در دوران باستان رسم بر آن بود كه اقوام و ملل غالب برای توجيه سخت گيری استثمار غارت و كشتار اقوام مغلوب دلايلی شبه عقلانی میتراشيدند مصريان باستان كه توتمهای جانوری را پرستش میكردند يهوديان را به دليل آنكه اقوامی چوپان بودند نجس و پست میشمردند يونانيان در زمان حملهی اسكندر به امپراتوری ايران ايرانيان را مردمی بي تمدن و وحشی میشمردند فاتحان عرب(تازيان) نيز ايرانيان را تنها به دليل آنكه به زبان عربی سخن نمیگفتند عجم يا گنگ و لال میناميدند اين ساز و كار از ديد ابن خلدون كه او را قرنها بيش از آگوست كنت بينان گذار جامعه شناسی علمی میدانند، پنهان نمانده بود. او در كتاب "مقدمه" رفتار خشونت آميز و تحقير اقوام و ملل زير دست را قانونمند میداند و رفتار ملل غالب با يهوديان را مثال میزند. اين تحليل ابن خلدون كليد يافتن ريشههای ايدئولوژی نژادی در دنيای مدرن است.
ولتر از سردمداران روشنگری و اصحاب دائره المعارف فرانسه در رسالهای درباره متافيزيك تبعيض نژادی را اين گونه توجيه میكند: سفيد پوستان بر سياه پوستان برتری دارند و به همان نسبت سياه پوستان برتر از ميمونها و ميمونها برتر از حلزونها هستند" از آنجا كه ولتر را يكی از طلايه داران آزادی فردی و حقوق انسانی میشناسيم اين پرسش به ميان ميايد كه چه انگيزهای پشت اين نظريه سازی وجود دارد برنارد لوييس تاريخ شناس معاصر علت اين برخورد ولتر با سياه پوستان را سودهای سرشار او از تجارت برده از افريقا به فرانسه ميداند ولتر از سهامداران عمدهی كشتیهای تجارت برده در بندر نانت فرانسه بود و برخی او را يكی از بيست ثروتمند اول امپراتوری فرانسه میدانستند برنارد لوئيس متذكر میشود كه نظريههای نژادی در ابتدا برای توجيه معاملات ناروا و ضد انسانی برده وضع شدند و بعدها توجيههای شبههای علمی به آنها افزوده شد افراد معمولی كه از اين راه سود میبردند چندان لزومی به توجيه فكری اعمال خود نمیديدند اما جوامع اروپا و امريكا كه شعارهای آزادی و برابری را در دستور روز خود قرار داده بودند به دليل قيد و بندهای فكری يا مذهبی خود نياز به توجيه معاملات برده داشتند از سوی ديگر در ميان برخی از متفكران دوران روشنگری گرايش بدبينی و نفرت از يهوديان نيز وجود داشت كه ولتر يكی از آنها بود اگر در قرون وسطی يهوديان را به دليل دشمنی با مسيح مورد پيگرد قرار میدادند برخی متفكران روشنگری با انگيزهی گسستن از سخت گيری و قيد و بند كليسا به يهوديان حمله میكردند، زيرا آنها را منشای مسيحيت ميدانستند از آنجا كه در آن دوران هنوز در اروپا بد گفتن و ناسزا به انجيل و مسيحيت امری پذيرفتنی نبود بسياری از مخالفان سلطهی كليسا آسانتر میديدند كه به تفكر قديمی تر يعنی يهوديت حمله كنند و با تمسخر انديشههای يهودی بر تورات زير بنای الهيات مسيحی را نشانه بروند اين بهترين حالت در ميان آنتی سميتهای دوران روشنگری بود اما در موارد بسياری اختلافهای مالی با يهوديان، شكست عشقی و موارد كاملا شخصی اين تنفر را پديد آورده بود.
به تدريج برخی از انسان شناسان شروع به تقسيم بندی انسانها بر اساس رنگ پوست اندازههای بدن و طرح صورت و جمجمه كردند تئوری پردازان نژادی اين فكر را دامن زدند كه سياهان نه تنها متمدن نيستند بلكه ناتوان از جذب تمدن و مستعد بردگی به شمار میروند بسط اين نظريه به يهوديان در اوايل قرن نوزدهم توسط آلمانیها و در واكنش به حملهی ناپلئون به آلمان روی داد ناپلئون برای اولين بار در اروپا حقوق شهروندی يهوديان را تصريح كرده بود و از اين رو از حمايت آنها برخوردار بود در سال ١٨٧٩ اولين سازمان سياسی بر اساس دشمنی با يهوديان در آلمان توسط روزنامه نگار آنارشيست و گمنامی به نام ويلهلم مار بنيان گذاشته شد او واژهی آنتی سميتيزم يا يهودی ستيزی را وارد فرهنگ سياسی مدرن كرد مار به خدا اعتقادی نداشت و جبههی آنتی سميتها را بر اساس دشمنی غير مذهبی با يهوديان كه آنها را دشمن اصلی و نژاد بيگانه میدانست بنيان گذاشت با وجود اين برداشت او از يهوديان تفاوتی اساسی با موهومات قرون وسطی نداشت در قرون وسطی نيز يهوديان را عناصر شيطانی میدانستند كه دشمن به شمار مي روند و در همه جا دولتی در درون دولت درست میكنند توطئه میكنند و برای پيشرفت جمعی خود منافع ديگران را به خطر میاندازند اين دشمنی جنبهی مذهبی داشت وجرم يهوديان هرگز داشتن نژادی بيگانه نبود برای اولين بار حاكمان اسپانيا در قرن پانزدهم كه يهوديان ومسلمانان را به زور مسيحی میكردند ولی به تغيير واقعی ايمان آنها مشكوك بودند معيارهای نژادی را برای شناسايی آنها به كار بستند. برنارد لوييس يكی ديگر از ريشههای نژادپرستی را در سنتهای تفتيش عقايد در شناسايی يهوديان ومسلمانان بدكيش میداند به اين ترتيب نژادپرستی مدرن آلمانی همان عناصر پاكی خون و نژاد تفتيش عقايد را سرمشق خود قرار داد اما نكتهی قابل توجه اين است كه نژادپرستان آلمانی در قرن نوزدهم به كليسای كاتوليك تهمت سامی گرايی میزدند.
در قرن نوزدهم متفكران آلمانی پيشرويی نيز بودند كه اين نظريهها را خطرناك میدانستند الكساندر فون هومبلوت میگفت: برای حفظ وحدت نوع بشر بايد از هرگونه اطلاق برتری يا فرودستی به نژادها خود داری كرد بايد كل بشريت را در نظر داشت و هيچ تمايزی ميان مذاهب مليتها و نژادها قائل نشد تا همگی مانند خانوادهای بزرگ و نيز تنی واحد به سوی هدف مشتركی كه همان گسترش آزاد انديشانه نيروی اخلاقی است پيش برويم" اين گرايشهای پيشرو در فضای فكری روشنگری كه فضايی تك صدايی بود و بر اساس آن تمدن تنها به اروپاييان تعلق داشت برآيند نيرومندی پيدا نكرد به رسميت شناختن حقوق مساوی برای نژادهای ديگر به معنای ورشكستگی اقتصادی و سياسی بود از اين رو دانشهای نوپايی چون زبان شناسی و انسان شناسی برای توجيه برده داری مدرن مورد سوی استفاده قرار گرفتند از سوی ديگر يهودی ستيزی كه بيش از هزار و هفتصد سال از سوی كليسا تبليغ شده بود به بخشی از گفتمان مدرن نژاد پرستی تبديل شد خطای بزرگی كه رايج و به تئوریهای مربوط به فرودست بودن نژاد سامی منجر شد، ابتدا در ميان زبان شناسان شكل گرفت به ويژه آن كه آنان از كتاب مقدس به عنوان مرجعی برای يافتن ريشهی اقوام و زبانها سود میجستند واژهی سامی از نام شم گرفته شده كه فرزند بزرگتر نوح است و در ترجمههای يونانی و لاتين از كتاب مقدس به سم تبديل شده زيرا در زبان لاتين و يونانی امكان تلفظ اين واژه مانند عبری آن وجود ندارد در داستان نوح آمده است كه همهی اهالی زمين غرق شدند بجز نوح و خانواده اش و كل جامعه ی بشری فرزندان سه پسر نوح به نامهای شم،هام و يافت هستند كه نام اخلاف آنها در فصل دهم كتاب آفرينش ثبت شده است برنارد لوييس در كتاب ' سامیها و ضد سامیها' چنين مینويسد: بعدها اين ايده مورد توجه گستردهی مسيحيان و در مقياسی كوچكتر مسلمانان و يهوديان قرار گرفت و سه پسر نوح را نمايندهی اجداد سه گروه زبانی و نژادی دانستند:هام جد مردمان سياه چهرهی افريقا شم پدر اعراب و عبرانيان و يافت جد مادها فارسها و يونانيان اين نظريه به كلی نامعتبر بود و هيچ سند تاريخی، زبان شناسی و باستان شناسی و يا قوم شناسی در تاييد آن وجود نداشت ولی همچنان محققان از قرن نوزدهم به اين طرف به آن استناد میكنند اين تئوری در مقياسی وسيع تر از طرف منابع سياسی و غير علمی رواج يافته است." نكتهای كه در داستان نوح، تئوریهای نژادی را به خود جذب میكرد، آن بود كههام در اثر نفرين، محكوم به داشتن چهرهای سياه همچون شب شد.
ادامه دارد.
۴ نظر:
حرفت رو در مورد عرب ها قبول دارم !!!
ولی سیاه پوستان نه !!!
چون من خارج از ایران دوستان سیاه پوست بسیار خوبی رو دارم که بسیار باهوش هم هستند !!!
آره عرب از نظر نژادی پست است !!!
اما سیه پوستان نه !!!
MAN BATO MOAFEGHAM VALI YAHOODIYA BAHOOSHANA!
CHO IRAN NABASHAD TANE MAN MABAD
Choose an identity :
HI HITLER
و نیز کمونیستها را سرزنش می کنند که می خواهند میهن و ملیت را ملغی سازند. کارگران میهن ندارند. کسی نمی تواند از آنها چیزی را که ندارند بگیرد ... بهمان اندازه که استثمار فردی بوسیله فرد دیگر از بین می رود ، استثمار ملتی بوسیله ملل دیگر هم از بین خواهد رفت. با از بین رفتن تضاد طبقاتی در داخل ملتها مناسبات خصمانه ملتها نسبت به یکدیگر نیز از بین خواهد رفت.
کارل مارکس
مانیفست حزب کمونیست 1848
ارسال یک نظر