شاهنشاهان پهلوی

شاهنشاهان پهلوی

پنجشنبه، فروردین ۱۶، ۱۳۸۶

اصلاح طلبی و اصلاح طلبان قسمت دوم

داريوش همايون


فرایند اصلاح طلبی را در جمهوری اسلامی به اصلاح طلبان محدود کردن خطای بزرگ بسا سیات ورزان و نویسندگان این سال ها بوده است که از بد تعریف کردن این رژيم می آید. از جمهوری اسلامی چنان می گویند که گوئی حکومتی مانند دیگران است ـ کمی بدتر یا بهتر. ولی همان گونه که انقلاب اسلامی از جنس انقلاب های دیگر نبود حکومت آن نیز یک حکومت معمولی نیست. آن را با حکومتهای توتالیتر دیگر نیز نمی توان یکی دانست. این رژیمی است برآمده از ژرفای هزار و چند صدسال، و با رسالت آسمانی و جانشینی معصومین. مدرنیته اش از مسجد می گذرد، چنانکه وزیر ارشادش می گوید و مسائلش در بن چاه جمکران گشوده می شود. جامعه مدنی اش مدینه هزار و چهارصد سال پیش است (از زبان بزرگ ترین اصلاح طلب رژيم) که چنان یکدست بود که حتی کودکان قبیله یهودی بنی قریظه در آن حق زنده بودن نیافتند. تباهی و دشمنی با پیشرفت نه از عوارض این رژيم بلکه در طبیعت آن است. آن را با رژيم های فاسد و سرکوبگر معمولی نیز نمی توان مقایسه کرد.

اصلاح طلبان در حکومت اسلامی بوده اند و هستند ولی در طرح آنها «همان بودن» رژيم وزنی به مراتب سنگین تر از دگرگونگی آن دارد. آن اصلاح طلبان کمتر از همکاران دیگر خود در حکومت انحصارگر نیستند. حلقه خودی های آنان تنها اندکی بزرگتر است. بنیادهای اعتقادی شان یا از همان گونه خالص اسلامگرایان است یا حداکثر با وصله کارهائی از همان دست مدینه النبی مدل جامعه مدنی، و دنباله تلاش بیهوده و زیانبارآشتی دادن مدرنیته با جزم دینی. جز گروه فزاینده ای از میانشان که از بن بست ایدئولوژی مذهبی، و مذهب به عنوان ایدئولوژی بیرون می زند، جریان موسوم به اصلاح طلب را می باید در همان رده اسلام سیاسی و اسلام در حکومت جا داد که مشکل اصلی جمهوری اسلامی ـ و ایران ـ است و تا برطرف نشود جامعه ایرانی به نزدیکی های جائی که در خانواده ملت ها شایسته اوست نیز نخواهد رسید.

اما هراس اصلاح طلبان از نیروی مردمی، اصلاح طلبی بی مشارکت مردم، ویژگی و ضعف اصلی اصلاح طلبان حکومتی ایران است. آنان پس از تجربه های نیمه کاره نخستین خود با سیاست های قدرت بخشی به مردم، به تندی پا پس کشیدند و به دامان ولایت فقیه پناه بردند. از چندتائی گذشته، یا ترسیدند یا فاسد شدند (بیشتر هر دو). اصلاح طلبان تا نتوانند به مردم روی آورند که به معنی سنگین شدن وزن دگرگونگی است، بهتر است سازشکاران خوانده شوند. برای بستگانشان در بیرون نیز، سازشکاری صفت مناسبتری خواهد بود. ما هم بهتر است میان اصلاح طلبی و اصلاح طلبان تفاوت بگذاریم. اصلاح طلبی در ایران هست و نیرومندتر نیز خواهد شد و آن را بیرون از محافل حکومتی می توان دید. بیم از خونریزی و هرج و مرج پس از برکناری خشونت آمیز رژيم در جنبش اصلاح طلبی ایران، از این فاصله دور هم، لمس کردنی است. اما سبب نشده است که جنبش اصلاح طلبی مانند اصلاح طلبان از نام تغییر رژيم یا برکناری و سرنگونی نیز برخورد بلرزد.

فاصله مردم از اصلاح طلبان برخلاف سرو صدائی که پس از انتخابات شوراها به راه افتاد کم نشده است. در آن انتخابات اصلاح طلبان مزه بازگشتی را چشیدند، ولی آن موفقیت کوچک از بیم احمدی نژاد و به بهای حل شدن در رفسنجانی بود، که سرتاسر شهرت اصلاح طلبی را در دهه گذشته از جدا کردن خود از او به دست آورده بودند. اینکه با دنباله روی از چنان رهبری، جریان اصلاح طلب (با جنبش اصلاح طلبی مردم اشتباه نشود) چه آینده ای می تواند داشته باشد و اصلاحات در رژيم چه صورتی خواهد یافت از هم اکنون آشکار است.

ما مخالفان جمهوری اسلامی که امیدمان را به جنبش اصلاح طلبی مردم بسته ایم و همان بیم را از خونریزی و هرج و مرج پس از سرنگونی خشونت آمیز رژيم داریم، به همان درجه نیز تغییر رژيم را برای ایران حیاتی می دانیم. خواست برکناری یا سرنگونی (غیر خشونت آمیز) رژيم اسلامی از طبیعت و کارکرد ما به عنوان نیروهای سیاسی سازمان نیافته نمی آید. با آنکه هدف نهائی کار سیاسی رسیدن به قدرت است در این جا پای مرگ و زندگی ملتی در میان است. چگونه می توان نشست و شاهد خشکاندن سیستماتیک چشمه های فرهنگ، ویرانی از روی نقشه و سهل انگاری (هردو) میراث ملی و نابودی شتابنده منابع و محیط زیست بود و باز از تناقض میان سرنگونی با اصلاح طلبی و از آنجا با دمکراسی، دم زد و از احمدی نژاد به رفسنجانی پناه برد و هر اقدامی را برای ضعیف کردن و فشار آوردن بر یکی از بدترین نظام های سیاسی امروزی جهان بی اثر کرد؟

هیچ نظری موجود نیست: