شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

یکشنبه، دی ۲۵، ۱۳۹۰

نمک نشناسی مردم ایران


ايرانی که ايران سازندگی وايران معنويت و بشر دوستی بود، بناگهان در سايه مذهب و خرافه گرایی چنان سرنگون شد که فقط با نا آگاهی و پشت به ميهن کردن ها ميسر می شد. افکار پليد ضد شاهنشاهی ايران که با طرح بيگانه به ويژه شرکت های نفتی تدارک شده بود به شاه دلرحمی که جز ايران و رفاه ملتش افکار ديگری در سر نداشت پيرايه ها بستند که نه حقيقت داشت و نه براستی می توانست معقول و درست باشد. سخنرانی شاهنشاه ايران در نوروز سال 1355 (2515) که در آن سال با تاريخ شاهنشاهی 2535 می بود ايراد شده است. به روزگار پهلوی که روزگار شکفتن است و خوان رستن 
به روزگار پهلوی که هرروزمان يک نوروز است 
به روزگارپهلوی که روشن است از دهانه مازندران تا دهانه خليج هميشه پارس
سخن نگوئيم از تاريکی ها که گفته اند سخن گستران اين سرزمين ياد شب در حسرت خورشيد شرط ادب نيست 
جمشيد خورشيد ايران بود، اهورامزدا روشنائی هارا به او سپرد
چندين هزاره در آتش دل سوختيم تا پيشاپيش عروسان انديشه انسان مشعل های هميشه روشن برافروختيم
ما فرزندان ايران و مشعلدار تمدن انسانيم 
ما آفريدگار تاريخيم ما ايرانيم 
ايران اين سرزمين هزاره های روشن، 
آنروز که خورشيد در آسمان ايران فرو می نشست 
آنروز که گلهای هميشه بهار ايران می پژمرد آنروز که يک ملت جز ياد گذشته ها چيزی بياد نداشت 
آنروز که خاموش بود تخت جمشيد و دشت مرغاب آنروز که در زير غبار اندوه بود شاهنشاه نامه سردار توس
آنروز که تنها مانده بودند سعدی هایمان، حافظ هايمان و فردوسی های اين سرزمين انديشه وخرد
آنروز که دلهای آشنا بيگانه بودند در سرزمين آشنائی ها 
آنروز که يک ملت در انتظار خورشيد بود
با نام تو ای شاهنشاه بزرگ با نام تو ای رضا شاه بزرگ، 
خورشيد ايران از درون آرزو های يک ملت برآمد
تو برآمدی و گفتی که نمی ميرد آن ملتی که کوروش ها در سينه دارد 
کوروش کيست آن داريوش 
کوروش کيست آن اردشير
کوروش کيست آن نوشيروان 
کوروش کيست آن يعقوب پسر ليث که زادگاهش سيستان است 
کوروش کيست آن شاه که برخاست از سرزمين زياريان، از سرزمين ديلميان، از پلاشت مازندران
او شاه شاهان رضا شاه فرزند ايران 
ايران اين سرزمين هزاره 
ايران اين سرزمين کوروش ها 
ايران اين سرزمين خورشيد 
ايران اين سرزمين آتش های هميشه روشن
اين سرزمين نور اين سرزمين راز، اين سرزمين خرد
به روزگار پهلوی که روزگار شکفتن است خوان رستن 
به روزگار آريامهر ايران زمين که هرروزمان يک نوروز است 
که روشن است خانه کارگر، که روشن است کاشانه روستائی 
که روشن است کاخ های سرافراز ايران از نياوران تا جزيره کيش
که روشن است از امواج خزر تا دهانه هرمز 
سخن نگوئيم از تاريکی ها، که گفته اند سخن گستران اين سرزمين ياد شب در حسرت خورشيد شرط ادب نيست 
دادار بزرگ به ما آن شايستگی بخشای که فرمان بريم به بايستگی دادگر ايران را، وپاس دارش در پرتو رحمتت ای دادگر آسمان ها
سرافراز ايران، و سنگر های سربازانمان پر گل باد 
نوروزمان پيروز و 
هرروزمان يک نوروز بزرگ ميداريم اين مرد بزرگ را.

هیچ نظری موجود نیست: