امروز مطلبی با همین عنوان از دوست عزیزمون آقای رشید اسماعیلی برایتان چاپ کردم و در این مقاله هشدار به ایرانیان داده شده است این همان مطلبی است که قبلا بارها و بارها من بهش اشاره کرده بودم
مارکسیسم تشکیل دهنده قسمت بزرگی از سنت روشنفکری ایران است روشنفکری ایران اگر چه در بدو تولد قرابت بیشتری با لیبرالیسم داشت اما رمانتیسم به ارث رسیده از عصر روشنگری در پیوند با انقلاب اکتبر سرنوشتی دیگر برای روشنفکری ایران رقم زد طی سالهای پس از شهریور 1320 تا پیروزی انقلاب 57 چپگرایی بر روشنفکری ایرانی غالب بود از خلیل ملکی که به تعبیر برخی بنیانگزار مارکسیسم ملی و از این جهت قابل مقایسه با مارشال تیتو بود تا متفکرینی چون شریعتی و نویسندگانی چون بزرگ علوی و جلال آل احمد و شاعرانی مانند سیاوش کسرایی و احمد شاملو و شخصیتهایی چون عبدالحسین نوشین و نیما یوشیج از مارکسیسم تأثیر پذیرفتند مارکس در ایران از نظر گاه لنین و مائو و در بهترین حالت به روایت سارتر خوانده شد گرایشهای معتدل در مارکسیسم غربی و مکتب فرانکفورت هیچگاه در جنبش چپ ایران جایگاه در خوری نیافت و همواره با بر چسب رویز یونیستی و به گناه اصلاح طلبی مطرود و تکفیر شد بسیاری از روشنفکران ایرانی در مدرسه حزب توده به استادی احسان طبری شاگرد و بعدها معلم مارکسیسم لنینیسم شدند البته در میان ایشان کم نبودند انسانهای خوشبختی مانند شاهرخ مسکوب که دیر یا زود به تباهی آن سلوک آگاهی یافتند
در پی انقلاب چین مائوئیسم نیز برای طیفی از روشنفکران ایرانی واجد جذابیت شد جذابیتی که اگر چه انشعاباتی را نیز در حزب توده سبب شد اما به مثابه برآمدن از چاهی و فرورفتن در چاهی دیگر بود تسلط و نفوذ مارکسیسم بر فضای روشنفکری ایران آن چنان بود که وقتی شریعتی طرحی برای اسلام انقلابی یا به قول هوادارانش اسلام مترقی و پیشرو در انداخت ناگزیر و البته آگاهانه آموزههای مارکسیستی را با اسطورههای اسلام شیعی در آمیخت و مخترع و جاعل اصطلاح مارکس وبر شد او با جعل این اصطلاح میخواست تأثیری را که از کارل مارکس و ماکس وبر گرفته بود نشان دهد
شریعتی اگر چه جامعهشناسی خوانده بود و احتمالا با وبر آشناییهایی داشت اما کیست که نداند دامنه نفوذ مارکس در اسلام انقلابی او بسی بیشتر از وبر بود شریعتی البته سخت مفتون سارتر نیز بودشاید هم از این رو بود که بسیاری شریعنی را نسخه ایرانی فرانتس فانون لقب دادند در این میان اما حزب توده به مدد رهبران فریبکار و بدنه فداکار خود که شرح قصه پر غصهشان مجالی فراختر میطلبد سالهای سال بلندگوی لنینیسم و حزب کمونیست شوروی در ایران بود در تبلیغات حزب توده اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بهشت موعود و میهن بزرگ پرولتاریای جهانی جلوه داده میشد تبلیغات مسموم و توام با فحاشی و لجن پراکنی حزب توده چنان جوی در محیطهای روشنفکری به وجود آورد که امکان طرح هر فکر دیگر و هر نقد و گفتگویی از بین رفت
نسل جوان ایرانی مارکس لنین سارتر شریعتی و طبری میخواند اما به ندرت نام آرون و پوپر و هایک را شنیده بود آثار امثال ایشان تا سالهای سال یا ترجمه نشد یا اگر ترجمه شد مورد التفات روشنفکران و دانشجویان قرار نگرفت شاید به این خاطر که به کار انقلاب نمیآمد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر