وقتی «رضا عطاران» گفت: «حاضرم برای خنداندن مخاطب شلوارم را هم پایین بکشم» همه برایش کف و سوت زدند، اما اگر همین حرف را «محمدرضا شریفینیا» گفته بود، او را در سیلاب فحش و توهین و انتقاد و اتهام غرق میکردند.
وقتی «ایرج طهماسب» یک ببعی را مقابل دوربین برد که انگلیسی حرف میزد، همه گفتند: «هاهاهاها...! منظورش اینه که الان حتی یک گوسفند هم زبان خارجی بلده و کسانی که بلد نیستند از بقیه عقب هستند.» اما اگر «عمو پورنگ» همان عروسک را نمایش داده بود، موجی از ناسزا و افترا روانه او میشد و میگفتند: «پورنگ با این کار میخواسته بگوید کسانی که به زبان انگلیسی حرف میزنند، یه مشت گوسفند نفهم هستند و این در راستای همان حرف احمدینژاد است که گفته بود عدهای قیافه روشنفکری میگیرند، اما اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.»
کلا ما ملتی هستیم که برایمان مهم است چه چیزی را چه کسی گفته و برندها روی قضاوتمان تاثیر زیادی دارند. به همین دلیل است که خیلی از ما «بیبیسی» و «منوتو1» و «مسیح علینژاد» و «کامبیز حسینی» را بیشتر از چهرههای علمی و فرهنگی و هنری و اقتصادی و روزنامهنگاران مطرح داخل کشور قبول داریم و حرفشان حتی بدون سند هم برایمان قابل پذیرش است.
پیشتر بارها این مثال را در دیدار با مسؤولان مطرح کردهام که اگر آقایان دکتر عکاشه و دکتر پیران، موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، سازمان هلالاحمر، وزارت کشور و شخص رئیسجمهور یک روز با لحنی جدی هشدار دهند که آخر هفته در تهران زلزله بزرگی رخ میدهد و همه در خطر هستند، کسی آن را باور نمیکند؛ اما اگر «سالومه» در برنامه «سالی تاک» مقابل دوربین بیاید و بگوید: «پنجشنبه همین هفته تهران زلزله میاد!»، یک ساعت بعد ترافیک سراسر پایتخت را فرا میگیرد تمام راههای خروجی تهران قفل میشود.
هرچند سازمان صداوسیما در دوره ضرغامی باعث شد تا گروه بزرگی از جامعه دیگر به تلویزیون و رادیو اعتماد نکنند، اما در هر حال خیلی از ما برند منبع اخبار و وقایع برایمان مهم است.
در چند سال گذشته دهها جمله و نکته را که به ذهنم رسیده بود در اینترنت نوشتم و الکی آنها را به چهرههای مشهور ایرانی و خارجی نسبت دادم و شاهد بودم که بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و بخشی از جامعه را درباره موضوعی آگاه کرد، اما این در حالی بود که اگر پایین آن جملهها نام خودم را نوشته بودم، هرگز به آن توجهی نمیشد.
وقتی «ایرج طهماسب» یک ببعی را مقابل دوربین برد که انگلیسی حرف میزد، همه گفتند: «هاهاهاها...! منظورش اینه که الان حتی یک گوسفند هم زبان خارجی بلده و کسانی که بلد نیستند از بقیه عقب هستند.» اما اگر «عمو پورنگ» همان عروسک را نمایش داده بود، موجی از ناسزا و افترا روانه او میشد و میگفتند: «پورنگ با این کار میخواسته بگوید کسانی که به زبان انگلیسی حرف میزنند، یه مشت گوسفند نفهم هستند و این در راستای همان حرف احمدینژاد است که گفته بود عدهای قیافه روشنفکری میگیرند، اما اندازه بزغاله هم از دنیا فهم و شعور ندارند.»
کلا ما ملتی هستیم که برایمان مهم است چه چیزی را چه کسی گفته و برندها روی قضاوتمان تاثیر زیادی دارند. به همین دلیل است که خیلی از ما «بیبیسی» و «منوتو1» و «مسیح علینژاد» و «کامبیز حسینی» را بیشتر از چهرههای علمی و فرهنگی و هنری و اقتصادی و روزنامهنگاران مطرح داخل کشور قبول داریم و حرفشان حتی بدون سند هم برایمان قابل پذیرش است.
پیشتر بارها این مثال را در دیدار با مسؤولان مطرح کردهام که اگر آقایان دکتر عکاشه و دکتر پیران، موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران، سازمان هلالاحمر، وزارت کشور و شخص رئیسجمهور یک روز با لحنی جدی هشدار دهند که آخر هفته در تهران زلزله بزرگی رخ میدهد و همه در خطر هستند، کسی آن را باور نمیکند؛ اما اگر «سالومه» در برنامه «سالی تاک» مقابل دوربین بیاید و بگوید: «پنجشنبه همین هفته تهران زلزله میاد!»، یک ساعت بعد ترافیک سراسر پایتخت را فرا میگیرد تمام راههای خروجی تهران قفل میشود.
هرچند سازمان صداوسیما در دوره ضرغامی باعث شد تا گروه بزرگی از جامعه دیگر به تلویزیون و رادیو اعتماد نکنند، اما در هر حال خیلی از ما برند منبع اخبار و وقایع برایمان مهم است.
در چند سال گذشته دهها جمله و نکته را که به ذهنم رسیده بود در اینترنت نوشتم و الکی آنها را به چهرههای مشهور ایرانی و خارجی نسبت دادم و شاهد بودم که بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفت و بخشی از جامعه را درباره موضوعی آگاه کرد، اما این در حالی بود که اگر پایین آن جملهها نام خودم را نوشته بودم، هرگز به آن توجهی نمیشد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر