شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

جمعه، دی ۲۳، ۱۳۹۰

عرب و عجم, شمس خلخالی


با «شهر» عَرَب، بَحر عَرَب کار نداریم
با سال «قَمَر» ، ماه «رجب» کار نداریم
ما، گردش سال، از خط خورشید گرفتیم
با ظلمت و تاریکی شب، کار نداریم
شیر شُتُر و، روی عَرَب، چند توان دید
با چهره ی منحوس عَرَب، کار نداریم
بَستیم حساب و، طلب عالَم بالا
جز زاهد مکار طلب کار نداریم
ای زاهد نیرنگ و ریا، رو سَر خود گیر
در پیش تو، جز رنج و تَعَب، کار نداریم
هر شُهرت کاذب، همه، مُفت دگران باد
چون شیخ، به عنوان و لقب، کار نداریم
هر چند؛ که ما در پی گمگشته خویشیم
با بصره و، بغداد و، حَلَب کار نداریم
در دایره ی بی سببی، نقطه ی عطفیم
با علت و، اسباب و، سبب، کار نداریم
ما را، سر اندیشه سودای زمین نیست
بر روی زمین، جز به وَجَب، کار نداریم
ما طالب صلح ایم و، طرفدار حقیقت
با جنگ فلسطین جَلَب، کار نداریم
ما طبق سَنَد، ریشه در این خاک دواندیم
با آدم بی اصل و نسب، کار نداریم
هر جا نَبُوَد شعر و ادب، رو ننماییم
با مجلس عاری ز اَدَب، کار نداریم
تاج سر ما، سایه ارباب ریا نیست
با «هیچ»، به جز پرتو «رَب» کار نداریم
سَر در پی آن شادی دیرینهِ خویشم
جز چیدن اسبابِ طرب، کار نداریم
تا بوسه چند از لب پیمانه نگیریم
جز بوسه، بر آن غنچهِ لب، کار نداریم
بسیار لغات عَرَبی، وِرد زبان هاست
با این همه ما، جز به «عَنَب» کار نداریم
تا تلخی سکر آور «می» در دهن ماست
با مزهِ شیرین «رُطَب» کار نداریم
گفتی تو عجب؛ «شمس» که در باره اعراب
با این همه کشتار ، عجب کار نداریم!؟

هیچ نظری موجود نیست: