی نوشته می شدند تا در درون این امپراتوری گسترش داشته باشند. ، ولی در عمل، همه این نوشته ها، بحساب مولفان عرب گذاشته شدند در حالی که بخش اعظم آنها، کارشناسان، دانشمندان، ریاضیدانان، پزشکان، هیئت شناسان، فیلسوفان، مورخان، جغرافی دانان، نحویان، ادیبان، و متالهین غیر عرب، بخصوص ایرانیانی بودند که ابن خلدون در باره آنها نوشت: از امور غریب این است که حاملان علم در جهان اسلام غالبا "عجم" بودند و اگر هم عالمی یافت می شد که در نسب عرب بود، در مکتب عجمان پرورش یافته بود، زیرا قوم عرب، نه از امر تعلیم و تالیف اطلاعی داشت، و نه اصولا خواهان آن بود. بخلاف پارسیان، که بر اثر رسوخ دیرینه تمدن در میان خود برای اینکار صلاحیت دیرینه داشتند، و هیچ قومی چون آنها به حفظ و تدوین علم قیام نکرد..."
امروز، در میان 188 کشور دنیا، ایران تنها کشوری است که بطور رسمی و بموجب قانون اساسی کنونی، تحت یک رژیم قیمومیت قانونی بسر می برد، و بنیانگذار این رژیم خود تصریح کرده است که این یک قیمومیت قیم بر صغیر است. ..
این دنیای اسلامی، در حال حاضر، شامل 52 کشور جهان سومی است، که همه آنها از نظر علمی و صنعتی در سطحی بسیار پایین تر از جهان پیشرفته قرار دارند و بهمین منظور است که از سطح زندگی پایین تری نیز نسبت به آنها برخوردارند. آنجا که رقم متوسط درآمد سرانه سالانه در آمریکای شمالی 27000 دلار ، در اروپا 18000 دلار، و در اقیانوسیه 17000 است، این رقم، در کشورهای غیر نفتی جهان اسلامی، از 900 دلار فراتر نمی رود. به این آمارها خوب دقت کنید: سوییس 41000 دلار، ژاپن 40000 دلار، نروژ31000 دلار، دانمارک 23000 دلار، فرانسه، آلمان، انگلستان، هلند، اتریش و استرالیا در حدود 20000 دلار، و در همین حال، در مصر درآمد سرانه 790 دلار، در پاکستان 460 دلار، در بنگلادش 240 دلار، و در چاد 180 دلار است.
در قلمرو دانش، این جهان اسلامی، که روزگاری سرمشق والای دانش پروری بود، و "فرهنگ اسلامی" آن غرب جاهل را خیره کرده بود، در دوران حاضر، مقامی چندان بالاتر از آفریقای سیاه ندارد. طبق تازه ترین آمارها، نسبت بیسوادی در سومالی، 75%، در سنگال 69%، در بنگلادش و پاکستان 62%، در مراکش 75%، در مصر 49%، در الجزایر 40%، در سوریه 29% و در ایران 28% اعلام شده است. در صورتی در همین گزارش، مجموعه کشورهای اروپای شمالی، کانادا، استرالیا از 4% تجاوز نمی کند و در این لیست، کشورهایی مانند ژاپن و دانمارک به صفر رسیده است. از اینروست که مجموع دیپلمه های سالانه در کشور بنگلادش با 122 میلیون نفر جمعیت، از کل دیپلمه های هلند با 15 میلیون نفر، بسیار کمتر است.
در سطح عالی تر جهان دانش، یعنی در قلمرو دانشمندان بزرگ، ترازنامه جهان کنونی اسلام، یک ترازنامه ورشکستگی باز هم بیشتری را ارائه می دهد که آنرا می توان از برندگان جایزه معروف نوبل دریافت. سه رشته از رشته های 5 گانه این جایزه به علوم اساسی (فیزیک، شیمی، و فیزیولژی و پزشکی) اختصاص دارد که هر ساله به برجسته ترین دانشمندان جهان در هر یک از این رشته ها، تعلق می گیرد. در قرن حاضر، جمعا 398 نفر برنده جایزه نوبل در این سه رشته شدند که 188 نفر از آنها آمریکایی، 66 نفر انگلیسی، 59 نفر آلمانی، 27 نفر فرانسوی، 17 نفر روسی، 186 نفر سوئدی، 12 نفر سوییسی، 3 نفر هندی و بقیه از کشورهای دیگر مانند اسرائیل، گواتمالا، آفریقای جنوبی، و ایسلند بودند. جهان اسلامی، که روزی، ابن سیناها، رازی ها، خوارزمی ها، بیرونی ها، جابرها، ابن هیثم ها را به دنیای دانش اهداء می کرد، در حال حاضر با جمعیت 1200 میلیون نفری خود، در تمامی طول قرن بیستم، حتا یک جایزه را هم از آن خود نکرده است. تنها در سال 1979 چنین اتفاقی افتاد که آنهم بصورت مشترک با دو فیزیکدان آمریکایی...
در فهرست سالانه یی که از دانشمندان بزرگ جهان در 64 رشته مختلف علوم در سالنامه معتبر "کوئید" بچاپ می رسد، در آنچه به شش قرن گذشته مربوط می شود، حتا نام یک دانشمند از این جهان اسلامی را نمی توان در آن یافت.

هیچ نظری موجود نیست: