ماركيست ها نخست ملي گرايي را نوعي ايدئولوژي بورژوائي يا بهتر بگويم نوعي فكر سرمايه داري مي پندارند كه به منافع طبقات مزبور در هنگام رشد و شكوفايي در ضديت با اشرافيت سنتي طرفدار حقانيت آسماني تابعيت و خدمت كرده
دوم ماركيست ها معتقدند اگر ظهور دولت هاي ملي با نيازهاي اقتصادي اوايل سرمايه داري لازم داشته ولي با جهاني شدن سرمايه داري اين طرز فكر نابود مي گردد
سوم گمان دارند مبارزه ملي را مي توان وجهي از مبارزه طبقاتي موسوم به مبارزه طبقاتي خارجي در قالب آموزه كمونيسم دانست اما ملي گرايي با تاكيد بر برابري اجتماعي كليه آحاد ملت غالبا با طرفداري طبقه كارگر از شعارها و تغييرات راديكال همراه بوده و ضمنا مي تواند فصلي از مبارزات انقلابي سوسياليستي را در راستاي كسب خودمختاري ملي مقابل سلطه خارجي و استثمار داخلي نمايان كند و بالاخره مبارزات ملي گرايانه گاه نيروي مستقلي در فراسوي ستيزه هاي طبقاتي تشكيل مي دهد
به رغم همه اين تنوعات اما ملي گرايان مدعي هستند كه حكومت ها بايد حائز همان خصوصيت هاي فرهنگي و هويت قومي تابعان باشند باز آفريني مواريث ملي زمينه ساز تحقق حاكميت و تفوق سياسي است و انتشار اين ايدئولوژي وحدت بخش به ياري نظام هاي پيشرفته ارتباطات جمعي تسهيل مي گردد به رغم پيدايش اين آرمان از عدم راهيابي تخبگان ملي به نظام حاكم جهاني اما مي توان از آن براي وحدت طبقات تحت سلطه با ياري حمايت هاي مختصر اقتصادي در برابر افراد و گروه هاي بيگانه سود برگرفت و بالاخره از كاربرد همزمان استعمار زدايي ملي براي توسعه جهان سوم در كنار مبارزه دروني جوامع سرمايه داري بر سر تحصيل برابري منطقه اي سود برنده شد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر