قوم اهريمنی
برخلاف نيروهای سياسی سکولار ، سوسیالست و کمونيست، ناسيوناليسم قومی با توسل به ايجاد تنفر قومی نيرو بسيج ميکند. ناسيوناليسم قومی انتقادی جدی ای به نابرابری اقتصادی، نابرابری حقوقی بين زن و مرد، که دولت حاکم به جامعه شان تحميل کرده است، ندارد. مطالباتی نظير بيمه بيکاري، اشتغال برای همه، بهداشت و تحصيل رايگان و رفاهيات اجتماعی در دستگاه فکری اين تفکر سياسی ناياب است. در نتيجه به منظور جمع آوری نيرو، و برای تبديل شدن به اهرم فشار و امتيازگيری در برابر خود هيچ راهی غير از تنفر قومی نمی شناسد. به همين علت توسل تبليغات عليه ملیت های دیگر محور اصلی کمپا ين شان را تشکيل ميدهد.
قوم برگزيده
در حالی که از ديدگاه ناسيوناليسم قومی، قوم "دیگر" ، منشاء هرگونه بلايای زمينی و سماوی بشمار ميرود، قوم "خودی" نژادا منشاء نيکي، شکست ناپذيری و منجی عالم بشريت معرفی ميشود.
بخاطر نفوذ بیشترشان در سيستم سياسی اقتصادی . از طریق ايجاد غرور، خودخواهی قومی و برانگيختن تنفر يک گروه اجتما عی بر عليه گروه ديگر نيرو برای آرمانشان جمع کند.
فرهنگ
تقدس فرهنگ فرسوده فئودالی يکی ديگر از ستونهای تشکيل دهنده ناسيوناليسم قومی است. اين تفکر چون ميخواهد با متمايز کردن "ملیت خود" از "ديگران" هويت همنوعانش را شکل دهد، خود را با دست آوردهای بشری بيگانه ميداند. مثلا پوشش لباس غربی، مراوده آزاد زن و مرد، زير سئوال بردن نورمها و سنن اجتماعی کهن در دستگاه فکری اين گرايش سياسی ـ "فرهنگ بيگانه" محسوب ميشود. انتقاد ناسيونالسيم قومی به اقوام دیگر اين نيست که چرا مانع تماس فرهنگی شهروندان با دنيای خارج شده است. دقيقا برعکس، اعتراض بر سر اين است که چرا دروازه ای ديگر گشوده شده فرهنگ و جهان بينی آنها را به چالش کشيده. در عصر حاکميت "جهان بينی های بومی و اقليمي"، وقتی کسی مريض ميشد بجای دکتر، او را نزد ملا و دعا نويس ميبردند؛ زن برده مرد بحساب ميامد؛ دهقان مايملک فئودال بود. متفکرين ناسيوناليسم قومی ميخواهند موج روند تاريخ را به عقب برگردانند. اين امر را خودشان علنا و بدون پرده فرياد ميزنند.
فعالين ناسيوناليسم قومی از نظر طبقاتی حتی بورژوازی را نمايندگی نمی کنند. بورژازی امروزی بيشتر تمايل به تجارت آزاد، ادغام فرهنگها و در خيلی موارد کم کردن محدوديت اجازه کار برای شهروندان کشورهای مختلف دارد. حرکت اتحاديه اروپا بسوی يک کشور واحد با يک ساختار سياسی و زبان ارتباطی مشترک يک نمونه از روند جامعه سرمايه داری امروز است. در آينده نزديک شاهد ادغامهای بيشتر در امريکای شمالی، آسيای جنوب شرقی و حتی کشورهای عربی خواهيم بود. اين اتفاقات در حالی رخ ميدهد که متفکرين و فعالين قومگرا ميخواهند اعضای منتسب به قوم خود را در يک محدوده جغرافيايی محبوس و از دست آوردهای فرهنگی همنوعانشان در اقصا نقاط دنيا محروم کنند. فعالين تفکر مورد بحث تنها آن قشر از جامعه را که بعلت فشارهای اجتماعی و عجز خودشان از جوابگوئی به وضعيت موجود به لومپنيزم درغلطيده اند، نمايندگی ميکنند. مشغله اينها "عفت" و "پاکی" زنان ايل و عشيره خود و پس فرستادن آنان به سر شغل "هويتي" خودشان يعنی "خانه داری" است.